(به ویژه در گیاه شناسی و جانورشناسی) دورگه ی دوگانه (حاصل آمیزش دو چیز دو رگه)، نارو زدن، دو دوزه بازی کردن، دو رویی کردن، خیانت کردن
double cross
(به ویژه در گیاه شناسی و جانورشناسی) دورگه ی دوگانه (حاصل آمیزش دو چیز دو رگه)، نارو زدن، دو دوزه بازی کردن، دو رویی کردن، خیانت کردن
انگلیسی به فارسی
متقابل دو، نارو زدن، دورویی کردن
انگلیسی به انگلیسی
• deceit, trickery, treachery, betrayal
betray, cheat, trick, swindle
if someone double-crosses you, they betray you, instead of doing what you had planned together; an informal word.
betray, cheat, trick, swindle
betray, cheat, trick, swindle
if someone double-crosses you, they betray you, instead of doing what you had planned together; an informal word.
betray, cheat, trick, swindle
جملات نمونه
1. Adding insult to injury, a double cross awaits our luckless hero in the final stanza.
[ترجمه ترگمان]اضافه کردن توهین به جراحت، صلیبی دوگانه در انتظار قهرمان تیره بخت ما در بند پایانی است
[ترجمه گوگل]اضافه کردن توهین به آسیب، یک متقابل دو در قهرمان نهایی ما در stanza نهایی در انتظار است
[ترجمه گوگل]اضافه کردن توهین به آسیب، یک متقابل دو در قهرمان نهایی ما در stanza نهایی در انتظار است
2. He is good at double cross.
[ترجمه ترگمان] اون توی یه صلیب دو نفره خوبه
[ترجمه گوگل]او در تقابل دوگانه خوب است
[ترجمه گوگل]او در تقابل دوگانه خوب است
3. He gave us the old double cross.
[ترجمه ترگمان]آن صلیب کهنه را به ما داد
[ترجمه گوگل]او به ما صلیب دوقلو قدیمی داد
[ترجمه گوگل]او به ما صلیب دوقلو قدیمی داد
4. Like Double Cross Lacing, this method is also created by running three steps forward, step back.
[ترجمه ترگمان]مانند Cross کراس lacing، این روش با اجرای سه مرحله به جلو، گام به عقب ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]مانند دوختن صلیب، این روش نیز با اجرای سه مرحله به جلو، عقب می افتد
[ترجمه گوگل]مانند دوختن صلیب، این روش نیز با اجرای سه مرحله به جلو، عقب می افتد
5. You want me to double cross the man I work for.
[ترجمه Petunia] تو از من میخوای مردی که واسش کار میکنو دور بزنم
[ترجمه ترگمان]تو از من میخوای که دو برابر مردی که براش کار می کنم رو رد کنم[ترجمه گوگل]شما می خواهید من را از مردی که برایش کار می کنم عبور کنم
6. Gretchen pulls a double cross and shoots Carruth. She gets shot in the gunfire.
[ترجمه ترگمان]گرچن یک صلیب دو طرفه می کشد و Carruth را پرتاب می کند او در آتش گلوله کشته می شود
[ترجمه گوگل]Gretchen یک متقابل دو را می کشد و Carruth را شلیک می کند او در شلیک گلوله شلیک می شود
[ترجمه گوگل]Gretchen یک متقابل دو را می کشد و Carruth را شلیک می کند او در شلیک گلوله شلیک می شود
7. To address this problem, a method basing on the invariance of double cross ratio is proposed for calibrating structured-light-stripe vision sensor, and the calibration target is designed.
[ترجمه ترگمان]برای پرداختن به این مشکل، یک روش مبتنی بر تغییر ناپذیری نسبت عرضی دوگانه برای تنظیم سنسور دید structured - light و هدف کالیبراسیون طراحی شده است
[ترجمه گوگل]برای مقابله با این مشکل، یک روش مبتنی بر ناپایداری نسبت کراس دوگانه برای کالیبره کردن سنسور بینایی ساختار سبک-نوار، و هدف کالیبراسیون طراحی شده است
[ترجمه گوگل]برای مقابله با این مشکل، یک روش مبتنی بر ناپایداری نسبت کراس دوگانه برای کالیبره کردن سنسور بینایی ساختار سبک-نوار، و هدف کالیبراسیون طراحی شده است
پیشنهاد کاربران
این اصطلاح بیشتر در فیلم های پلیسی شنیده میشه و وقتی یک عضو از گروه خلافکار به هم تیمی های خودش خیانت می کنه استفاده میشه.
به معنی " خیانت کردن ، رکب زدن ، دور زدن ، پیچوندن "
He double crossed the rest of the gang and disappeared with all the money.
او همدستاشو پیچوند و با همه ی پول ها ناپدید شد.
به معنی " خیانت کردن ، رکب زدن ، دور زدن ، پیچوندن "
He double crossed the rest of the gang and disappeared with all the money.
او همدستاشو پیچوند و با همه ی پول ها ناپدید شد.
نارو زدن ، دور زدن کسی.
نارو زدن، نامردی کردن، خیانت کردن، دور زدن
An act of betrayal , betray by double - dealing
• The notorious bank robber turned himself in but double crossed by two FBI agents
• It’s not a double cross, it’s a triple cross, ” he
. explained
An act of betrayal , betray by double - dealing
• The notorious bank robber turned himself in but double crossed by two FBI agents
• It’s not a double cross, it’s a triple cross, ” he
. explained
double cross ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: چهاررگه
تعریف: حاصل تلاقی دو دورگۀ ساده
واژه مصوب: چهاررگه
تعریف: حاصل تلاقی دو دورگۀ ساده
کلمات دیگر: