کلمه جو
صفحه اصلی

uneducated


تحصیل نکرده، آموزش ندیده، بیسواد

انگلیسی به فارسی

تحصیل نکرده،بیسواد


بی تحصیل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of educated.
مشابه: ignorant

• not educated, untaught, not enlightened
someone who is uneducated has not received much education.

مترادف و متضاد

lacking knowledge


Synonyms: benighted, empty-headed, ignoramus, ignorant, illiterate, inerudite, know-nothing, lowbrow, uncultivated, uncultured, uninstructed, unlearned, unlettered, unread, unrefined, unschooled, untaught, untutored


Antonyms: educated, intelligent, learned, lettered, taught


جملات نمونه

1. Though an uneducated man, Chavez was not a stupid one.
[ترجمه ترگمان]گرچه بی سواد، آدم بی سواد، کودن نبود
[ترجمه گوگل]اگرچه یک مرد بی تحصیل، چاوز یک احمق نبود

2. Most of the population there are reckoned as uneducated.
[ترجمه ترگمان]اکثر مردم در آنجا بی سواد هستند
[ترجمه گوگل]اکثر جمعیت وجود دارد که به عنوان تحصیل کرده اند

3. The poor and uneducated did worst under these reforms.
[ترجمه ترگمان]فقرا و بی سواد تحت این اصلاحات از همه بدتر بودند
[ترجمه گوگل]فقیرترین و ناامن ترین در این اصلاحات بدترین حالت را داشت

4. She thought he was very common and uneducated.
[ترجمه ترگمان]او فکر می کرد که او خیلی معمولی و بی سواد است
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که او بسیار معمول و بی تحصیل شده است

5. I'd put him down as an uneducated man.
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان یک مرد بی سواد قرار داده بودم
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک دانش آموز بی معنی قرار داده ام

6. He was uneducated and barely literate.
[ترجمه ترگمان]بی سواد بود و به سختی با سواد بود
[ترجمه گوگل]او تحصیل کرده و به سختی سواد داشت

7. The people are uneducated and rude.
[ترجمه ترگمان]مردم بی سواد و گستاخ هستند
[ترجمه گوگل]مردم بی تحصیل و بی ادب هستند

8. The cob was young and eager but uneducated.
[ترجمه ترگمان]The جوان و مشتاق اما بی سواد بود
[ترجمه گوگل]زوج جوان و مشتاق اما معلوم نیست

9. He is the uneducated country underdog who takes on the bad guys from the big city and wins.
[ترجمه ترگمان]او یک کشور بی سواد است که افراد بد را از شهر بزرگ می گیرد و برنده می شود
[ترجمه گوگل]او کشور نابینای کشور است که از شهر بزرگ بیرون می آید و برنده می شود

10. A pampered child is an uneducated child. An educated parent who pampers a child is an educated fool. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]یک کودک لوس یک کودک بی سواد است یک والد تحصیل کرده که کودکی را به فرزندی قبول می کند، یک احمق تحصیل کرده است دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]یک فرزند خالکوبی یک کودک ناشناخته است والدین تحصیل کرده که فرزندشان را می کشند احمق تحصیل کرده است دکتر T P Chia

11. The uneducated or undereducated could find a job.
[ترجمه ترگمان]The یا undereducated می توانستند شغلی پیدا کنند
[ترجمه گوگل]معلم بی تحصیل و یا فارغ التحصیل می تواند یک شغل پیدا کند

12. Charles's parents were pious and uneducated folk.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر چارلز آدم های بی سواد و بی سواد بودند
[ترجمه گوگل]والدین چارلز اهل معبد و مذهبی بودند

13. I hate the uneducated and the ignorant.
[ترجمه ترگمان]از بی سواد و بی سواد متنفرم
[ترجمه گوگل]من از بی تحصیل و ناامید نفرت دارم

14. A poor, uneducated people do not have the will power or knowledge to challenge an oppressive government.
[ترجمه ترگمان]مردم بی سواد، فقیر و بی سواد، قدرت و دانش کافی برای به چالش کشیدن یک دولت ظالم ندارند
[ترجمه گوگل]افراد فقیر، تحصیل کرده قدرت و دانش برای مبارزه با یک دولت سرکش ندارند

15. The uneducated woman transmits to her children the same doomed life.
[ترجمه ترگمان]آن زن بی سواد، زندگی محکوم را به فرزندانش انتقال می دهد
[ترجمه گوگل]زن بی تحصیل فرزندانش را همانگونه که از دست داده است، محکوم می کند

پیشنهاد کاربران

She is an uneducated foolish village
husband
اویک شوهر روستایی احمق بیسوادی دارد

بی سواد


کلمات دیگر: