وابسته به شبانان و زندگی آنها، شبانی، چوپانی، وابسته به ادبیات شبانی، وابسته به کشیش، کشیشی، ساده و روستایی، ساده و طبیعی، طبیعی و دلنواز، بی پیرایه و خوشایند، نامه یا اعلامیه ی رسمی (از سوی مطران یا مطران های ناحیه)، رجوع شود به: pastorale، روستایی، دشتی
pastoral
وابسته به شبانان و زندگی آنها، شبانی، چوپانی، وابسته به ادبیات شبانی، وابسته به کشیش، کشیشی، ساده و روستایی، ساده و طبیعی، طبیعی و دلنواز، بی پیرایه و خوشایند، نامه یا اعلامیه ی رسمی (از سوی مطران یا مطران های ناحیه)، رجوع شود به: pastorale، روستایی، دشتی
انگلیسی به فارسی
چوپانی،شبانی،روستایی،دشتی،کشیشی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or relating to the country or country life; rural.
• مترادف: rural
• متضاد: urban
• مشابه: agrarian, Arcadian, bucolic, countrified, idyllic, provincial, rustic
• مترادف: rural
• متضاد: urban
• مشابه: agrarian, Arcadian, bucolic, countrified, idyllic, provincial, rustic
- She liked to paint pastoral scenes with meadows, streams, and fields with cows grazing.
[ترجمه ترگمان] مناظر روستایی را با چمن زار، نهرها و مزارع و چراگاه های grazing دوست داشت
[ترجمه گوگل] او دوست داشت که صحنه های گیاهخواری را با چمنزارها، جریان ها و حوزه های گاوهای گور می کشید
[ترجمه گوگل] او دوست داشت که صحنه های گیاهخواری را با چمنزارها، جریان ها و حوزه های گاوهای گور می کشید
• (2) تعریف: of or relating to shepherds.
• مشابه: bucolic
• مشابه: bucolic
- The pastoral life was a solitary one.
[ترجمه ترگمان] زندگی pastoral منحصر به فرد بود
[ترجمه گوگل] زندگی انجیلی یک فرد انفرادی بود
[ترجمه گوگل] زندگی انجیلی یک فرد انفرادی بود
• (3) تعریف: designating an idealized vision of simple, pleasant country life.
• مشابه: Arcadian, bucolic, idyllic, peaceful, quiet, restful, simple, tranquil
• مشابه: Arcadian, bucolic, idyllic, peaceful, quiet, restful, simple, tranquil
• (4) تعریف: of or relating to a pastor or the office of a pastor.
• مشابه: clerical, ecclesiastical, hieratic, ministerial, priestly, religious, spiritual
• مشابه: clerical, ecclesiastical, hieratic, ministerial, priestly, religious, spiritual
اسم ( noun )
مشتقات: pastorally (adv.)
مشتقات: pastorally (adv.)
• (1) تعریف: a poem, picture, or the like that portrays idyllic country life.
• مشابه: bucolic, idyll
• مشابه: bucolic, idyll
• (2) تعریف: pastorale.
• مترادف: idyll
• مترادف: idyll
• poetry detailing the life of a shepherd
tranquil, peaceful; idyllic, rustic, simple; pertaining to shepherds
the pastoral activities of clergy relate to the general needs of people, rather than just their religious needs.
pastoral also means relating to peaceful country life.
tranquil, peaceful; idyllic, rustic, simple; pertaining to shepherds
the pastoral activities of clergy relate to the general needs of people, rather than just their religious needs.
pastoral also means relating to peaceful country life.
مترادف و متضاد
peaceful, especially referring to the countryside
Synonyms: agrarian, agrestic, Arcadian, bucolic, countrified, country, idyllic, outland, provincial, rural, rustic, simple, sylvan
Antonyms: agitated, bustling, busy, urban
جملات نمونه
1. pastoral duties
وظایف کشیشی
2. a pastoral scene
صحنه ی شبانی
3. edmond spenser was a master of pastoral poetry
ادموند اسپنسر در (نگارش) شعر شبانی استاد بود
4. Many churches provide excellent pastoral counselling.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کلیساها counselling عالی ارائه می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کلیساها مشاوره خویشاوندی را ارائه می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کلیساها مشاوره خویشاوندی را ارائه می دهند
5. A priest's pastoral duties include helping the poor and sick.
[ترجمه ترگمان]وظایف روستایی کشیش ها شامل کمک به فقرا و بیماران می شود
[ترجمه گوگل]وظایف روحانی کشیش شامل کمک به فقرا و بیماران است
[ترجمه گوگل]وظایف روحانی کشیش شامل کمک به فقرا و بیماران است
6. The priest makes pastoral visits every Tuesday.
[ترجمه ترگمان]کشیش هر روز سه شنبه از آنجا دیدن می کند
[ترجمه گوگل]کشیش روز سه شنبه ملاقات می کند
[ترجمه گوگل]کشیش روز سه شنبه ملاقات می کند
7. The priest makes pastoral visits on Wednesdays.
[ترجمه ترگمان]کشیش روزه ای چهارشنبه ملاقات اسقفی را ایراد می کند
[ترجمه گوگل]کشیش روز چهارشنبه میهمانان می کند
[ترجمه گوگل]کشیش روز چهارشنبه میهمانان می کند
8. The ancient vase was painted with pastoral scenes.
[ترجمه ترگمان]این گلدان باستانی با صحنه های شبانی نقاشی شده بود
[ترجمه گوگل]گلدان باستان با صحنه های گمشده نقاشی شده است
[ترجمه گوگل]گلدان باستان با صحنه های گمشده نقاشی شده است
9. The painting depicts an idyllic pastoral scene of shepherds watching over their grazing sheep.
[ترجمه ترگمان]نقاشی منظره چوپانی از چوپانان را به تصویر می کشد که از گوسفند چرای خود مراقبت می کنند
[ترجمه گوگل]این نقاشی یک صحنه روحانی شفاهی از چوپانان را به تماشای بیش از گوسفند گاو خود می دهد
[ترجمه گوگل]این نقاشی یک صحنه روحانی شفاهی از چوپانان را به تماشای بیش از گوسفند گاو خود می دهد
10. The priest makes pastoral visits every Wednesday.
[ترجمه ترگمان]کشیش هر روز چهارشنبه به ملاقات اسقفی می رود
[ترجمه گوگل]کشیش روز چهارشنبه میهمان خود می کند
[ترجمه گوگل]کشیش روز چهارشنبه میهمان خود می کند
11. In pastoral terms, the program had perfect pitch.
[ترجمه ترگمان]در دوره چوپانی، برنامه به اوج خود رسیده بود
[ترجمه گوگل]به لحاظ روحانی، برنامه عالی بود
[ترجمه گوگل]به لحاظ روحانی، برنامه عالی بود
12. In pastoral areas a high demand for female labour persisted, and in the dairying regions even increased.
[ترجمه ترگمان]در مناطق روستایی تقاضای زیادی برای نیروی کار زنان وجود داشت و در مناطق dairying حتی افزایش یافت
[ترجمه گوگل]در مناطق روستایی تقاضای زیادی برای کار زن وجود دارد و در مناطق شیری حتی افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]در مناطق روستایی تقاضای زیادی برای کار زن وجود دارد و در مناطق شیری حتی افزایش یافته است
13. Within the limits of the canons' active pastoral life, Chrodegang stressed the communal liturgy.
[ترجمه ترگمان]در میان محدودیت های زندگی چوپانی فعال، Chrodegang بر مراسم عبادت عمومی تاکید کرد
[ترجمه گوگل]Chrodegang در محدوده زندگی قصدی فعال کانون ها تاکید کرد که کلیسای کمونیستی است
[ترجمه گوگل]Chrodegang در محدوده زندگی قصدی فعال کانون ها تاکید کرد که کلیسای کمونیستی است
14. The more pastoral duties of the medical officer were not neglected.
[ترجمه ترگمان]وظایف اسقفی more از آن غافل نبود
[ترجمه گوگل]وظایف شفا دهنده افسر پزشکی نادیده گرفته شد
[ترجمه گوگل]وظایف شفا دهنده افسر پزشکی نادیده گرفته شد
15. Father Brackley did pastoral work in El Salvador.
[ترجمه ترگمان] پدر \"Brackley\" تو \"آل سالوادور\" کار نمی کرد
[ترجمه گوگل]پدر برکلی کار شیرینی در السالوادور انجام داد
[ترجمه گوگل]پدر برکلی کار شیرینی در السالوادور انجام داد
a pastoral scene
صحنهی شبانی
Edmond Spenser was a master of pastoral poetry
ادموند اسپنسر در (نگارش) شعر شبانی استاد بود
pastoral duties
وظایف کشیشی
پیشنهاد کاربران
معنوی
معنوی
سبکی هنری است که مضمون اصلی آن ستایش از آرامش و صفای زندگی ساده روستایی در دل طبیعت است
سبکی هنری است که مضمون اصلی آن ستایش از آرامش و صفای زندگی ساده روستایی در دل طبیعت است
شبانی/چوپانی
rural - pastoral
ادبیات و هنر شبانی
ادبیات و هنر شبانی
کوچ نشینی
کلمات دیگر: