معنی : سترگ، خشن و بی ادب، بلند و ناهنجار، خشن و زبر، قوی، شدید، توفانی
معانی دیگر : خشن و طوفانی، پر سر و صدا و تلاطم، خروشان، پرهیاهو و مهارنشدنی، دهان دریده، پرقیل و قال، سرزنده، پرحرارت و اشتیاق، سرمست و خواهان، سترک، مفرط
شگفت انگیز، خشن و بی ادب، بلند و ناهنجار، خشن و زبر، قوی، سترگ، شدید، توفانی
خشن و زبر، خشن و بیادب، قوی، سترک، شدید، مفرط، بلند و ناهنجار، توفانی
noisy and mischievous
Synonyms: bouncy, brawling, clamorous, disorderly, effervescent, impetuous, loud, obstreperous, rambunctious, raucous, riotous, rollicking, rowdy, strident, tumultous/tumultuous, unrestrained, unruly, uproarious, vociferant, vociferous, wild
Antonyms: calm, quiet, restrained, silent
boisterous waves
امواج خروشان
to be boisterous
قیل و قال کردن
a boisterous mob
جمعیت پر سر و صدا
boisterous laughter
خندهی بلند، قهقهه
The children were playing boisterously.
بچهها با شادی بازی میکردند.