1. A slattern, evidently his wife, looked on fearfully.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا زنش بی بند و بار بود و با ترس و لرز به اطراف نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]یک اسلاترین، ظاهرا همسرش، با ترس و تردید نگاه کرد
2. A slattern brought his own meal, a thickly spiced bowl of soup.
[ترجمه ترگمان]خانم بی بند غذا خودش را آورد و یک کاسه سوپ غلیظ پر از سوپ را آورد
[ترجمه گوگل]یک اسلترمن غذای خود را، یک کاسه سوپ با طعم تلخ آورده بود
3. A woman regarded as slovenly or untidy; a slattern.
[ترجمه ترگمان]زنی شلخته و نامرتب و نامرتب بود
[ترجمه گوگل]یک زن غافلگیرانه یا غافلگیرانه؛ یک slattern
4. Two days later I was in the taproom of Le Coq d'Or, the slattern beside me half drunk.
[ترجمه ترگمان]دو روز بعد من در taproom کوک لوکس بودم یا، the در کنار من بیش از حد مست بود
[ترجمه گوگل]دو روز بعد در منزل 'لو کوک دوت' در کنار من نشسته بود
5. Anyway, the stranger was about to leave when a slattern dropped a tankard.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، غریبه در حال ترک کردن بود که یک لیوان زن بی بند از دستش افتاد
[ترجمه گوگل]به هر حال، غریبه در حال رفتن به زمانی که یک slattern یک tankard افتاد
6. Some of our comrades love to unite long articles with no substance, very much like the foot-bindings of a slattern long as well as smelly.
[ترجمه ترگمان]برخی از رفقای ما عاشق این هستند که مواد بلند را بدون هیچ ماده ای به هم پیوند دهند، درست مثل the فوتی یک slattern و هم بوی بد
[ترجمه گوگل]بعضی از رفقای ما دوست دارند که مقالات طولانی را بدون هیچ ماده ای متحد کنند، بسیار شبیه به پیوند پایه یک slattern طولانی و همچنین بد بو
7. So much had circumstances altered their positions, that he would certainly have struck a stranger as a born and bred gentleman; and his wife as a thorough little slattern!
[ترجمه ترگمان]به هر حال اوضاع و احوال عوض شده بود، و به نظر می رسید که او به عنوان یک مرد متشخص و با تربیت، غریبه است، و زنش هم به اندازه یک آدم بی بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند و بند!
[ترجمه گوگل]موقعیت های بسیار زیادی در موقعیت های خود تغییر دادند، که مطمئنا یک غریبه به عنوان یک نجیب زاده متولد و متولد شد؛ و همسرش به عنوان یک شمع کوچک کوچک!