سوار شده، سوار شدن، بکنار کشتی امدن، پانسیون شدن، خوراک دادن، تخته بندی کردن، تخته پوش کردن
boarded
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• covered with boards; entered by men equipped with weapons (as on a ship)
جملات نمونه
1. she boarded the bus and waved goodbye
سوار اتوبوس شد و با تکان دست خداحافظی کرد.
2. they forcefully boarded the ship
آنان به عنف به عرشه کشتی راه یافتند.
3. to prepare against the storm, they boarded up the windows
برای مقابله با طوفان پنجره ها را تخته کوب کردند.
4. the whistle sounded and hereupon the last passengers boarded the train
صوت به صدا درآمد و آخرین مسافران بی درنگ سوار ترن شدند.
پیشنهاد کاربران
تصرف شده
با تخته ساخته شده. . چوبی.
سوار ،
کلمات دیگر: