کلمه جو
صفحه اصلی

fiance


نامزد مرد، نامزد گرفتن

انگلیسی به فارسی

نامزد (مرد)، نامزد گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

• man engaged to be married

مترادف و متضاد

person engaged to marry


Synonyms: affianced person, betrothed, engaged person, future, husband-to-be, intended, prospective spouse, steady, wife-to-be


جملات نمونه

1. haideh presented her fiance to us
هایده نامزد خود را به ما معرفی کرد.

2. he hid under the table and eavesdropped on his sister and her fiance
او زیر میز پنهان شد و به (حرف های) خواهرش و نامزد او گوش داد.

3. she has not left the house since she busted up with her fiance
از وقتی که با نامزدش به هم زد از خانه بیرون نرفته است.

4. My fiance and I are planning to be married in Hawaii because our families live there.
[ترجمه علیزاده] نامزدم و من داریم برای ازدواج در هاوایی برنامه ریزی میکنیم، چون خانواده هایمان در آنجا زندگی میکنند.
[ترجمه ترگمان]نامزدم و من در حال برنامه ریزی برای ازدواج در هاوایی هستیم زیرا خانواده های ما در آنجا زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]خواهر و برادر من در حال برنامه ریزی برای ازدواج در هاوایی هستند، زیرا خانواده های ما در آنجا زندگی می کنند

5. Her fiance & 1 & sported a neat ginger moustache.
[ترجمه ترگمان]نامزدش ۱۷ سالش بود و یک سبیل حنایی رنگ داشت
[ترجمه گوگل]عروسش * 1 * یک سبیل زنجبیل شسته و رفته داشت

6. She jilted her fiance just before the wedding.
[ترجمه ترگمان]قبل از عروسی، نامزدش رو ول کرد
[ترجمه گوگل]او قبل از عروسی او را وادار کرد

7. Jane's father regards her fiance with approval.
[ترجمه ترگمان]پدر جین با تایید به نامزدش سلام می کند
[ترجمه گوگل]پدر جین با تصویب نایب او را تشویق می کند

8. She is the aggrieved person whose fiance & 1 & did not show up for their wedding.
[ترجمه ترگمان]او فردی aggrieved است که نامزدش & ۱ & برای عروسی آن ها حاضر نشد
[ترجمه گوگل]او فرد آسیب دیده است که عیسی * 1 * برای عروسی خود نشان نداده است

9. Her fiance sported a neat ginger moustache.
[ترجمه ترگمان]نامزدش یه سبیل باحال داشت
[ترجمه گوگل]عروسش سبیل زنجبیل شسته است

10. Linda and her fiance were there.
[ترجمه ترگمان]لیندا و نامزدش هم اونجا بودن
[ترجمه گوگل]لیندا و عروسش آنجا بودند

11. She is the aggrieved person whose fiance did not show up for their wedding.
[ترجمه ترگمان]اون کسی هست که نامزدش برای عروسی شون نیومده
[ترجمه گوگل]او فرد آسیب دیده است که عروسش برای عروسی خود نشان نداده است

12. Her fiance was there; they married and then divorced not long after.
[ترجمه ترگمان]نامزدش در آنجا بود، ازدواج کردند و بعد هم طلاق گرفتند
[ترجمه گوگل]عروسش آنجا بود؛ آنها ازدواج کرده و پس از آن طلاق نگرفتند

13. Mariucci said Stubblefield and his fiance had gone out to dinner after the 49ers' win over the Rams.
[ترجمه ترگمان]Mariucci گفت که Stubblefield و نامزدش بعد از پیروزی ۴۹ میلیون پوندی در قوچ ها، بیرون رفته بودند
[ترجمه گوگل]Mariucci گفت: Stubblefield و عروس خود را پس از برنده شدن 49ers از Rams به شام ​​رفته است

14. Charles is my fiance.
[ترجمه ترگمان] چارلز \"نامزد منه\"
[ترجمه گوگل]چارلز عروس من است

Parvin's fiancé is called Hassan.

نامزد پروین حسن نام دارد.


پیشنهاد کاربران

نامزد

نامزد مرد

نامزد زن

نامزد ( مونث )

این یک اسم فرانسوی است که به آقایان گفته می شود و برای خانمها بصورت دو e در آخر کلمه بکار میرود
fianc�e
These two words are borrowed directly from French, in which language they have equivalent but gendered meanings: fianc� refers to a man who is engaged to be married, and fianc�e refers to a woman.


کلمات دیگر: