1. In sum, the mixed economy is a middle way between the market and the command political economies.
[ترجمه ترگمان]در مجموع، اقتصاد ترکیبی یک راه میانی بین بازار و اقتصادهای سیاسی فرماندهی است
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، اقتصاد مخلوط راه میانجی بین بازار و اقتصاد سیاسی فرماندهی است
2. Production decisions in the mixed economy are primarily demand-oriented, driven by the market mechanism.
[ترجمه ترگمان]تصمیمات تولید در اقتصاد ترکیبی در درجه اول ناشی از مکانیسم بازار است
[ترجمه گوگل]تصمیمات تولید در اقتصاد مخلوط، عمدتا تقاضای گرا هستند، که به وسیله مکانیسم بازار هدایت می شود
3. But the idea of the mixed economy was hardly less grandiose.
[ترجمه ترگمان]اما ایده اقتصاد ترکیبی به سختی grandiose بود
[ترجمه گوگل]اما ایده اقتصاد مخلوط تقریبا غیرمعمول بود
4. The managed mixed economy and a highly developed system of collective social provision were the means for achieving these values.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد ترکیبی مدیریت شده و یک سیستم بسیار توسعه یافته از مقررات اجتماعی جمعی وسیله ای برای دستیابی به این ارزش ها بودند
[ترجمه گوگل]اقتصاد مخلوط مدیریت شده و یک سیستم توسعه یافته اجتماعی تأمین اجتماعی، وسیله ای برای دستیابی به این ارزش ها بود
5. The programme's emphasis on a mixed economy also met little resistance.
[ترجمه ترگمان]تاکید این برنامه بر روی یک اقتصاد ترکیبی نیز با مقاومت کمی مواجه شد
[ترجمه گوگل]تاکید برنامه بر اقتصاد مختلط، مقاومت کمی نیز داشت
6. We had converged with Western Europe to the mixed economy.
[ترجمه ترگمان]ما با اروپای غربی برای اقتصاد ترکیبی حرکت کردیم
[ترجمه گوگل]ما با اروپای غربی به اقتصاد مخلوط همسویی داشتیم
7. This article thinks mixed economy and mixture ownership is two concepts.
[ترجمه ترگمان]این مقاله فکر می کند که اقتصاد ترکیبی و مالکیت ترکیبی دو مفهوم است
[ترجمه گوگل]در این مقاله، اقتصاد مخلوط و مالکیت مخلوط دو مفهوم است
8. Which of the following best describes a mixed economy?
[ترجمه ترگمان]کدام یک از بهترین موارد زیر یک اقتصاد ترکیبی را توصیف می کند؟
[ترجمه گوگل]کدام یک از موارد زیر بهترین توصیف یک اقتصاد مخلوط است؟
9. Modern market economy is the mixed economy that the government intervenes moderately.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد بازار مدرن اقتصاد ترکیبی است که دولت به طور متوسط مداخله می کند
[ترجمه گوگل]اقتصاد بازار مدرن اقتصاد ترکیبی است که دولت مداخله می کند
10. The privatization programme has been recognized as a major break with the mixed economy consensus.
[ترجمه ترگمان]برنامه خصوصی سازی به عنوان یک وقفه بزرگ با اجماع اقتصادی مخلوط شناخته شده است
[ترجمه گوگل]برنامه خصوصی سازی به عنوان یک شکست بزرگ با اجماع اقتصاد مخلوط شناخته شده است
11. The Griffiths proposals were based on the further development of a mixed economy of welfare.
[ترجمه ترگمان]پیشنهادهای گریفیث مبتنی بر توسعه بیشتر یک اقتصاد مختلط بود
[ترجمه گوگل]پیشنهادات گریفیتس بر توسعه بیشتر اقتصاد ترکیبی رفاه بود
12. What he actually offered was a vigorous defence of the mixed economy with a passing assault on Treasury investment rules.
[ترجمه ترگمان]آنچه که او در واقع پیشنهاد کرد، دفاع شدید از اقتصاد ترکیبی بود که به نقض قوانین سرمایه گذاری خزانه داری پرداخت
[ترجمه گوگل]آنچه که او واقعا ارائه داد دفاع قوی از اقتصاد مخلوط بود با حمله ای به قوانین سرمایه گذاری خزانه داری
13. These programmes were founded on a comprehensive Welfare State system complemented by the demand management of an expanding mixed economy.
[ترجمه ترگمان]این برنامه ها در یک سیستم دولتی رفاه اجتماعی تاسیس شد که با مدیریت تقاضا برای توسعه اقتصاد ترکیبی تکمیل شد
[ترجمه گوگل]این برنامه ها براساس یک سیستم جامع رفاه عمومی تکمیل شده توسط مدیریت تقاضای یک اقتصاد مخلوط گسترش یافته بود
14. The situation in relation to sponsorship is, I think, quite good: I like a mixed economy.
[ترجمه ترگمان]وضعیت مربوط به حمایت مالی، بسیار خوب است: من یک اقتصاد ترکیبی را دوست دارم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم وضعیت در رابطه با حمایت مالی بسیار خوب است: من یک اقتصاد مخلوط را دوست دارم