فالگیر، طالع بین فالگیر، طالع بین، رمال، فالگیر، بخت سنج
fortune teller
فالگیر، طالع بین فالگیر، طالع بین، رمال، فالگیر، بخت سنج
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
مشتقات: fortunetelling (n.)
مشتقات: fortunetelling (n.)
• : تعریف: one who professes the ability to predict people's destinies or other future events, esp. one who does this for money.
• مترادف: chiromancer, clairvoyant, crystal gazer, palmist, seer, sibyl, soothsayer
• مشابه: astrologer, augur, haruspex, medium, oracle, prognosticator, prophet, prophetess, stargazer
• مترادف: chiromancer, clairvoyant, crystal gazer, palmist, seer, sibyl, soothsayer
• مشابه: astrologer, augur, haruspex, medium, oracle, prognosticator, prophet, prophetess, stargazer
• soothsayer, person who predicts the future
a fortune-teller is someone who tells people's fortunes, often in exchange for money.
one who tells fortunes and predicts the future
a fortune-teller is someone who tells people's fortunes, often in exchange for money.
one who tells fortunes and predicts the future
جملات نمونه
1. It came from the fortune teller.
[ترجمه ترگمان] اون از طرف پیشگو بود
[ترجمه گوگل]از قضاوت گویا آمد
[ترجمه گوگل]از قضاوت گویا آمد
2. I shrank back while the fortune teller tottered towards the main street.
[ترجمه ترگمان]وقتی که پیشگو به طرف خیابان اصلی تل و تل و خوران می رفت، خود را عقب کشیدم
[ترجمه گوگل]در حالی که گویای حواس پرتی نسبت به خیابان اصلی به سمت من حرکت کرد، برگشتم
[ترجمه گوگل]در حالی که گویای حواس پرتی نسبت به خیابان اصلی به سمت من حرکت کرد، برگشتم
3. They grabbed the blind fortune teller and flung him brutally against the wall of a josh-house.
[ترجمه ترگمان]آن ها پیشگو را گرفتند و با خشونت او را به دیوار یک خانه جاش انداختند
[ترجمه گوگل]آنها حیله گری کور را گرفتند و به طرز وحشیانه ای در برابر دیوار خانه جاش گشتند
[ترجمه گوگل]آنها حیله گری کور را گرفتند و به طرز وحشیانه ای در برابر دیوار خانه جاش گشتند
4. Kabul, Afghanistan: A fortune teller listens to a woman as another awaits her turn. Fortune telling was banned under the Taliban regime.
[ترجمه ترگمان]کابل، افغانستان: یک پیشگو به یک زن گوش می دهد و دیگری در انتظار نوبت او است تقدیر در زمان حکومت طالبان ممنوع اعلام شد
[ترجمه گوگل]کابل، افغانستان: یک قاتل ثروتمند به یک زن گوش می دهد؛ دیگران در انتظار او هستند گفتن فورچون تحت رژیم طالبان ممنوع شد
[ترجمه گوگل]کابل، افغانستان: یک قاتل ثروتمند به یک زن گوش می دهد؛ دیگران در انتظار او هستند گفتن فورچون تحت رژیم طالبان ممنوع شد
5. The fortune teller read his fate in the crystal ball.
[ترجمه ترگمان]پیشگو در گوی بلورین سرنوشت خود را می خواند
[ترجمه گوگل]قاتل حبس سرنوشت خود را در توپ بلوری شنیده است
[ترجمه گوگل]قاتل حبس سرنوشت خود را در توپ بلوری شنیده است
6. You become a mind reader and a fortune teller.
[ترجمه ترگمان]تو یک خواننده ذهنی و یک پیشگو هستی
[ترجمه گوگل]شما تبدیل به یک خواننده ذهن و یک قاتل ثروتمند می شوید
[ترجمه گوگل]شما تبدیل به یک خواننده ذهن و یک قاتل ثروتمند می شوید
7. So I guess the fortune teller 、 s right.
[ترجمه ترگمان]پس فکر کنم پیشگو درست میگه
[ترجمه گوگل]بنابراین من حدس میزنم حقیقت
[ترجمه گوگل]بنابراین من حدس میزنم حقیقت
8. The fortune teller told Jane that there was an adventure for her just around the corner.
[ترجمه ترگمان]پیشگو به جین گفته بود که در گوشه و کنار او یک ماجراجویی است
[ترجمه گوگل]دادخورده به جین گفت که برای او فقط در گوشه ای از ماجراجویی وجود دارد
[ترجمه گوگل]دادخورده به جین گفت که برای او فقط در گوشه ای از ماجراجویی وجود دارد
9. One boy looked to see considerable fortune teller also.
[ترجمه ترگمان]یکی از پسرها به او نگاه کرد و گفت:
[ترجمه گوگل]یک پسر به دنبال شاهزاده ثروتمند نیز بود
[ترجمه گوگل]یک پسر به دنبال شاهزاده ثروتمند نیز بود
10. I am reluctant to ascribe supernatural powers to a fortune teller.
[ترجمه ترگمان]من بی میل نیستم که قدرت های مافوق طبیعی را به عنوان یک پیشگو نسبت دهم
[ترجمه گوگل]من تمایلی به اعطای قدرت های خارق العاده به یک قاتل ثروت ندارم
[ترجمه گوگل]من تمایلی به اعطای قدرت های خارق العاده به یک قاتل ثروت ندارم
11. As a keen amateur astronomer I take a dim view of being mistaken for a fortune teller!
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک ستاره شناس ماهر، من در اشتباه بودن به عنوان یک پیشگو به نظر می رسم!
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک ستاره شناس آماتور مشتاقم از اینکه اشتباه می کنم برای یک قاتل ثروتمند!
[ترجمه گوگل]من به عنوان یک ستاره شناس آماتور مشتاقم از اینکه اشتباه می کنم برای یک قاتل ثروتمند!
12. I am Chinese, 198 on February 2 please born noon fortune teller measure once!
[ترجمه ترگمان]من چینی هستم، ۱۹۸ در روز ۲ فوریه، لطفا یک روز بعد از ظهر به دنیا آمد!
[ترجمه گوگل]من چینی هستم، 198 در 2 فوریه لطفا لطفا به زودی متولد گشت و گذار حیاط حیاط یکشنبه!
[ترجمه گوگل]من چینی هستم، 198 در 2 فوریه لطفا لطفا به زودی متولد گشت و گذار حیاط حیاط یکشنبه!
13. In time-honoured fashion, the wisest fortune-tellers are blind.
[ترجمه ترگمان]در زمان مورد احترام، خردمندترین fortune نابینا هستند
[ترجمه گوگل]به طرز محسوس زمان، عاقل ترین حقیقتان نابینا هستند
[ترجمه گوگل]به طرز محسوس زمان، عاقل ترین حقیقتان نابینا هستند
14. The gypsies themselves were more colorful than the trees in autumn, but the fortune-teller was different.
[ترجمه ترگمان]خود کولی ها در پاییز more از درختان بودند، اما the متفاوت بود
[ترجمه گوگل]خود کولی ها در پاییز بیشتر از درختان رنگارنگ بودند، اما گویا گویا متفاوت بود
[ترجمه گوگل]خود کولی ها در پاییز بیشتر از درختان رنگارنگ بودند، اما گویا گویا متفاوت بود
15. I thought of all the times the fortune-teller who had come to North Crittendon had told me the same thing.
[ترجمه ترگمان]به یاد گذشته ها افتادم که teller که به شمال آمده بود همان چیز را به من گفته بود
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم همه ی زمان هایی که گویای ثروتمند بود که به شمال کریتنتن آمده بودند، همان چیزی را به من گفته بودند
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم همه ی زمان هایی که گویای ثروتمند بود که به شمال کریتنتن آمده بودند، همان چیزی را به من گفته بودند
16. A traveling fortuneteller interprets his ravings as a prophecy that a bridge is to be built.
[ترجمه ترگمان]یک مترجم سفری هذیان او را به عنوان یک پیشگویی تعبیر می کند که یک پل ساخته خواهد شد
[ترجمه گوگل]پادشاه سفر می کند تفاسیر خود را به عنوان یک نبوت تفسیر می کند که پل باید ساخته شود
[ترجمه گوگل]پادشاه سفر می کند تفاسیر خود را به عنوان یک نبوت تفسیر می کند که پل باید ساخته شود
17. She wanted me to visit a fortune-teller but I thought it was all a big con trick.
[ترجمه ترگمان]اون از من می خواست که یه پیشگو رو ببینم ولی فکر می کردم همه ش یه حقه بزرگه
[ترجمه گوگل]او می خواست من را به دیدار یک قاتل بگوید اما من فکر کردم که همه اینها یک فاکتور بزرگ است
[ترجمه گوگل]او می خواست من را به دیدار یک قاتل بگوید اما من فکر کردم که همه اینها یک فاکتور بزرگ است
18. I knew that as a fortune-teller and spirit medium, she was paid to console or cajole the dead.
[ترجمه ترگمان]من می دانستم که به عنوان یک پیشگو و روح معنوی، او به تسلی دادن یا راضی کردن مردگان پرداخته شده بود
[ترجمه گوگل]من آن را به عنوان یک قاتل و محرک روحانی میدانستم، او را به کنسول یا قاتل مرده پرداخت می کرد
[ترجمه گوگل]من آن را به عنوان یک قاتل و محرک روحانی میدانستم، او را به کنسول یا قاتل مرده پرداخت می کرد
19. Mrs Bay and the fortune-teller laughed and rolled their eyes with unfastened abandon.
[ترجمه ترگمان]خانم بی تز و پیشگو به خنده افتادند و چشمانشان را با abandon باز کردند
[ترجمه گوگل]خانم خلیج و بخت و اقبال خندیدند و چشم های خود را با رها شدن ناگهانی خم کردند
[ترجمه گوگل]خانم خلیج و بخت و اقبال خندیدند و چشم های خود را با رها شدن ناگهانی خم کردند
20. So why was the fortune-teller so secretive?
[ترجمه ترگمان]پس چرا پیشگو اینقدر تودار بود؟
[ترجمه گوگل]پس چرا خادم قاتل بود؟
[ترجمه گوگل]پس چرا خادم قاتل بود؟
21. The fortune-teller would hardly relay bad tidings, for who would be generous, learning of coming sorrows?
[ترجمه ترگمان]پیشگو خبر بدی نخواهد داشت، چون چه کسی بخشنده خواهد بود و از غم های خود آگاه خواهد شد؟
[ترجمه گوگل]بچگانه به سختی اخبار بدی را پخش می کند، برای چه کسی سخاوتمند خواهد بود، یاد بگیرد از غم و اندوه های آینده؟
[ترجمه گوگل]بچگانه به سختی اخبار بدی را پخش می کند، برای چه کسی سخاوتمند خواهد بود، یاد بگیرد از غم و اندوه های آینده؟
22. What if the fortune-teller was destroying her hope and joy with that strange, harsh voice.
[ترجمه ترگمان]اگر پیشگو با آن صدای عجیب و خشن خودش را از دست داده بود، چه می شد؟
[ترجمه گوگل]اگر صبح بخیر امید و شادی خود را با این صدای عجیب و غریب نابود می کرد
[ترجمه گوگل]اگر صبح بخیر امید و شادی خود را با این صدای عجیب و غریب نابود می کرد
23. The fortune-teller will probably agree with the problems, and then tell you how irrelevant they are.
[ترجمه ترگمان]گوینده اخبار احتمالا با مشکلات موافقت خواهد کرد و سپس به شما خواهد گفت که آن ها چقدر بی ربط هستند
[ترجمه گوگل]احتمالا با حادثه موافق هستید، و سپس به شما بگویم که آنها بی اهمیت هستند
[ترجمه گوگل]احتمالا با حادثه موافق هستید، و سپس به شما بگویم که آنها بی اهمیت هستند
24. It's like a fortuneteller whose predictions are just vague enough to pull the wool over customers' eyes.
[ترجمه ترگمان]مانند a است که پیش بینی ها به اندازه کافی مبهم هستند تا بتوانند پشم را بر روی چشمان مشتری قرار دهند
[ترجمه گوگل]این مثل یک قاتل است که پیش بینی هایش به اندازه کافی مبهم است تا پشم را روی چشم مشتریان ببندد
[ترجمه گوگل]این مثل یک قاتل است که پیش بینی هایش به اندازه کافی مبهم است تا پشم را روی چشم مشتریان ببندد
25. After I became famous, I saw another fortuneteller.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه مشهور شدم، یه پیشگو دیگه دیدم
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه مشهور شدم دیگر شاهزاده ام را دیدم
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه مشهور شدم دیگر شاهزاده ام را دیدم
26. Often there will be a fortuneteller who will seem pretty skilled at predicting cataclysms .
[ترجمه ترگمان]اغلب یک fortuneteller وجود دارد که در پیش بینی cataclysms ماهر به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]اغلب یک قاتل وجود دارد که در پیش بینی حوادث غیرمترقبه به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]اغلب یک قاتل وجود دارد که در پیش بینی حوادث غیرمترقبه به نظر می رسد
27. Fortuneteller what do you see, Future in a card, Share your secrets, tell them to me, Under a Violet Moon.
[ترجمه ترگمان]ببینم، آینده در یک کارت، اسرار خود را به اشتراک بگذارید، به آن ها بگویید، زیر یک ماه بنفش
[ترجمه گوگل]Fortuneteller چه می بینید، آینده در یک کارت، اسرار خود را به اشتراک بگذارید، به من بگویید، زیر یک ماه بنفش
[ترجمه گوگل]Fortuneteller چه می بینید، آینده در یک کارت، اسرار خود را به اشتراک بگذارید، به من بگویید، زیر یک ماه بنفش
پیشنهاد کاربران
پیش گو، فاعل گیر a person who tells people what will happen to them in the future
a person who tells people about their luck in the future
فالگیر
the fortune teller was wearing a colorful scarf on her head and large earrings
فالگیر روسری رنگارنگی روی سرش و گوشواره های بزرگ پوشیده بود
فالگیر روسری رنگارنگی روی سرش و گوشواره های بزرگ پوشیده بود
جادوگر
فالگیر
به کسی که فال میگیرد میگویند
Fortune=فال teller=کسی که چیزی میگوید
به کسی که فال میگیرد میگویند
Fortune=فال teller=کسی که چیزی میگوید
A person who tells people what will happen to them in the future
پیشگو
Noun - countable :
فال بین
طالع بین
پیشگو
فالگیر
فال بین
طالع بین
پیشگو
فالگیر
فال گیر
پیش گو
پیش گو
a person who tells people what will happen to them in the future
کانونی ها لایک کنن!!.
کانونی ها لایک کنن!!.
How tells wath will happen in the future
پیشگو. فالگیر.
In some cases it means some who tell you about your future ; ; but it also mean some one
whose job is to choose the best day for wedding party
whose job is to choose the best day for wedding party
کلمات دیگر: