کلمه جو
صفحه اصلی

sighted


(در ترکیب) - بین، - اندیش، - نگر، بینا، دارای قوه ی باصره، درجه دار، دیددار

انگلیسی به فارسی

درجه دار،دیددار،بینا


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: able to see; having sight.
متضاد: blind, sightless

(2) تعریف: having sight of a specified kind (usu. used in combination).

- clear-sighted
[ترجمه ترگمان] روشن بین
[ترجمه گوگل] واضح است
- nearsighted
[ترجمه ترگمان] نزدیک بین
[ترجمه گوگل] دور کمر

• having vision, able to see; having vision of a certain type (i.e. nearsighted)
sighted people are not blind.
see also far-sighted, long-sighted, short-sighted.
see also sight.

جملات نمونه

1. a whale was sighted on the port bow
در زاویه ی چهل و پنج درجه ی سینه ی چپ،نهنگی دیده شد.

2. yesterday, two whales were sighted on this coast
دیروز دو نهنگ در این ساحل دیده شد.

3. We had sighted the vessel and were following it.
[ترجمه ترگمان]ما کشتی را دیده بودیم و به دنبال آن بودیم
[ترجمه گوگل]ما کشتی را دیدیم و دنبالش بودیم

4. In the distance the crew sighted land.
[ترجمه ترگمان]در فاصله دور خدمه زمین را دیده بودند
[ترجمه گوگل]در فاصله زمین خدمه بین المللی

5. The submarine submerged when enemy planes were sighted.
[ترجمه ترگمان]زیردریایی زمانی که هواپیماهای دشمن sighted زیر آب فرو رفت
[ترجمه گوگل]زیردریایی غرق شد زمانی که هواپیماهای دشمن دیدند

6. After 21 days at sea, we sighted land.
[ترجمه ترگمان]پس از ۲۱ روز در دریا، ما زمین را دیدیم
[ترجمه گوگل]پس از 21 روز در دریا، زمین را دیدیم

7. After twelve days at sea, they sighted land. WHICH WORD?
[ترجمه ترگمان]بعد از دوازده روز دریا، آن ها سرزمین را تماشا کردند چه حرفی؟
[ترجمه گوگل]پس از دوازده روز در دریا، زمین را دیدند کدام کلمه؟

8. The security forces sighted a group of young men that had crossed the border.
[ترجمه ترگمان]نیروهای امنیتی گروهی از مردان جوانی را که از مرز عبور کرده بودند، مشاهده کردند
[ترجمه گوگل]نیروهای امنیتی گروهی از مردان جوان را که از مرز عبور کرده بودند دیدند

9. After five days at sea, we sighted land.
[ترجمه ترگمان]بعد از پنج روز در دریا زمین را دیدیم
[ترجمه گوگل]پس از پنج روز در دریا، زمین را دیدیم

10. A near - sighted person cannot focus accurately on distant objects.
[ترجمه ترگمان]یک فرد نزدیک به sighted نمی تواند به دقت بر روی اشیا دور تمرکز کند
[ترجمه گوگل]یک فرد نزدیک که نمی تواند دقیقا بر روی اشیای دور تمرکز کند

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

12. Several rare birds have been sighted in the area.
[ترجمه ترگمان]چندین پرنده نادر در این منطقه دیده شده اند
[ترجمه گوگل]چندین پرنده نادر در منطقه دیده می شود

13. Each blind student was paired with a sighted student.
[ترجمه ترگمان]هر دانش آموز نابینا با یک دانش آموز sighted جفت می شد
[ترجمه گوگل]هر دانشآموز کور با دانشآموز دیدار شد

14. Crewmen aboard the tanker sighted a ship in distress off the coast of Senegal.
[ترجمه ترگمان]کشتی هایی که در کشتی هستند، کشتی را در فلاکت ساحل سنگال دیده اند
[ترجمه گوگل]خلبانان در کنار تانکر، یک کشتی را که در ساحل سنگال سقوط کرده بود دید

15. After three days at sea, we sighted land.
[ترجمه ترگمان]بعد از سه روز در دریا زمین را دیدیم
[ترجمه گوگل]پس از سه روز در دریا، زمین را دیدیم

farsighted

دوربین، مال‌اندیش


پیشنهاد کاربران

در مورد بینایی:
Short/near sighted نزدیک بین
long/far sighted دوربین


کلمات دیگر: