زبونساز، نزارگر، ناتوانساز، کمزورکننده، ضعیفکننده
debilitating
انگلیسی به فارسی
ناتوان کننده، ناتوان کردن، ضعیف کردن، تضعیف کردن
انگلیسی به انگلیسی
• incapacitating, weakening, enfeebling
a debilitating illness, situation, or action makes you weak; a formal word.
a debilitating illness, situation, or action makes you weak; a formal word.
جملات نمونه
1. Parkinson's disease is a debilitating and incurable disease of the nervous system.
[ترجمه ترگمان]بیماری پارکینسون یک بیماری مهلک و غیرقابل درمان سیستم عصبی است
[ترجمه گوگل]بیماری پارکینسون یک بیماری ناتوان کننده و غیر قابل درمان سیستم عصبی است
[ترجمه گوگل]بیماری پارکینسون یک بیماری ناتوان کننده و غیر قابل درمان سیستم عصبی است
2. He was hoping for a cure from his debilitating illness.
[ترجمه Mari] او چشم انتظار درمانی برای بیماری مزمن و غیرقابل درمانش بود
[ترجمه ترگمان]اون امیدوار بود که درمان بیماری debilitating رو درمان کنه[ترجمه گوگل]او امیدوار بود که از بیماری او ناراحت شود
3. Huge debts are debilitating their economy.
[ترجمه ترگمان]بدهی های زیاد اقتصاد آن ها را تضعیف می کند
[ترجمه گوگل]بدهی های بزرگ اقتصادشان را نابود می کند
[ترجمه گوگل]بدهی های بزرگ اقتصادشان را نابود می کند
4. She found the heat debilitating.
[ترجمه ترگمان] اون the debilitating رو پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او تشنه حرارت شد
[ترجمه گوگل]او تشنه حرارت شد
5. All will suffer from debilitating and uncontrollable movements and severe personality and cognitive changes.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها از حرکات غیرقابل کنترل و غیرقابل کنترل و تغییرات شدید شخصیت و شناختی رنج خواهند برد
[ترجمه گوگل]همه از حرکات ناپایدار و غیر قابل کنترل و شخصیت و تغییرات شناختی رنج می برند
[ترجمه گوگل]همه از حرکات ناپایدار و غیر قابل کنترل و شخصیت و تغییرات شناختی رنج می برند
6. This debilitating absence has raised, first, the question of when and how a leader should be declared incapacitated.
[ترجمه ترگمان]این غیبت ناتوان کننده ای است، اول، سوال زمانی که چگونه و چگونه یک رهبر باید از نظر فیزیکی ناتوان شود، مطرح شده است
[ترجمه گوگل]این غیبت ناپایدار، اولا، سوال کرد که وقتی و چگونه یک رهبر باید معلول ناتوان باشد، مطرح شده است
[ترجمه گوگل]این غیبت ناپایدار، اولا، سوال کرد که وقتی و چگونه یک رهبر باید معلول ناتوان باشد، مطرح شده است
7. The heat, the insects, and the debilitating claustrophobia of those few terrifying days often returned to haunt him.
[ترجمه ترگمان]گرما، حشرات، و the debilitating آن چند روز وحشتناک اغلب به سراغش می آمدند
[ترجمه گوگل]گرما، حشرات و فریبندهای ناتوان کننده از آن چند روز وحشتناک اغلب او را تحریک می کردند
[ترجمه گوگل]گرما، حشرات و فریبندهای ناتوان کننده از آن چند روز وحشتناک اغلب او را تحریک می کردند
8. Life penalizes those who fall victim to the debilitating effects human weakness, such as a negative character, ignorance, laziness, excesses and vices. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]زندگی کسانی را که قربانی تاثیرات ناتوان کننده ای بر ضعف انسانی می شوند، مانند یک شخصیت منفی، جهالت، تنبلی، افراط و vices، تحت نظر گرفت دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]زندگی به کسانی که قربانی ضعف انسانی، مانند یک شخصیت منفی، جهل، لکنت، اضطراب و ناسازگاری می شوند، مجازات می کند دکتر T P Chia
[ترجمه گوگل]زندگی به کسانی که قربانی ضعف انسانی، مانند یک شخصیت منفی، جهل، لکنت، اضطراب و ناسازگاری می شوند، مجازات می کند دکتر T P Chia
9. Adults and children suffer from strange, debilitating headaches that no drugs will cure.
[ترجمه ترگمان]بزرگسالان و کودکان از سردردهای عجیب و ناتوان کننده ای رنج می برند که هیچ دارویی التیام نخواهد یافت
[ترجمه گوگل]بزرگسالان و کودکان از سردرد های عجیب و غریب رنج می برند که هیچ دارو نمی تواند درمان شود
[ترجمه گوگل]بزرگسالان و کودکان از سردرد های عجیب و غریب رنج می برند که هیچ دارو نمی تواند درمان شود
10. So the algae hang on as debilitating parasites rather than evolving towards benign cooperation.
[ترجمه ترگمان]بنا بر این جلبک ها به جای اینکه به سمت هم کاری های خوب پیش بروند، به عنوان انگل ناتوان کننده ای بر باد کار می کنند
[ترجمه گوگل]به این ترتیب جلبکها به جای انگیزه دادن به همکاری خوشایند به عنوان انگلهای مضر فرو می روند
[ترجمه گوگل]به این ترتیب جلبکها به جای انگیزه دادن به همکاری خوشایند به عنوان انگلهای مضر فرو می روند
11. Gone, in the heat of a passion as debilitating as the panic that so often distorts the actions of accused politicians.
[ترجمه ترگمان]در بحبوحه شور و هیجان، به عنوان ترس و وحشت، که اغلب اعمال سیاستمداران متهم را تحریف می کند، گذشته اند
[ترجمه گوگل]رفته رفته در گرمای هیجان به عنوان ترس و وحشتی که اغلب اقدامات متهمان سیاستمدار را تحریف می کند
[ترجمه گوگل]رفته رفته در گرمای هیجان به عنوان ترس و وحشتی که اغلب اقدامات متهمان سیاستمدار را تحریف می کند
12. Dependence on charity is just as debilitating as dependence on the state, if not more so.
[ترجمه ترگمان]وابستگی به موسسه خیریه درست همانند وابستگی به دولت است، اگر بیشتر نباشد
[ترجمه گوگل]وابستگی به خیرخواهانه به همان اندازه وابسته به دولت است، اگر نه بیشتر
[ترجمه گوگل]وابستگی به خیرخواهانه به همان اندازه وابسته به دولت است، اگر نه بیشتر
13. There is a growing recognition of the debilitating effects of teen drug use(Sentence dictionary), teen pregnancy and violence.
[ترجمه ترگمان]شناخت رو به رشدی از تاثیرات ناتوان کننده ای استفاده از مواد مخدر نوجوان (فرهنگ لغت حکم)، بارداری و خشونت نوجوان وجود دارد
[ترجمه گوگل]تشخیص رو به رشد از اثرات مخرب مصرف مواد مخدر نوجوان (فرهنگ لغت حکم)، بارداری نوجوان و خشونت وجود دارد
[ترجمه گوگل]تشخیص رو به رشد از اثرات مخرب مصرف مواد مخدر نوجوان (فرهنگ لغت حکم)، بارداری نوجوان و خشونت وجود دارد
14. If it were not for the debilitating character question, Clinton would surely have a fair chance of beating Bush.
[ترجمه ترگمان]اگر این مساله برای سوال شخصیت ضعیفش نباشد، کلینتون مطمئنا شانس خوبی برای شکست دادن بوش خواهد داشت
[ترجمه گوگل]اگر این سوال برای شخصیت ناکارآمدی نبود، کلینتون مطمئنا فرصتی عادلانه برای ضرب و شتم بوش داشت
[ترجمه گوگل]اگر این سوال برای شخصیت ناکارآمدی نبود، کلینتون مطمئنا فرصتی عادلانه برای ضرب و شتم بوش داشت
15. They have become involved in debilitating scandals and disastrous adventures following election victories.
[ترجمه ترگمان]در پی پیروزی های انتخاباتی، آن ها در رسوایی های جانی و ماجراهای مصیبت بار گرفتار شده اند
[ترجمه گوگل]آنها در رسوایی های ناخوشایند و ماجراهای فاجعه آمیز پیروزی های انتخاباتی شرکت کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها در رسوایی های ناخوشایند و ماجراهای فاجعه آمیز پیروزی های انتخاباتی شرکت کرده اند
پیشنهاد کاربران
تضعیف کننده، فرسایشی، فرساینده، گام به گام، تدریجی، ( آب و هوا ) ناسالم
تضعیف کننده
مهلک
تضعیف کننده، فرسایشی
طاقت فرسا ( آب و هوا )
توان کاه، جانفرسا
توان فرسا، ناتوان ساز، مضعف
ناتوان کننده
✔️جانفرسا
Researchers also looked at chickens’ footpads for sores and lesions, which other animal research has confirmed are painful and debilitating for animals
Researchers also looked at chickens’ footpads for sores and lesions, which other animal research has confirmed are painful and debilitating for animals
تضعیف کننده ؛ ناتوان کننده
Weakening=
Weakening=
بنظر من زیاد معنی مهلک یا جانفرسا ، . . . معنی نمیده
بهتره معنی کنیم ناتوان کننده ، ناتوان ساز ، تضعیف کننده ، ضعیف کننده
بهتره معنی کنیم ناتوان کننده ، ناتوان ساز ، تضعیف کننده ، ضعیف کننده
کلمات دیگر: