کلمه جو
صفحه اصلی

blacken


معنی : سیاه کردن، سیاه ساختن، لکه دار یا بدنام کردن
معانی دیگر : تیره و تار کردن، بدنام کردن، سیه نام کردن

انگلیسی به فارسی

سیاه کردن، (مجازاً) لکه‌دار یا بدنام کردن


سیاه و سفید، سیاه کردن، سیاه ساختن، لکه دار یا بدنام کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blackens, blackening, blackened
(1) تعریف: to make black; make dark.
مترادف: black, darken
متضاد: brighten, lighten, whiten
مشابه: charcoal, dim, dye, eclipse, ink, obfuscate, obscure, shade, shadow, smoke, soot

(2) تعریف: to defame; soil.
مترادف: besmirch, defame, defile, denigrate, malign, slander, soil, stain, sully, tarnish, vilify
متضاد: clear
مشابه: asperse, begrime, dishonor, foul, impugn, libel, revile, smear, smudge, soot, taint

- His comments blackened her reputation.
[ترجمه ترگمان] نظرات او شهرت او را سیاه کرده بود
[ترجمه گوگل] نظرات او سبب شهرت او شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: blackener (n.)
• : تعریف: to become black.
مترادف: black
متضاد: whiten
مشابه: darken, dim

• make black, darken
to blacken something means to make it black or very dark in colour.
if someone blackens your reputation or name, they try to make other people believe that you are a bad person.

مترادف و متضاد

Antonyms: compliment, enhance, praise


سیاه کردن (فعل)
ruin, waste, black, denigrate, begrime, make bitter, make black, blacken, make intolerable, render unhappy

سیاه ساختن (فعل)
denigrate, blacken

لکه دار یا بدنام کردن (فعل)
blacken

darken


Synonyms: befoul, begrime, blot, cloud, deepen, ebonize, grow dark, grow dim, ink, make dark, shade, smudge, soil


Antonyms: bleach, lighten, whiten


malign; smear


Synonyms: asperse, attack, bad-mouth, blot, blotch, calumniate, decry, defame, defile, denigrate, dishonor, do a number on, give a black eye, knock, libel, malign, rip, rip up and down, slander, slur, smudge, stain, sully, taint, tarnish, traduce, vilify


جملات نمونه

1. Don't blacken my name by spreading rumours.
[ترجمه ترگمان]اسم منو با شایعات پراکنده نکن
[ترجمه گوگل]اسم من را با انتشار شایعات نترسانید

2. They're trying to blacken our name.
[ترجمه ترگمان]دارن سعی می کنن اسم ما رو سیاه کنن
[ترجمه گوگل]آنها در حال تلاش برای نامگذاری ما هستند

3. Clouds blacken the heavens.
[ترجمه ترگمان]ابرها آسمان را سیاه می کنند
[ترجمه گوگل]ابرها آسمان را سیاه می کنند

4. He accused the newspaper of trying to blacken his name.
[ترجمه ترگمان]او روزنامه را متهم کرد که می خواهد نامش را بدنام کند
[ترجمه گوگل]او روزنامه را متهم کرد که نام او را سیاه کند

5. The riots after the match only served to blacken the name of football.
[ترجمه ترگمان]پس از این مسابقه، تنها بدنام کردن نام فوتبال شد
[ترجمه گوگل]شورش ها پس از مسابقه تنها به عنوان نامزد فوتبال نامنظم بود

6. Don't blacken my name by spreading rumors.
[ترجمه ترگمان]اسم من رو با پخش شایعات بدنام نکن
[ترجمه گوگل]اسم من را با انتشار شایعات نترسانید

7. Something that will utterly blacken my name in your eyes.
[ترجمه ترگمان]چیزی که اسمم را به کلی سیاه می کند
[ترجمه گوگل]چیزی که کاملا نام من را در چشمان شما رنگ می کند

8. When I blacken hair, I have to beat up the drug powder in water.
[ترجمه ترگمان]، وقتی موهام رو سیاه کنم باید پودر دارو رو توی آب بزنم
[ترجمه گوگل]وقتی موهایم را سیاه میکنم، باید پودر دارو را در آب بگیرم

9. The media tried to blacken his name.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها تلاش کردند تا نام او را بدنام کنند
[ترجمه گوگل]رسانه ها سعی کردند نام او را سیاه کنند

10. Adjust the levels to blacken out the majority of the model.
[ترجمه ترگمان]میزان را برای بدنام کردن بیشتر مدل تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]تنظیم سطوح را به blacken از اکثریت مدل

11. Face by abrade hind, good blacken of Gong Heigong how to do?
[ترجمه ترگمان]در حالی که روی دو پای عقبش راه می رفت، پرسید که او چطور باید این کار را بکند؟
[ترجمه گوگل]چهره به طرز خراشیدگی، سیاه و سفید خوب از گونگ Heigong چگونه انجام دهید؟

12. Don't blacken his good name by spreading lies.
[ترجمه ترگمان]نام خوبش را با دروغ گفتن بدنام نکن
[ترجمه گوگل]نام های خوب خود را با گسترش دروغ ها نادیده نگیرید

13. The displacement and absolute distance of a blacken workpiece surface were detected experimentally in the laboratory.
[ترجمه ترگمان]جابجایی و فاصله مطلق یک قطعه کار سیاه بر سیاه بصورت تجربی در آزمایشگاه تشخیص داده شد
[ترجمه گوگل]جابجایی و فاصله مطلوب یک سطح قطعه کار سیاه شده به صورت آزمایشی در آزمایشگاه تشخیص داده شد

14. Blacken easily with cold bath face?
[ترجمه ترگمان]به راحتی با وان حموم سرد برخورد می کنی؟
[ترجمه گوگل]Blacken به راحتی با صورت حمام سرد؟

Smoke blackened the sky.

دود آسمان را سیاه کرد.


His evil deeds blackened his family.

اعمال زشت او خانواده‌اش را بدنام کرد.


پیشنهاد کاربران

سیاهاندن = سیاه کردن.
م. ث
پوستِ گردو دست رو می سیاهونه .

مُشوّه کردن


کلمات دیگر: