کلمه جو
صفحه اصلی

pomp


معنی : شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور وتظاهر
معانی دیگر : جلال، مهستی، زرق و برق، دبدبه، کروفر، خودنمایی، جاه نمایی، کبکبه، کبکبه و دبدبه، نمایش غرور آمیز، به رخ کشی، دنگ و فنگ، (مهجور) نمایش پر زرق و برق، مراسم پر کبکبه، پرجلال شدن

انگلیسی به فارسی

شکوه، تجمل، جاه، غرور وتظاهر، پرجلال شدن


پمپ، تجمل، شکوه، جاه، طمطراق، فرهی، حشمت، غرور وتظاهر، فره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: ceremonial or magnificent display; splendor.
مترادف: grandiosity, pageantry, splendor
مشابه: array, ceremony, fanfare, glory, grandeur, magnificence, majesty, pageant, parade, solemnity, spectacle, state

(2) تعریف: showy or vain display; ostentation.
مترادف: grandiosity, ostentation, pageantry, parade, pomposity, pretense, vainglory
مشابه: affectation, display, flash, show, vanity

• luxury, magnificence; splendor, majesty
pomp is the use of a lot of ceremony, fine clothes, and decorations, especially on a special occasion.

مترادف و متضاد

شکوه (اسم)
magnitude, grandeur, glory, complaint, pomp, effulgence, plaint, resplendence, resplendency, refulgence, pomposity

جاه (اسم)
eminence, dignity, pomp, eminency

طمطراق (اسم)
flatulence, magnificence, flatulency, grandiloquence, pomp, turgidity

تجمل (اسم)
frill, pomp, luxe

فرهی (اسم)
grandeur, greatness, pomp

فره (اسم)
luster, lustre, pomp, splendor, splendour

حشمت (اسم)
retinue, pomp

غرور و تظاهر (اسم)
pomp

pageantry, display


Synonyms: affectation, array, ceremonial, ceremony, fanfare, flourish, formality, grandeur, grandiosity, magnificence, ostentation, pageant, panoply, parade, pomposity, ritual, shine, show, solemnity, splendor, state, vainglory


Antonyms: dullness, plainness, simplicity


جملات نمونه

1. pomp and ceremony
جلال و جبروت،کبکبه و دبدبه

2. pomp and ceremony
مراسم باشکوه،کبکبه و دبدبه،تشریفات و زرق و برق

3. pomp and circumstance
جلال و جبروت،مراسم و تشریفات با شکوه

4. the dazzling pomp of the imperial court
شکوه خیره کننده ی دربار امپراطوری

5. to forsake worldly pomp
زرق و برق دنیوی را رها کردن

6. The coronation was conducted with great pomp.
[ترجمه ترگمان]تاجگذاری با شکوه و جلال تمام انجام شده بود
[ترجمه گوگل]پادشاهی با پمپ بزرگ انجام شد

7. The official was accompanied by all the pomp of his high position.
[ترجمه ترگمان]این مقام با همه شکوه و جلال مقام خود همراه بود
[ترجمه گوگل]این مقام با تمام پوزیشن های موقعیت بالاش همراه بود

8. She arrived at the airport without the pomp and ceremony that usually accompanies important politicians.
[ترجمه ترگمان]او بدون تشریفات و تشریفات که معمولا با سیاستمداران مهم همراه می شود وارد فرودگاه شد
[ترجمه گوگل]او بدون پمپ و مراسم که معمولا با سیاستمداران مهم همراه است وارد فرودگاه شد

9. After two hours of pomp and circumstance, the diplomas were awarded and the audience went wild.
[ترجمه ترگمان]پس از گذشت دو ساعت از شکوه و شکوه و تشریفات، مدارک و مدارک دریافت شد و حضار وحشی شدند
[ترجمه گوگل]بعد از دو ساعت پمپ و شرایط، دیپلم اعطا شد و مخاطبان وحشی شد

10. The queen's birthday was celebrated with great pomp and ceremony .
[ترجمه ترگمان]جشن تولد ملکه با شکوه و جلال جشن گرفته شد
[ترجمه گوگل]تولد ملکه با مراسم بزرگ و مراسم بزرگ جشن گرفته شد

11. The real question is, though, does all this pomp and circumstance result in a superior loaf?
[ترجمه ترگمان]اما سوال اصلی این است که آیا همه این شکوه و جلال در یک قرص برتر حاصل می شود؟
[ترجمه گوگل]سوال واقعی این است که آیا همه این پمپ ها و شرایط به یک کابوس برتر تبدیل می شود؟

12. He was in his pomp, and, like the lilies of the field, he toiled not neither did he spin.
[ترجمه ترگمان]با شکوه و جلال خود، و مانند سوسن روی زمین، کوشش می کرد که نه از آن دور شود
[ترجمه گوگل]او در پمپ خود بود، و مانند نیلوفهای مزرعه، او دست و پنجه نرم کرد و نه چرخید

13. He chafes at the pomp and security that has descended on him with his new post.
[ترجمه ترگمان]او به جلال و security که با پست جدید خود بر او فرود آمده است را اذیت می کند
[ترجمه گوگل]او در پمپ و امنیت است که با پست جدیدش به او رسیده است

14. General Meade cared but little for the pomp and parade of war.
[ترجمه ترگمان]در این میان خانممید علاقه ای به شکوه و شکوه و شکوه و جلال جنگ نداشت
[ترجمه گوگل]ژنرال ماید مراقب بود اما کمی برای پمپ و رژه جنگ

15. On this occasion, the smooth display of pomp was meant to serve a deeper political purpose.
[ترجمه ترگمان]در این مورد، نمایش ملایم شکوه و جلال به معنای خدمت به یک هدف سیاسی عمیق تر بود
[ترجمه گوگل]در این مراسم، نمایش صاف از پمپ به معنای رسیدن به هدف عمیق سیاسی بود

16. The queen was welcomed with great pomp and circumstance.
[ترجمه ترگمان]ملکه با شکوه و جلال خاصی از او استقبال کردند
[ترجمه گوگل]ملکه با پمپ های بزرگ و شرایط مورد استقبال قرار گرفت

the dazzling pomp of the imperial court

شکوه خیره‌کننده‌ی دربار امپراطوری


to forsake worldly pomp

زرق و برق دنیوی را رها کردن


اصطلاحات

pomp and ceremony

مراسم باشکوه، کبکبه و دبدبه، تشریفات و زرق و برق


پیشنهاد کاربران

دستگاه تنفسی

The heart pumpsblood:قلب خون رو پمپاژ میکنه.


کلمات دیگر: