کلمه جو
صفحه اصلی

chastened


(verb transitive) تصفیه وتزکیه کردن

انگلیسی به فارسی

ضرب و شتم، تصفیه و تزکیه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• punished; reprimanded, rebuked, admonished, reproved

جملات نمونه

1. like two children chastened by the teacher. . .
مانند دو کودکی که توسط معلم توبیخ شده باشند. . .

2. He has clearly not been chastened by his thirteen days in detention.
[ترجمه ترگمان]او به روشنی سیزده روز بازداشت خود را تنبیه نکرده است
[ترجمه گوگل]او به طور واضح توسط سیزده روز بازداشتش متهم نشده است

3. She has been chastened by all kinds of experiences in life.
[ترجمه ترگمان]او همه تجربه های زندگی را تنبیه کرده است
[ترجمه گوگل]او توسط تمام تجربیات زندگی به قتل رسیده است

4. He felt suitably chastened and apologized.
[ترجمه ترگمان]او تنبیه خوبی شد و عذرخواهی کرد
[ترجمه گوگل]او احساس راحتی کرد و عذرخواهی کرد

5. A chastened Agassi flew home for a period of deep contemplation.
[ترجمه ترگمان]برای یک دوران تفکر عمیق به سوی خانه پرواز کرد
[ترجمه گوگل]یک Agassi متاهل برای یک دوره تفکر عمیق به خانه رفت

6. He was chastened by the traffic accident; he had nearly died.
[ترجمه ترگمان]از تصادف رانندگی یاد گرفته بود؛ نزدیک بود بمیرد
[ترجمه گوگل]او توسط تصادف تصادف محکوم شد؛ او نزدیک به مرگ بود

7. The President now seems a more chastened and less confident politician than when he set out a week ago.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور اکنون به نظر می رسد که سیاست مدار chastened و confident از زمانی است که یک هفته پیش شروع به کار کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور امروز به نظر می رسد یک سیاستمدار سخت تر و کمتر اعتماد به نفس از زمانی که او یک هفته پیش

8. He was chastened by the defeat and determined to work harder in future.
[ترجمه ترگمان]او با شکست تنبیه شد و تصمیم گرفت در آینده سخت تر کار کند
[ترجمه گوگل]او توسط شکست شکست خورد و مصمم به کار سخت تر در آینده بود

9. His style was chastened by study of great writers.
[ترجمه ترگمان]سبک او به وسیله مطالعه نویسندگان بزرگ تنبیه شد
[ترجمه گوگل]سبک او توسط مطالعه نویسندگان بزرگ فریب خورده بود

10. Age has chastened his violent temper.
[ترجمه ترگمان]دوران خوی خشن او را تنبیه کرده است
[ترجمه گوگل]عصر خشم خود را به قتل رسانده است

11. Military leaders, chastened by Vietnam, have learned to be cautious.
[ترجمه ترگمان]رهبران نظامی، تنبیه توسط ویتنام، یاد گرفته اند که محتاط باشند
[ترجمه گوگل]رهبران نظامی، که توسط ویتنام متهم شده اند، بسیار محتاط بوده اند

12. Chastened, I file right behind Ed into the auditorium.
[ترجمه ترگمان]Chastened، من درست پشت سر اد وارد تالار شدم
[ترجمه گوگل]متهم، من درست پشت سر اد به تالار گفتگو می روم

13. Most of them turn up chastened the following morning.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها صبح روز بعد تنبیه شدند
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنها صبح روز بعد مرتکب می شوند

14. A chastened man, an older man, he remembered: All summer, to begin with, he felt elated.
[ترجمه ترگمان]او به یاد آورد که در تمام تابستان به هیجان آمده بود
[ترجمه گوگل]مرد متکبر، یک مرد مسن تر، همه تابستان را به یاد آورد، برای شروع از او، احساس آرامش می کرد

پیشنهاد کاربران

اصلاح شده، آدم شده

متنبه
متنبه شده

گذشته ی تنبیه و توبیخ و اتهام.


کلمات دیگر: