کلمه جو
صفحه اصلی

cousin


معنی : عمو زاده، خاله زاده، عمه زاده، پسرعمو یا دختر عمو، پسردایی یا دختر دایی
معانی دیگر : (فرزند عمو و دایی و عمه و خاله) پسرعمو، دختر عمو (و غیره)، هم نژاد، هم نیاکان، وابسته، هم قوم، (در اصل) خویشاوند، قوم و خویش، خویش، همخون (به غیر از برادر و خواهر)، بنی عم، (عامیانه) خویشاوند (نسبی یا سببی)، منسوب، (جمع) بستگان، عنوانی که شاهان در نامه یا هنگام خطاب برای شاهان دیگر و اشرافیون رده های بالا به کار می بردند

انگلیسی به فارسی

پسرعمو یا دختر عمو، پسردایی یا دختر دایی، عمه زاده، خاله زاده


عمو زاده، خاله زاده، عمه زاده، پسرعمو یا دختر عمو، پسردایی یا دختر دایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: cousinly (adj.)
(1) تعریف: the child of an aunt or uncle.

(2) تعریف: a relative having a common ancestor but in a different line of descent.

(3) تعریف: a member of a related social or national group.

- our British cousins
[ترجمه :)] عموزاده ی ( خاله زاده/عمه زاده/دایی زاده ) بریتانیایی ( انگلیسی/انگلستانی و. . . ) ما
[ترجمه ترگمان] قوم و خویش های British ما …
[ترجمه گوگل] عموزاده بریتانیایی ما

• son or daughter of one's aunt or uncle
your cousin is the child of your uncle or aunt.
you can use cousins to refer to people who come from a different place but who are like you or have similar interests and opinions.
see also first cousin, second cousin.

مترادف و متضاد

عمو زاده (اسم)
cousin-german, cousin, first cousin

خاله زاده (اسم)
cousin

عمه زاده (اسم)
cousin-german, cousin

پسرعمو یا دختر عمو (اسم)
cousin

پسردایی یا دختر دایی (اسم)
cousin

جملات نمونه

1. a cousin is a collateral relative
پسر عمو خویشاوند جنبی است.

2. my cousin ghodsi is a pharmacist
دختر عمه ام قدسی دارو ساز است.

3. my cousin once removed
نوه عموی من

4. first cousin once removed
فرزند پسرعمو (و غیره)،فرزند پسرعمو (و غیره ی) پدر یا مادر شخص

5. second cousin
نوه عمو (یا دایی یا خاله یا عمه)،فرزند عمو (و غیره ی) پدر یا مادر

6. my first cousin once removed
فرزند دختر عمو (و غیره)،نوه عمو (یا دایی و غیره)

7. he and his cousin decided to hitch up
او و دختر خاله اش تصمیم به ازدواج گرفتند.

8. first (or full) cousin
(فرزند عمو یا عمه یا دایی یا خاله) پسر عمو (و غیره) (cousin-german هم می گویند)

9. he is betrothed to my cousin
او نامزد دختر عموی من است.

10. i thought he must be my cousin
فکر کردم شاید پسرعمویم باشد.

11. she ditched her boyfriend and married her cousin
او دوست پسر خود را ترک کرد و زن پسر عمویش شد.

12. The house belonged to my cousin.
[ترجمه ترگمان]خانه متعلق به پسر عموم بود
[ترجمه گوگل]خانه متعلق به پسر عموی من بود

13. She was betrothed to her cousin at an early age.
[ترجمه ترگمان]در این سن و سال او نامزد پسر عمه اش بود
[ترجمه گوگل]او در سن نوجوانی به پسرعموی او پیوست

14. He was first cousin to King Philip VI.
[ترجمه ترگمان]وی در ابتدا پسر عمویش فیلیپ ششم بود
[ترجمه گوگل]او اولین پسر عموی فیلیپ VI بود

15. She claimed that her cousin had cheated her out of her inheritance.
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کرد که پسر عمویش او را از ارث او منصرف کرده است
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که پسر عموی او را از وراث او فریب خورده است

16. My cousin and I joined the same Guide company.
[ترجمه ترگمان]پسر خاله ام و من به شرکت راهنمای قطار ملحق شدیم
[ترجمه گوگل]پسر عموی من و من به همان شرکت راهنمای پیوست

17. Sakota was her cousin and bosom pal.
[ترجمه ترگمان]Sakota پسر عمو و pal بود
[ترجمه گوگل]ساکوتا پسرعمو و همسرش بود

My cousin Ghodsi is a pharmacist.

دختر عمه‌ام قدسی داروساز است.


the British and their American cousins

انگلیسی‌ها و هم‌نژادان امریکایی آنان


اصطلاحات

first (or full) cousin

(فرزند عمو یا عمه یا دایی یا خاله) پسر عمو (و غیره) (cousin-german هم می‌گویند)


second cousin

نوه عمو (یا دایی یا خاله یا عمه)، فرزند عمو (و غیره‌ی) پدر یا مادر


first cousin once removed

فرزند پسرعمو (و غیره)، فرزند پسرعمو (و غیره‌ی) پدر یا مادر شخص


پیشنهاد کاربران

پسر عمو

بچه هایی که از طرف خواهر یا برادر مادر هستند.

پسر عمو
دختر عمو
پسر دایی
دختر دایی
. . . . .

پسرعمو/پسرعمّه/پسردایی/پسرخاله

یعنی بچه های فامیل

دختر دایی


عمو عمه خاله دایی

پسر یا دختر ( عمو, دایی, خاله یا عمه )
شبیه به اصل چیزی یا شبیه به کسی
پسر خاله ( مثلا وقتی که می گن زود پسر خاله نشو )


دخترعمو

فرزند خاله عمه دایی عمو
به معنی
خواهر زاده و برادر زاده مادر
خواهر زاده و برادر زاده پدر

قابل توجه دوستانی که میگن از کجا بفهمیم کیو میگه
اونا کلا به جز مادر و پدر خواهر برادر بقیه فامیلو حساب نمیکنن که بخوان روش اسم بزارن😂 نهایت اگه بخوان خیلی دقیق بگن
Son of my uncle
Or
Son of my mother's brother

بچه ها ی عمو، عمه، خاله و دایی

به معنی فرزندان دایی و خاله

پس عمو، دختر عمو، پسر دایی، دختر دایی، پسر خاله، دختر خاله، پسر عمه، دختر عمه

هم فکر . مشابه

پسر عمه /خاله /عمو /دایی ، دختر عمه /خاله /دایی/عمو

فرزند خاله . عمه. عمو. دایی. چه دختر چه پسر

فرزند خویشاوندان

پسرعمو پسردایی

پسر عمو. . . دختر عمو. . . . پسر خاله. . . . دختر خاله
. . . .

پسرعمو/دخترعمو/پسرعمه/دخترعمه/پسرخاله/دخترخاله/پسردایی/دختردایی

همش معنی میده. . . .

پسر عمه

به همه ی بچّه های فامیلcousinمی گویند.

فامیل - خویشاوند - بستگان

دختر خاله. پسرخاله. دختر عمو. پسرعمو. پسردایی. دختردایی. پسرعمه. دخترعمه.

دختر یا پسر برادر یا خواهر مادر و پدر


فرزند عمو. دایی

پسر عمو/دایی

خب مثلا اگه یه خارجی به یکی بگه :
tomorrow is my cousin's wedding
اون طرفِ مقابل از کجا میفهمه که منظور طرف کدوم یکی از بستگانشه؟خیلی پیچیده میشه


کلمات دیگر: