مانع شونده، سرکوب کننده
repressive
مانع شونده، سرکوب کننده
انگلیسی به فارسی
مانعشونده، سرکوبکننده، سرکوبگر
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: repressively (adv.), repressiveness (n.)
مشتقات: repressively (adv.), repressiveness (n.)
• : تعریف: acting or tending to restrain or subdue.
• مشابه: authoritarian
• مشابه: authoritarian
- The repressive government stifled the press and curtailed personal freedoms.
[ترجمه ترگمان] دولت سرکوبگر مطبوعات را سرکوب کرد و آزادی های فردی را محدود کرد
[ترجمه گوگل] دولت سرکوبگر مطبوعات را خنثی کرد و آزادی های شخصی را کاهش داد
[ترجمه گوگل] دولت سرکوبگر مطبوعات را خنثی کرد و آزادی های شخصی را کاهش داد
• suppressive, serving to control; subduing, serving to quell
repressive governments use force and unjust laws to restrict and control their people.
repressive governments use force and unjust laws to restrict and control their people.
جملات نمونه
1. the travail of an artist in a repressive environment
عذاب هنرمند در یک محیط سر کوبگر
2. we and our allies have imposed economic sanctions against repressive regimes
ما و متحدانمان مجازات های اقتصادی بر علیه رژیم های سرکوبگر اعمال کرده ایم.
3. The people are held down by a repressive regime.
[ترجمه ترگمان]مردم توسط یک رژیم سرکوبگر به پایین کشیده می شوند
[ترجمه گوگل]مردم توسط یک رژیم سرکوبگر تحت فشار هستند
[ترجمه گوگل]مردم توسط یک رژیم سرکوبگر تحت فشار هستند
4. This repressive law takes gay rights back to the dark ages.
[ترجمه ترگمان]این قانون سرکوب گرانه، حقوق همجنس گرا را به سنین تیره برمی گرداند
[ترجمه گوگل]این قانون سرکوبگر، حقوق همجنسگرا را به سن تیره باز میگرداند
[ترجمه گوگل]این قانون سرکوبگر، حقوق همجنسگرا را به سن تیره باز میگرداند
5. The government's repressive policies are sowing the seeds of rebellion.
[ترجمه ترگمان]سیاست های سرکوب کننده دولت، بذر شورش می کارند
[ترجمه گوگل]سیاست های سرکوبگرانه دولت باعث بذر شورش می شود
[ترجمه گوگل]سیاست های سرکوبگرانه دولت باعث بذر شورش می شود
6. Parliament condemned the repressive measures taken by the police.
[ترجمه ترگمان]پارلمان اقدامات بازدارنده انجام شده توسط پلیس را محکوم کرد
[ترجمه گوگل]پارلمان اقدامات سرکوبگرانه پلیس را محکوم کرد
[ترجمه گوگل]پارلمان اقدامات سرکوبگرانه پلیس را محکوم کرد
7. He criticized the repressive methods employed by the country's government.
[ترجمه ترگمان]او از روش های سرکوبگرانه ای که توسط دولت این کشور به کار گرفته شد انتقاد کرد
[ترجمه گوگل]او از روش های سرکوبگرانه ای که توسط دولت این کشور استفاده می شود انتقاد کرد
[ترجمه گوگل]او از روش های سرکوبگرانه ای که توسط دولت این کشور استفاده می شود انتقاد کرد
8. He became increasingly more repressive, despite his pronouncements about creating a new society, free of corruption and graft.
[ترجمه ترگمان]با وجود اعلامیه های او در مورد ایجاد یک جامعه جدید، عاری از فساد و اختلاس، به طور فزاینده ای سرکوب شد
[ترجمه گوگل]با وجود اعلامیه هایش در مورد ایجاد یک جامعه جدید، بدون فساد و پیوند، او به طور فزاینده ای سرکوب شد
[ترجمه گوگل]با وجود اعلامیه هایش در مورد ایجاد یک جامعه جدید، بدون فساد و پیوند، او به طور فزاینده ای سرکوب شد
9. Labour implemented a more repressive policy on the ground than Likud while pretending to greater moderation in the international domain.
[ترجمه ترگمان]حزب کارگر، سیاست repressive را بر روی زمین اعمال کرد تا لیکود، در حالی که تظاهر به میانه روی بیشتری در حوزه بین المللی می کرد
[ترجمه گوگل]کار، در حالی که تظاهر به اعتدال بیشتر در حوزه بین المللی، خط مشی سرکوبگرانه را در زمین اجرا می کرد، از لیکود استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]کار، در حالی که تظاهر به اعتدال بیشتر در حوزه بین المللی، خط مشی سرکوبگرانه را در زمین اجرا می کرد، از لیکود استفاده می کرد
10. He immediately began harsh repressive measures and many Madeirans were deported to the Azores and some to the Cape Verde.
[ترجمه ترگمان]او بلافاصله اقدامات بازدارنده و سرکوب گرانه را آغاز کرد و بسیاری از آن ها به جزایر آزور و برخی از جزایر کیپ ورد تبعید شدند
[ترجمه گوگل]او بلافاصله اقدامات سرکوبگرانه ای را آغاز کرد و بسیاری از Madeirans ها به Azores ها و بعضی ها به کیپ ورد فرستاده شدند
[ترجمه گوگل]او بلافاصله اقدامات سرکوبگرانه ای را آغاز کرد و بسیاری از Madeirans ها به Azores ها و بعضی ها به کیپ ورد فرستاده شدند
11. Perhaps even more startling, given the recent repressive climate, Zverev himself could also be seen working intuitively in public.
[ترجمه ترگمان]شاید حتی عجیب تر، با توجه به آب و هوای سرکوب گرانه اخیر، خود Zverev نیز می تواند به طور شهودی به کار گرفته شود
[ترجمه گوگل]شاید حتی بیشتر شگفت انگیز، با توجه به آب و هوای اخیر سرکوبگر، خود Zverev نیز می تواند به طور مستقیم در عموم کار می شود
[ترجمه گوگل]شاید حتی بیشتر شگفت انگیز، با توجه به آب و هوای اخیر سرکوبگر، خود Zverev نیز می تواند به طور مستقیم در عموم کار می شود
12. However, when a country reverts to more repressive politics, government policies usually demobilize many of the new foot soldiers.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنگامی که کشوری به سیاست repressive باز می گردد، سیاست های دولت معمولا بسیاری از سربازان پیاده جدید را تهدید می کند
[ترجمه گوگل]با این حال، زمانی که یک کشور به سیاست های سرکوبگرانه باز می گردد، سیاست های دولتی معمولا بسیاری از سربازان فوت جدید را از بین می برد
[ترجمه گوگل]با این حال، زمانی که یک کشور به سیاست های سرکوبگرانه باز می گردد، سیاست های دولتی معمولا بسیاری از سربازان فوت جدید را از بین می برد
13. A military coup was carried out, and a repressive government was placed in power.
[ترجمه ترگمان]یک کودتای نظامی انجام شد و یک دولت سرکوب کننده در قدرت قرار گرفت
[ترجمه گوگل]یک کودتای نظامی انجام شد و یک دولت سرکوبگر در قدرت قرار گرفت
[ترجمه گوگل]یک کودتای نظامی انجام شد و یک دولت سرکوبگر در قدرت قرار گرفت
14. The country has repressive laws and jails full of political prisoners.
[ترجمه ترگمان]این کشور قوانین سرکوب گرانه و زندان های پر از زندانیان سیاسی را دارد
[ترجمه گوگل]کشور دارای قوانین سرکوبگر و زندان های پر از زندانیان سیاسی است
[ترجمه گوگل]کشور دارای قوانین سرکوبگر و زندان های پر از زندانیان سیاسی است
15. He loathed the repressive State and the system which it supported.
[ترجمه ترگمان]او از دولت سرکوبگر و نظام حمایت می کرد
[ترجمه گوگل]او دولت سرکوبگر و نظام پشتیبانیش را از بین برد
[ترجمه گوگل]او دولت سرکوبگر و نظام پشتیبانیش را از بین برد
پیشنهاد کاربران
سرکوبگر - سرکوبگرانه - سرکوبگرایانه
The people are held down by a repressive regime
. . . رژیم/حکومت سرکوبگر. . .
. . . رژیم/حکومت سرکوبگر. . .
سرکوبگرانه
کلمات دیگر: