کلمه جو
صفحه اصلی

mystification


معنی : گیج سازی، مشکل وپیچیده سازی
معانی دیگر : گیج سازی، مشکل وپیچیده سازی

انگلیسی به فارسی

گیج سازی، مشکل وپیچیده سازی


عارفانه، گیج سازی، مشکل وپیچیده سازی


انگلیسی به انگلیسی

• act of causing (someone or something) to become mysterious; obscuration; puzzlement, perplexity, act of causing a person to be unable to understand

مترادف و متضاد

گیج سازی (اسم)
stupefaction, mystification

مشکل وپیچیده سازی (اسم)
mystification

جملات نمونه

1. He looked at her in mystification.
[ترجمه ترگمان]او را گیج و سردرگم به او نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او در عرفان نگاهش کرد

2. And then, to the audience's mystification, the band suddenly stopped playing.
[ترجمه ترگمان]و بعد، به نظر تماشاچیان، گروه ناگهان نواختن را متوقف کرد
[ترجمه گوگل]و پس از آن، به غریب مخاطب، گروه ناگهان متوقف شد

3. There was constant mystification of capital-labor relations in the running of the rural maquilas.
[ترجمه ترگمان]در اداره روستایی دهستان relations، در جریان یافتن relations روستایی، همه mystification و labor دایمی به چشم می خورد
[ترجمه گوگل]در حال گذراندن مکیال های روستایی، عرفا ثابت شده است

4. Mystification is simple; clarity is the hardest thing of all.
[ترجمه ترگمان]mystification ساده است؛ وضوح سخت ترین چیز است
[ترجمه گوگل]رمز و راز ساده است؛ وضوح چیز سخت تر از همه است

5. But this piece of ideological mystification is belied by the facts.
[ترجمه ترگمان]اما این تکه از تخیلات ideological از طریق حقایق برملا نشده است
[ترجمه گوگل]اما این قطعه اشکال سازی ایدئولوژیک توسط واقعیت ها رد می شود

6. Shaking her head with mystification, she drew the curtains to.
[ترجمه ترگمان]و در حالی که سرش را با mystification تکان می داد پرده ها را کشید
[ترجمه گوگل]سرش را تکان داد با عارفانه، پرده ها را به طرفش کشید

7. Smith looked round in some mystification.
[ترجمه ترگمان]اسمیت در حالی که گیج شده بود به اطراف نگاه کرد
[ترجمه گوگل]اسمیت در برخی از عارفانه نگاه کرد

8. Some minerals, Pough ex-plained to my mystification, are not truly black but only look so.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مواد معدنی، قلب زن سابق من در ذهن مغشوش من، واقعا سیاه نیستند، بلکه تنها به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]بعضی از مواد معدنی، که به تازگی به معادله من معنا نداده اند، واقعا سیاه نیستند، اما فقط نگاه می کنند

9. Smith round in some mystification.
[ترجمه ترگمان]اسمیت در حالی که گیج شده بود، به اطراف نگاه کرد
[ترجمه گوگل]اسمیت دور و در برخی از عرفان

10. Her history is still perceived to be one of religious mystification and ritualised domestic violence.
[ترجمه ترگمان]تاریخ او هنوز هم به عنوان یکی از mystification مذهبی و ritualised خشونت آمیز خانگی تلقی می شود
[ترجمه گوگل]تاریخ او هنوز درک شده است که یکی از عارفانه های مذهبی و خشونت های داخلی است

11. They would be signs of an unprofessional subjectivism and impressionism; in recent radical discourse they indicate an undesirable mystification.
[ترجمه ترگمان]آن ها آثاری از سبک غیر حرفه ای و امپرسیونیسم می ساختند؛ در سخنرانی های رادیکال اخیر، آن ها یک mystification نامطلوب را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]آنها نشانه هایی از سوبژکتیویسم غیرمعقول و امپرسیونیسم هستند؛ در گفتمان اخیر رادیکال، آنها یک عرفان نامطلوب را نشان می دهند

12. She asking questions so brusquely and giving orders so decisively Pork's eyebrows went up in mystification.
[ترجمه ترگمان]با لحن تندی سوال کرد و دستور داد که ابروهای پو رک از نظر پنهان شد
[ترجمه گوگل]او سوالاتی را به طرز وحشیانه ای پرسید و به طرز قاطعانه دستور داد که ابروهای خوک را در عرفان بالا ببرند

13. The monarchy mystifies, no doubt of that - in the full sense of the term " mystification " .
[ترجمه ترگمان]سلطنت استبدادی، بدون شک، به معنای کامل واژه \"mystification\" است
[ترجمه گوگل]سلطنت، بدون تردید آن را - در معنای کامل اصطلاح 'عرفان'

پیشنهاد کاربران

mix up

سردرگمی

ابهام آفرینی؛ مبهم سازی


کلمات دیگر: