کلمه جو
صفحه اصلی

creature


معنی : جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت
معانی دیگر : (لحن ترحم آمیز یا تحقیرآمیز و غیره) انسان، موجود (عجیب و غریب مثلا از فضا)، موجود تصوری، کسی یا چیزی که کاملا به دیگری وابسته و یا زیر سلطه ی آن باشد، آفریده، جاندار، حیوان (به ویژه اسب)، دام

انگلیسی به فارسی

آفریده، مخلوق، جانور


موجود، مخلوق، جانور، افریده، سرشت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: creaturely (adv.), creatureliness (n.)
(1) تعریف: a living being, either human or animal.
مشابه: animal, being, thing

(2) تعریف: a person who is subservient to or dependent upon another.
مشابه: thing

- The young man became his boss's creature.
[ترجمه ترگمان] مرد جوان تبدیل به مخلوق رئیسش شد
[ترجمه گوگل] مرد جوان به عنوان موجودی رئیسش تبدیل شد

• living being (human or animal); something created
a creature is a living thing such as an animal, bird, or insect.
you can refer to someone as a particular kind of creature in order to emphasize a particular quality that they have.

مترادف و متضاد

جانور (اسم)
beast, animal, brute, creature

موجود (اسم)
creature

افریده (اسم)
being, creature

مخلوق (اسم)
brute, creature, critter

سرشت (اسم)
nature, character, disposition, temper, temperament, creature

being, beast


Synonyms: animal, body, brute, creation, critter, fellow, individual, living being, living thing, lower animal, man, mortal, party, person, personage, quadruped, soul, varmint, woman


Antonyms: abstract, inanimate


جملات نمونه

1. a creature from another planet
موجودی از یک سیاره ی دیگر

2. a creature of habit
بنده ی عادت

3. that creature has a short tail covered with bristles
آن جاندار دمی کوتاه و پوشیده از موی زبر دارد.

4. the creature
(مزاح آمیز) مشروب الکلی (به ویژه ویسکی)

5. a benign creature from space
یک موجود بی آزار فضایی

6. a fellow creature
همنوع

7. a four-fingered creature
موجود چهار انگشتی

8. a hairy creature
موجودی پوشیده از مو

9. a mythical creature
موجود اسطوره ای

10. a rational creature
یک موجود برخوردار از عقل

11. an androgynous creature
موجود نر ـ ماده

12. such a creature does not exist at all
چنین موجودی اصلا وجود ندارد.

13. the dearest creature on earth
عزیزترین آدم روی زمین

14. an articulate creature
مخلوق ناطق،جاندار سخندان

15. a drop o'the creature
یک کمی ویسکی

16. man is a bipedal creature
انسان موجودی دو پا است.

17. man is a moral creature
انسان موجودی اخلاقی است.

18. man is a reasonable creature
انسان موجودی اندیشگر است.

19. man is an intelligent creature
انسان موجودی ذیشعور است

20. the government was a creature of the church
دولت آلت دست کلیسا بود.

21. the horrid face of the man-eating creature from mars
قیافه ی وحشتناک موجود آدمخوار از کره ی مریخ

22. The crocodile is a strange-looking creature.
[ترجمه ترگمان]سوسمار موجود عجیبی است
[ترجمه گوگل]تمساح یک موجود عجیب و غریب است

23. He seemed somehow unreal, a creature from another world.
[ترجمه ترگمان]او به نحوی غیر واقعی به نظر می رسید، موجودی از دنیای دیگر
[ترجمه گوگل]او به نوعی غیر واقعی به نظر می رسید، موجودی از یک جهان دیگر

24. This hapless creature had never experienced a moment of pleasure.
[ترجمه ترگمان]این موجود بیچاره هرگز یک لحظه لذت را تجربه نکرده بود
[ترجمه گوگل]این موجود بی دست و پا هیچ لحظه ای از لذت را تجربه نکرد

25. The first living creature sent into space was a dog named Laika.
[ترجمه ترگمان]نخستین موجودی که به فضا فرستاده شد، سگی به نام لایکا بود
[ترجمه گوگل]اولین موجود زنده فرستاده شده به فضا یک سگ به نام Laika بود

26. The little creature squirmed in its death agonies.
[ترجمه ترگمان]موجود کوچک در عذاب مرگ خود به خود می پیچید
[ترجمه گوگل]موجودی کوچک در آدمهای مرگش شکسته شد

27. I think you should put the poor creature out of its misery.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم تو باید اون موجود بیچاره رو از این نکبت نجات بدی
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما باید موجودیت فقیر را از بدبختی خود قرار دهید

the dearest creature on earth

عزیزترین آدم روی زمین


a creature from another planet

موجودی از سیاره‌‌ای دیگر


a creature of habit

بنده‌ی عادت


The government was a creature of the church.

دولت آلت دست کلیسا بود.


a drop o'the creature

یک کمی ویسکی


اصطلاحات

the creature

(مزاح‌آمیز) مشروب الکلی (به‌ویژه ویسکی)


پیشنهاد کاربران

جانور
هر چیز زنده ای به جز گیاهان

مخلوق

جانور


با توجه به آهنگ sweet creature از هری استایلز که معنیش میشه موجود شیرین و دوست داشتنی پس اگه قسمت سوییت رو ازش حذف کنیم معنی کلمه کریچر میشه موجود یا جونور : ) ✨💙💚

جانور، موجود

گاهی هم برای خطاب به افراد زیر دست برای اینکه کوچک بودن جایگاه انها را به رخ بکشن یا حقیر خطابشان کنن هم به این نام ان ها را میخوانند مثلا نوکر یا زیر دست و گاهی هم افراد طرد شده.

living something that is not important

زبان بسته، حیوان، ( آدم ) جیره خوار، آلت دست، دست نشانده

بنده


کلمات دیگر: