کلمه جو
صفحه اصلی

curdle


معنی : بستن، دلمه شدن، دلمه کردن
معانی دیگر : دلمه کردن یا شدن (شیر)، لخته شدن (خون)، بریدن (شیر)، (از ترس) منجمد کردن یا شدن، منعقد کردن یا شدن، منجمد کردن

انگلیسی به فارسی

بستن، دلمه کردن، دلمه شدن، منجمد کردن


بستن، دلمه شدن، دلمه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: curdles, curdling, curdled
مشتقات: curdler (n.)
عبارات: make one's blood curdle
• : تعریف: to turn into curd; coagulate.
مشابه: coagulate

• coagulate, congeal; freeze; go sour, turn into curd
when milk curdles or when something curdles it, it becomes sour.

مترادف و متضاد

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

دلمه شدن (فعل)
clabber, curdle, curd, clot, jell, quail

دلمه کردن (فعل)
curdle, coagulate

sour; change into coagulated substance


Synonyms: acerbate, acidify, acidulate, clabber, clot, coagulate, condense, congeal, curd, ferment, go off, spoil, thicken, turn, turn sour


جملات نمونه

1. curdle someone's blood
(از ترس) خون کسی را منجمد کردن،وحشت زده کردن

2. vinegar causes milk to curdle
سرکه موجب دلمه بستن شیر می شود.

3. The fermentation of milk causes it to curdle.
[ترجمه ترگمان]تخمیر شیر باعث curdle می شود
[ترجمه گوگل]تخمیر شیر باعث می شود که آن را خنک کن

4. The herb has been used for centuries to curdle milk.
[ترجمه ترگمان]این گیاه برای قرن ها به دست آوردن شیر مورد استفاده قرار می گرفته است
[ترجمه گوگل]این گیاه قرن ها برای شیردهی استفاده شده است

5. Milk may curdle in warm weather.
[ترجمه کوروش شفیعی] ممکن است شیر در آب و هوای گرم بسته شود/ببند/خودش را بگیرد.
[ترجمه ترگمان]شیر ممکن است در آب و هوای گرم دوام بیاورد
[ترجمه گوگل]شیر ممکن است در آب و هوای گرم مختل شود

6. When heated, sour cream will curdle quickly.
[ترجمه ترگمان]وقتی گرم شود خامه ترش به سرعت پخش خواهد شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که گرم می شود، خامه ترش سریع می شود

7. The sight made my blood curdle.
[ترجمه ترگمان]این منظره، خونم را منجمد کرد
[ترجمه گوگل]دیدم خونم زد

8. Their screams made my blood curdle with terror.
[ترجمه ترگمان]فریادهای آن ها خون مرا از وحشت منجمد می کرد
[ترجمه گوگل]فریادهای آنها خون من را با ترس و وحشت زد

9. Bacteria cause milk to curdle by fermentation.
[ترجمه ترگمان]باکتری ها باعث ایجاد شیر توسط تخمیر می شوند
[ترجمه گوگل]باکتری باعث بوجود آمدن شیر توسط تخمیر می شود

10. The sauce should not boil or the egg yolk will curdle.
[ترجمه ترگمان]سس نباید به جوش آید و یا نطفه تخم بخار شود
[ترجمه گوگل]سس نباید جوشانده شود و یا زرده تخم مرغ هم نباشد

11. Do not let the sauce boil or it will curdle.
[ترجمه ترگمان]سس را بجوشانید یا خاموش خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید سس جوشانده شود یا آن را خنک کند

12. Again, it's vital not to overheat the liquid because it will curdle as well as lose its taste.
[ترجمه ترگمان]دوباره، حیاتی است که حرارت را بیش از حد گرم نکنید چون به خوبی سلیقه خود را از دست می دهد
[ترجمه گوگل]مجددا ضروری است که مایع را بیش از حد گرم نکنید زیرا آن را مختل می کند و طعم آن نیز از بین می رود

13. That sense of compassion could vault to the surface very quickly if the economic miracle began to curdle.
[ترجمه ترگمان]اگر معجزه اقتصادی شروع به curdle کند، این حس شفقت می تواند به سرعت به سطح زمین برسد
[ترجمه گوگل]این احساس حسادت می تواند به سرعت سریع به سطح برسد اگر معجزه اقتصادی آغاز شود

Vinegar causes milk to curdle.

سرکه موجب دلمه بستن شیر می‌شود.


A frightening scene that curdles the blood.

منظره‌ی ترسناکی که خون انسان را منجمد می‌کند.


bloodcurdling

سهمگین، وحشت‌انگیز


اصطلاحات

curdle someone's blood

(از ترس) خون کسی را منجمد کردن، وحشت‌زده کردن


پیشنهاد کاربران

دلمه بستن. قلمبه قلمبه شدن
take care not to let the soup boil or it will curdle

دلمه بستن، لخته لخته شدن، ترش شدن
To form curds or, lumpy solid masses in a liquid
It might be deliberatley as when making cheese or you might accidently let it go bad and curfle


کلمات دیگر: