(معمولا b بزرگ) کسی (به ویژه هنرمند) که در رفتار و جامه پوشی و غیره سنت شکن و تکرو است، ناهمجور و سنت شکن، قلندر ماب، وابسته به ناحیه ی بوهم در کشور چک، اهل بوهم، چک، وابسته به بوهم و زبان و فرهنگ آن، اهل کمی که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
bohemian
(معمولا b بزرگ) کسی (به ویژه هنرمند) که در رفتار و جامه پوشی و غیره سنت شکن و تکرو است، ناهمجور و سنت شکن، قلندر ماب، وابسته به ناحیه ی بوهم در کشور چک، اهل بوهم، چک، وابسته به بوهم و زبان و فرهنگ آن، اهل کمی که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
انگلیسی به فارسی
اهل (کمی) که در زندگی یا کار خود به رسم و قانون دیگران کاری ندارد
بوهمیا
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a native of Bohemia, or a descendant thereof.
• (2) تعریف: (often l.c.) a person, such as an intellectual or artist, whose lifestyle is unconventional.
• (3) تعریف: a gypsy.
صفت ( adjective )
مشتقات: Bohemianism (n.)
مشتقات: Bohemianism (n.)
• (1) تعریف: of or pertaining to Bohemia, its people, culture, language, or the like.
• (2) تعریف: (often l.c.) of, pertaining to, or like a nonconformist.
• (3) تعریف: living like a gypsy.
• resident of bohemia (region in the western czech republic)
intellectual or artist living an unconventional lifestyle
of or pertaining to bohemia (region in the western czech republic)
artistic people who live in an unconventional way are sometimes referred to as bohemians. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. my parents disapproved of the bohemian life i led.
intellectual or artist living an unconventional lifestyle
of or pertaining to bohemia (region in the western czech republic)
artistic people who live in an unconventional way are sometimes referred to as bohemians. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. my parents disapproved of the bohemian life i led.
مترادف و متضاد
nonconformist
Synonyms: artist, beatnik, dilettante, flower child, free spirit, gypsy, hippie, iconoclast, writer
جملات نمونه
1. When he was a student he led a bohemian life.
[ترجمه ترگمان]وقتی که اون یه دانشجو بود اون یه زندگی سنتی رو رهبری می کرد
[ترجمه گوگل]وقتی او دانشجو بود، زندگی بوهمی را رهبری کرد
[ترجمه گوگل]وقتی او دانشجو بود، زندگی بوهمی را رهبری کرد
2. That famous film star leads a bohemian life.
[ترجمه ترگمان]این ستاره فیلم مشهور، زندگی bohemian را هدایت می کند
[ترجمه گوگل]این ستاره مشهور فیلم منجر به زندگی بوهمیا می شود
[ترجمه گوگل]این ستاره مشهور فیلم منجر به زندگی بوهمیا می شود
3. We splurged on Bohemian glass for gifts, and for ourselves.
[ترجمه Shokoh] ما با خرید لیوان های بوهمیایی برای کادو و برای خودمان ولخرجی کردیم
[ترجمه ترگمان]ما برای هدیه به شیشه Bohemian splurged و برای خودمان[ترجمه گوگل]ما در شیشه ای بوهمیم برای هدیه ها و برای خودمان تقسیم کردیم
4. I am a bohemian. I have no roots.
[ترجمه ترگمان] من یه \"بی ملاحظه\" هستم من ریشه ندارم
[ترجمه گوگل]من یک بوهمی هستم من هیچ ریشه ای ندارم
[ترجمه گوگل]من یک بوهمی هستم من هیچ ریشه ای ندارم
5. She has a fine collection of Bohemian glass.
[ترجمه ترگمان]او مجموعه خوبی از شیشه Bohemian دارد
[ترجمه گوگل]او دارای مجموعه ای خوب از شیشه بوهمی است
[ترجمه گوگل]او دارای مجموعه ای خوب از شیشه بوهمی است
6. Bohemian children suffer from two to three respiratory diseases a year, and one third suffer from non-specific allergies.
[ترجمه ترگمان]کودکان بوهمی از دو تا سه بیماری تنفسی در سال رنج می برند و یک سوم از آلرژی های غیر ویژه ای رنج می برند
[ترجمه گوگل]کودکان بوهمی یک سال از دو تا سه بیماری تنفسی رنج می برند و یک سوم از آلرژی های غیر اختصاصی رنج می برند
[ترجمه گوگل]کودکان بوهمی یک سال از دو تا سه بیماری تنفسی رنج می برند و یک سوم از آلرژی های غیر اختصاصی رنج می برند
7. It seemed a veritable model of bohemian family life.
[ترجمه ترگمان]این یک مدل واقعی از زندگی خانوادگی bohemian به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]این یک مدل واقعی از زندگی خانوادگی بوهمیا بود
[ترجمه گوگل]این یک مدل واقعی از زندگی خانوادگی بوهمیا بود
8. She fancies herself a bohemian.
[ترجمه ترگمان]او خودش را کمی بی ملاحظه فرض می کند
[ترجمه گوگل]او خودش را بوهمیک میبیند
[ترجمه گوگل]او خودش را بوهمیک میبیند
9. He was never merely flamboyant or vulgarly bohemian.
[ترجمه ترگمان]اون هیچ وقت نه تنها پر زرق و برق بوده
[ترجمه گوگل]او هرگز به طرز وحشیانه ای و یا بومی نبود
[ترجمه گوگل]او هرگز به طرز وحشیانه ای و یا بومی نبود
10. Whalley Range was, and still is, an intensely Bohemian area packed solid with aspiring and struggling bands.
[ترجمه ترگمان]محدوده whalley هنوز وجود دارد، و هنوز هم وجود دارد، منطقه ای که به شدت Bohemian است و پر از باندهای مشتاق و تقلا کننده است
[ترجمه گوگل]Whalley Range، و هنوز هم، منطقه شدید بوهمیان با جامد های مشتاق و مبارزه بسته بندی شده است
[ترجمه گوگل]Whalley Range، و هنوز هم، منطقه شدید بوهمیان با جامد های مشتاق و مبارزه بسته بندی شده است
11. All the main rooms are hung with Bohemian chandeliers.
[ترجمه ترگمان]همه اتاق های اصلی با chandeliers Bohemian اویزان هستند
[ترجمه گوگل]همه اتاق های اصلی با لوسترهای بوهمی آویزان شده اند
[ترجمه گوگل]همه اتاق های اصلی با لوسترهای بوهمی آویزان شده اند
12. This is a typical Bohemian town, and there's an optional excursion to the Streckov Castle high above the river.
[ترجمه ترگمان]اینجا یک شهر معمولی بوهمی است، و یک سفر اختیاری برای قلعه Streckov در بالای رودخانه وجود دارد
[ترجمه گوگل]این یک شهر معمولی بوهمی است و یک سفر اختیاری به قلعه استریکوف بالای رودخانه وجود دارد
[ترجمه گوگل]این یک شهر معمولی بوهمی است و یک سفر اختیاری به قلعه استریکوف بالای رودخانه وجود دارد
13. Bohemian late Gothic forms are included in this Baroque fantasy and there are some good 18C confessionals.
[ترجمه ترگمان]شکل های گوتیکی عهد باستان در این خیال پردازی باروک قرار دارند و برخی از آن ها ۱۸ درجه سانتی گراد خوب هستند
[ترجمه گوگل]اشکال گتکی اواخر بوهمیا در این فانتزی باروک در نظر گرفته شده است و برخی از اعترافات 18C خوب وجود دارد
[ترجمه گوگل]اشکال گتکی اواخر بوهمیا در این فانتزی باروک در نظر گرفته شده است و برخی از اعترافات 18C خوب وجود دارد
14. The tourist resort threatens to change Key West's bohemian culture.
[ترجمه ترگمان]تفریحگاه توریستی تهدیدی برای تغییر فرهنگ bohemian غرب است
[ترجمه گوگل]استراحتگاه توریستی تهدیدی برای تغییر فرهنگ بوهمیک کیوست است
[ترجمه گوگل]استراحتگاه توریستی تهدیدی برای تغییر فرهنگ بوهمیک کیوست است
Parviz's parents were disapproving of his Bohemian way of life.
والدین پرویز از زندگی قلندروار او دلخوشی نداشتند.
پیشنهاد کاربران
- بوهمی ( مربوط به کشور چک )
- سنت شکن و راحت در لباس پوشیدن
- سنت شکن و راحت در لباس پوشیدن
کولی وار
نامتعارف
( معمولا با B بزرگ ) ، سنت شکن در رفتار و لباس پوشیدن
مثلا تیپ خیلی از دانشجوهای هنر و هنرمندا تو پارک دانشجو ک حالت نامتعارف داره
قلندر
به جای کولی معادل قلندر را پیشنهاد می کنم زیرا بار منفی کمتری دارد و در عین حال به بی اعتنایی به دنیا هم اشاره می کند.
به جای کولی معادل قلندر را پیشنهاد می کنم زیرا بار منفی کمتری دارد و در عین حال به بی اعتنایی به دنیا هم اشاره می کند.
بومیان ( بومی ها ) , مرز و بوم
بومیان ، بومی ها ، مرز و بوم ، عشایر
کلمات دیگر: