1. chauvinist pride
غرور برتر پنداری (از جنس مخالف)
2. he is a chauvinist
او خود برترپندار است،او جنسیت پرست است.
3. The male chauvinist attitude of some people in the company could get you down.
[ترجمه ترگمان]رفتار خوب و chauvinist مردان در شرکت ممکن است شما را پایین بیاورد
[ترجمه گوگل]نگرش شوونیست مردانه برخی از افراد در این شرکت می تواند شما را از بین ببرد
4. It is a deeply chauvinist community where the few women who have jobs are ridiculed.
[ترجمه ترگمان]این یک جامعه شدیدا chauvinist است که در آن تعداد کمی از زنانی که شغل دارند مورد تمسخر قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]این یک اجتماع عمیق شوونیستی است که در آن چند زن که مشاغل دارند، مورد تمسخر قرار می گیرند
5. Her husband's such a chauvinist that he tries to tell her how to vote.
[ترجمه ترگمان]شوهرش چنان chauvinist است که سعی می کند به او رای بدهد که چگونه رای بدهد
[ترجمه گوگل]شوهرش چنین شوونیستی است که می کوشد به او بگوید چگونه رای بدهد
6. She called him a chauvinist because of his insistence on calling all women 'girls'.
[ترجمه ترگمان]او را a می نامید، چون اصرار او بر این بود که همه زن ها را صدا بزند
[ترجمه گوگل]او به دلیل اصرار بر فراخواندن تمام دختران زن، او را یک شوونیست نامید
7. He's a real male chauvinist pig .
[ترجمه ترگمان]اون یه خوک خیلی خوب و chauvinist
[ترجمه گوگل]او یک خوک شووینیست مرد واقعی است
8. I hate working for that male chauvinist pig Steve.
[ترجمه ترگمان]من از کار کردن برای اون خوک chauvinist مرد Steve متنفرم
[ترجمه گوگل]من از کار کردن برای خوک شووینیست مردانه استیو متنفرم
9. He is a male chauvinist.
[ترجمه ترگمان]یک زن بسیار خوب و chauvinist است
[ترجمه گوگل]او یک شوونیست مرد است
10. She accused him of being an unreconstructed male chauvinist.
[ترجمه ترگمان]به او تهمت می زد که یک کار بسیار خوب و chauvinist است
[ترجمه گوگل]او او را متهم کرد که یک شوونیست مرد ناقص است
11. He's just another male chauvinist who is jealous of his wife's success.
[ترجمه ترگمان]او فقط یک زن دیگر است که به موفقیت همسرش حسادت می کند
[ترجمه گوگل]او فقط یک شوونیست مرد است که از موفقیت همسرش حسادت می کند
12. Anyone who says that is a chauvinist.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که می گوید این یک chauvinist است
[ترجمه گوگل]کسی که می گوید این یک شوونیست است
13. A female chauvinist approach might be to describe men as a kind of afterthought in the scheme of existence.
[ترجمه ترگمان]یک رویکرد chauvinist مونث ممکن است برای توصیف افراد به عنوان نوعی از تامل در طرح وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک رویکرد شوونیست زن میتواند مردان را به عنوان نوعی پس انداز در طرح وجودی توصیف کند
14. Fortunately the Caring Chauvinist was away the following day, but Ricky's number was always engaged.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه the در آن روز بعد از آن دور بود، اما شماره ری همیشه نامزد شده بود
[ترجمه گوگل]خوشبختانه شوونیست مراقبت از روز بعد بود، اما تعداد ریکی همواره درگیر بود