کلمه جو
صفحه اصلی

individualized

انگلیسی به فارسی

فردی، شخصی


اختصاصی، خاص


فردی، از دیگران جدا کردن، بصورت فردی در اوردن، تمیز دادن، تشخیص دادن، حالت ویژه دادن، منفرد ذکر کردن، تک کردن


جملات نمونه

1. individualized checks on which the individual's name and address have been printed
چک های بانکی اختصاصی که نام و نشانی شخص روی آن چاپ شده است

پیشنهاد کاربران

شخصی سازی شده
تمیز دادن، تشخیص دادن
از دیگران جدا کردن، به صورت فردی درآوردن، حالت ویژه دادن

شخصی کردن مجازات


اختصاصی - شخصی سازی

individualized ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: فردی سازی شده
تعریف: ویژگی گروه اجتماعی یا پدیده ای که در آن فرایند فردی کردن رخ داده است

دست چین شده_ جداگانه


کلمات دیگر: