1. on the occasion of his homecoming from abroad, his father gave a party
به مناسبت بازگشت او از خارج پدرش میهمانی داد.
2. She felt no sense of homecoming.
[ترجمه Moha] او هیچ احساس خوشایندی نداشت.
[ترجمه ترگمان]احساس بازگشت به بازگشت به خانه را نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ احساس بازگشتی از خود نشان نداد
3. She spent the day preparing for his homecoming.
[ترجمه Moha] او روزش را درحال آماده شدن برای جشن گردهمایی گذراند.
[ترجمه ترگمان]او تمام روز را برای بازگشت به خانه خود صرف کرده بود
[ترجمه گوگل]او روز را برای بازگشت به خانه خود آماده کرد
4. For many, their long-awaited homecoming was a bitter disappointment.
[ترجمه ترگمان]مدت ها بود که انتظار بازگشت به خانه آن ها را داشت
[ترجمه گوگل]برای بسیاری، بازگشتشان به مدت طولانی مدت ناامیدی تلخ بود
5. They planned a special celebration for her homecoming.
[ترجمه Moha] آنها برای جشن فارغ التحصیلی، برنامه ویژه ای ترتیب دادند.
[ترجمه ترگمان] اونا یه جشن خاص برای جشن her برنامه ریزی کردن
[ترجمه گوگل]آنها یک جشن خاص برای بازگشت به خانه خود را برنامه ریزی کردند
6. Her homecoming was tinged with sadness.
[ترجمه ترگمان]بازگشت به خانه او از غم tinged شده بود
[ترجمه گوگل]بازگشت او به غم و اندوه بود
7. Over the crib, in readiness for her homecoming, he had tacked up his most treasured prints.
[ترجمه ترگمان]روی گهواره حاضر بود برای بازگشت به بازگشت به جشن سال آخر، بیش ترین اثر انگشت خود را جمع کرده بود
[ترجمه گوگل]او بیش از کابین، در آمادگی برای بازگشت به خانه خود، او را پررنگ ترین چاپ شده است
8. And then uh, he was the homecoming king and oh, gosh, that was a bad time in my life.
[ترجمه ترگمان]و بعد، اون پادشاه خونه بود و اوه خدای من اون دوران بدی تو زندگیم بود
[ترجمه گوگل]و سپس اوه، پادشاه بازگشت به خانه بود و اوه، خدای من، این زمان بدی در زندگی من بود
9. But today, a year since John McCarthy's homecoming, their worst dread has proved unfounded.
[ترجمه ترگمان]اما امروز، یک سال بعد از بازگشت جان مک McCarthy، بدترین ترس آن ها بی اساس است
[ترجمه گوگل]اما امروز، یک سال پس از بازگشت جان مک کارتی، بدترین هراس آنها بی اساس است
10. I decided not to put out a special homecoming issue and my sports editor cried.
[ترجمه ترگمان]من تصمیم گرفتم که موضوع بازگشت خاصی را مطرح نکنم و سردبیر ورزشی من گریه کرد
[ترجمه گوگل]من تصمیم گرفتم که یک مسئله مخصوص بازگشت به خانه را نداشته باشم و سردبیر ورزش من گریه کرد
11. Michael's homecoming was a joyous occasion.
[ترجمه ترگمان]بازگشت مایکل جشن شادی بود
[ترجمه گوگل]بازگشت به خانه مایکل یک فرصت شاد بود
12. Another part of the homecoming misconception I had to raze was thinking of this as a joyful time.
[ترجمه ترگمان]یک قسمت دیگر از تصور غلط بازگشت به جشن، من در فکر این بودم که این موضوع را به عنوان یک زمان شاد تصور کنم
[ترجمه گوگل]بخشی دیگر از تصور غلط درباره بازگشت به خانه، من مجبور شدم آن را به عنوان یک زمان خوشحال کنم
13. The Homecoming parade and street party will necessitate closing University Avenue.
[ترجمه ترگمان]رژه Homecoming و حزب خیابانی تعطیلی خیابان دانشگاه را ضروری خواهد ساخت
[ترجمه گوگل]مسابقه Homecoming و حزب خیابان، مستلزم بستن خیابان دانشگاه است
14. Amelie hadn't thought her homecoming would be quite like this.
[ترجمه ترگمان]او رلی هرگز فکر نکرده بود که بازگشت او به خانه به پایان خواهد رسید
[ترجمه گوگل]املی تصور نمی کرد که بازگشت او کاملا شبیه این باشد
15. Dole was choking back tears during his recent homecoming in Russell, Kansas.
[ترجمه ترگمان]دول دول هنگام بازگشت اخیر در بازگشت به دوران اخیر در راسل، در حال خفه شدن بود
[ترجمه گوگل]داول در طول سفر اخیر خود در راسل، کانزاس، اشک را خفه کرد