غیر قابل کنترل، اداره نشدنی
unmanageable
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of manageable.
• متضاد: manageable
• مشابه: cumbersome, problem, rebellious, wild
• متضاد: manageable
• مشابه: cumbersome, problem, rebellious, wild
• cannot be managed, uncontrollable
if something is unmanageable, it is difficult to use, deal with, or control, often because it is too big.
if something is unmanageable, it is difficult to use, deal with, or control, often because it is too big.
مترادف و متضاد
unruly, wild
Synonyms: awkward, berserk, chaotic, crazy, disobedient, disorderly, hysterical, lawless, madcap, nuts, out of control, outrageous, riotous, rowdy, turbulent, unbridled, uncontrollable, uncontrolled, undisciplined, ungovernable, unrestrained, violent
جملات نمونه
1. The costs involved had become unmanageable.
[ترجمه ترگمان]هزینه های درگیر مهار شده بود
[ترجمه گوگل]هزینه های مربوط به کنترل غیر قابل کنترل بود
[ترجمه گوگل]هزینه های مربوط به کنترل غیر قابل کنترل بود
2. Within weeks, a difficult boy had become unmanageable.
[ترجمه ترگمان]در عرض چند هفته، یک پسر مشکل رام نشدنی شده بود
[ترجمه گوگل]در عرض چند هفته یک پسر دشوار غیر قابل کنترل بود
[ترجمه گوگل]در عرض چند هفته یک پسر دشوار غیر قابل کنترل بود
3. Censors were having to deal with an unmanageable number of publications.
[ترجمه ترگمان]Censors مجبور بودند با تعداد زیادی از نشریات سروکار داشته باشند
[ترجمه گوگل]سانسورها مجبور بودند با تعدادی از نشریات غیر قابل کنترل برخورد کنند
[ترجمه گوگل]سانسورها مجبور بودند با تعدادی از نشریات غیر قابل کنترل برخورد کنند
4. If either is unmanageable it will create stress and lead to mistakes and delays.
[ترجمه ترگمان]اگر یا unmanageable باشد، استرس ایجاد خواهد کرد و منجر به اشتباه ات و تاخیرها خواهد شد
[ترجمه گوگل]اگر هر دو غیر قابل کنترل باشد، فشار ایجاد می شود و منجر به اشتباه و تاخیر خواهد شد
[ترجمه گوگل]اگر هر دو غیر قابل کنترل باشد، فشار ایجاد می شود و منجر به اشتباه و تاخیر خواهد شد
5. His behaviour was becoming unmanageable at home.
[ترجمه ترگمان]رفتارش در خانه غیرقابل تحمل می شد
[ترجمه گوگل]رفتار او در منزل غیر قابل کنترل بود
[ترجمه گوگل]رفتار او در منزل غیر قابل کنترل بود
6. However, the number of organizations this produces is unmanageable, and it also tends to emphasize differences rather than similarities.
[ترجمه ترگمان]با این حال، تعداد سازمان هایی که این تولید می کنند غیرقابل کنترل هستند، و همچنین بیشتر بر تفاوت ها تاکید می کند تا شباهت ها
[ترجمه گوگل]با این حال، تعداد سازمان هایی که این تولید می شود غیر قابل کنترل است، و همچنین تمایل به تاکید بر تفاوت ها، و نه شباهت ها
[ترجمه گوگل]با این حال، تعداد سازمان هایی که این تولید می شود غیر قابل کنترل است، و همچنین تمایل به تاکید بر تفاوت ها، و نه شباهت ها
7. If the pack has become too big and unmanageable, the dominant male must spend all his time trying to control it.
[ترجمه ترگمان]اگر گروه بیش از حد بزرگ و غیرقابل کنترل شده باشد، مرد غالب باید تمام وقتش را صرف کنترل آن کند
[ترجمه گوگل]اگر بسته بیش از اندازه بزرگ و غیر قابل کنترل باشد، مردان غالب باید تمام وقت خود را صرف تلاش برای کنترل آن کنند
[ترجمه گوگل]اگر بسته بیش از اندازه بزرگ و غیر قابل کنترل باشد، مردان غالب باید تمام وقت خود را صرف تلاش برای کنترل آن کنند
8. Meanwhile the monstrous and unmanageable dreams about Sethe found release in the concentration Denver began to fix on the baby ghost.
[ترجمه ترگمان]در خلال این احوال، رویاهای هیولایی و غیرقابل مهار در مورد Sethe، در غلظت دنور، که بر روح کودک متمرکز شده بود، آزاد شد
[ترجمه گوگل]در همین حال، رویاهای هیجان انگیز و غیر قابل کنترل در مورد Sethe منتشر شد در غلظت Denver شروع به رفع در روح کودک
[ترجمه گوگل]در همین حال، رویاهای هیجان انگیز و غیر قابل کنترل در مورد Sethe منتشر شد در غلظت Denver شروع به رفع در روح کودک
9. The concept of a continuous spectrum is obviously unmanageable graphically.
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که مفهوم یک طیف پیوسته را می توان به صورت گرافیکی کنترل کرد
[ترجمه گوگل]مفهوم طیف پیوسته به وضوح گرافیکی غیر قابل کنترل است
[ترجمه گوگل]مفهوم طیف پیوسته به وضوح گرافیکی غیر قابل کنترل است
10. This made him more defiant and unmanageable than ever.
[ترجمه ترگمان]این کار او را بیش از همیشه رام و سخت تر می کرد
[ترجمه گوگل]این باعث شد تا او از هر زمان دیگری قوی تر و غیر قابل کنترل باشد
[ترجمه گوگل]این باعث شد تا او از هر زمان دیگری قوی تر و غیر قابل کنترل باشد
11. The rabble soon grew violent and unmanageable.
[ترجمه ترگمان]این اراذل و اوباش خیلی زود عصبانی و رام شدند
[ترجمه گوگل]خرگوش به زودی خشونت آمیز و غیر قابل کنترل شد
[ترجمه گوگل]خرگوش به زودی خشونت آمیز و غیر قابل کنترل شد
12. 74 per cent of teachers found the paperwork was unmanageable.
[ترجمه ترگمان]۷۴ درصد از معلمان کاره ای اداری را مهار کردند
[ترجمه گوگل]74 درصد از معلمان دریافتند که پرونده ها غیر قابل کنترل است
[ترجمه گوگل]74 درصد از معلمان دریافتند که پرونده ها غیر قابل کنترل است
13. People were visiting the house every day, sometimes in unmanageable numbers.
[ترجمه ترگمان]مردم هر روز از خانه به خانه می آمدند و بعضی اوقات در برابر شماره های غیرقابل کنترلی شرکت می کردند
[ترجمه گوگل]مردم هر روز از خانه بازدید می کردند، گاهی اوقات در اعداد غیر قابل کنترل
[ترجمه گوگل]مردم هر روز از خانه بازدید می کردند، گاهی اوقات در اعداد غیر قابل کنترل
14. They are worried that the flow/trickle/stream of tourists could swell into an unmanageable torrent if there are no controls.
[ترجمه ترگمان]آن ها نگران این هستند که اگر هیچ گونه کنترل وجود نداشته باشد جریان \/ trickle \/ سیل توریست ها می تواند به سیل غیرقابل مهار تبدیل شود
[ترجمه گوگل]آنها نگران هستند که جریان / جریان / گردش گردشگران می تواند به یک تورنت غیر قابل کنترل تبدیل شود، اگر کنترل وجود نداشته باشد
[ترجمه گوگل]آنها نگران هستند که جریان / جریان / گردش گردشگران می تواند به یک تورنت غیر قابل کنترل تبدیل شود، اگر کنترل وجود نداشته باشد
پیشنهاد کاربران
بدون گردانندگی
غیر قابل مدیریتی
غیرقابل اداره
غیر قابل کنترل
مهارناپذیری
کلمات دیگر: