بی معنی
meaninglessness
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• purposelessness, insignificance, state of lacking all value
جملات نمونه
1. " It talks about meaninglessness: "You are just an accident.
[ترجمه ترگمان]\"در مورد بی معنایی گفت:\" شما فقط یک حادثه هستید
[ترجمه گوگل]در مورد بی معنا صحبت می کند: 'شما فقط تصادفی هستید
[ترجمه گوگل]در مورد بی معنا صحبت می کند: 'شما فقط تصادفی هستید
2. After growing disillusioned with the meaninglessness of being a financial analyst, Vacanti dropped out to start his own company.
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه از خواب بیدار شده با پوچی تحلیل گر مالی، Vacanti بیرون آمد تا شرکت خود را راه اندازی کند
[ترجمه گوگل]Vacanti پس از رواج خلع سلاح با بی معنی بودن یک تحلیلگر مالی، شروع به ساختن شرکت خود کرد
[ترجمه گوگل]Vacanti پس از رواج خلع سلاح با بی معنی بودن یک تحلیلگر مالی، شروع به ساختن شرکت خود کرد
3. The doctrine of the meaninglessness of contradictions runs away back.
[ترجمه ترگمان]اصول پوچی تضادها به عقب برمی گردند
[ترجمه گوگل]دکترین بی معنا بودن تناقض ها از بین می رود
[ترجمه گوگل]دکترین بی معنا بودن تناقض ها از بین می رود
4. He resented the meaninglessness of the tasks they assigned him.
[ترجمه ترگمان]او از بی meaninglessness وظایفی که به او محول کرده بودند متنفر بود
[ترجمه گوگل]او از بی معنی وظایفی که به او اختصاص داده بود ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او از بی معنی وظایفی که به او اختصاص داده بود ناراحت بود
5. I'll turn now from meaninglessness to another ultimate concerns: Existential Isolation. First we need to discriminate between the several uses of isolation in our profession.
[ترجمه ترگمان]اکنون از پوچی به نگرانی های نهایی دیگری تبدیل می شوم: Isolation وجودی اول باید بین استفاده های مختلف از انزوا در حرفه خود تمایز قائل شویم
[ترجمه گوگل]من اکنون از بی معنی به نگرانی های دیگر نهایتا تبدیل خواهم شد: جدایی وجودی ابتدا ما باید بین استفاده های مختلف از انزوا در حرفه ما تبعیض قائل شویم
[ترجمه گوگل]من اکنون از بی معنی به نگرانی های دیگر نهایتا تبدیل خواهم شد: جدایی وجودی ابتدا ما باید بین استفاده های مختلف از انزوا در حرفه ما تبعیض قائل شویم
6. Just because the meaninglessness, my heart is so tranquil!
[ترجمه ترگمان]فقط به این خاطر که قلب من خیلی آرام است!
[ترجمه گوگل]فقط به خاطر بی معنی بودن، قلب من خیلی آرام است!
[ترجمه گوگل]فقط به خاطر بی معنی بودن، قلب من خیلی آرام است!
7. The doctrine of the meaninglessness of contradictions away back.
[ترجمه ترگمان]اصول بی پایانی تناقض رو به عقب
[ترجمه گوگل]دکترین بی معنا بودن تناقض ها به عقب بازگشته است
[ترجمه گوگل]دکترین بی معنا بودن تناقض ها به عقب بازگشته است
8. This action is imbued with quite paranoiac meaninglessness -the only destination of their destiny.
[ترجمه ترگمان]این عمل کاملا بی معناست - تنها مقصد سرنوشت آن ها
[ترجمه گوگل]این عمل با بی معنی کاملا پاراونیک، تنها مقصد سرنوشت خود است
[ترجمه گوگل]این عمل با بی معنی کاملا پاراونیک، تنها مقصد سرنوشت خود است
9. That contrast of tender sensibility and senseless brutality was etched into my mind, exposing the utter meaninglessness of violence and war.
[ترجمه ترگمان]این تضاد احساسات لطیف و senseless در ذهن من حک شده و آشکار بود که خشونت و خشونت در جنگ دیده می شود
[ترجمه گوگل]این کنتراست حساسیت منصفانه و بی رحمی بی معنی به ذهنم خطور کرد، و بی معنی بودن کامل خشونت و جنگ را به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل]این کنتراست حساسیت منصفانه و بی رحمی بی معنی به ذهنم خطور کرد، و بی معنی بودن کامل خشونت و جنگ را به نمایش گذاشت
10. As it went on, Atkinson's routine delved deeper into meaninglessness.
[ترجمه ترگمان]همانطور که ادامه یافت، روتین اتکینسون بیشتر به پوچی می پردازد
[ترجمه گوگل]همانطور که ادامه داشت، روشی اتکینسون عمیق تر به بی معنی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]همانطور که ادامه داشت، روشی اتکینسون عمیق تر به بی معنی تبدیل شد
11. Mitchell looked away chafing against this infiltration, of being led by Kingsley to recognize himself, the meaninglessness of his position.
[ترجمه ترگمان]می چل به شدت به این نفوذ نگاه کرد که کینگزلی باید خودش را به طرف کینگزلی راهنمایی کند تا خودش را بشناسد
[ترجمه گوگل]میچل در برابر این نفوذ، از اینکه Kingsley به رهبری خود، بی معنی موقعیت خود را رهبری می کند، دور انداخته است
[ترجمه گوگل]میچل در برابر این نفوذ، از اینکه Kingsley به رهبری خود، بی معنی موقعیت خود را رهبری می کند، دور انداخته است
12. Rarely has a term of public discourse gone so directly from obscurity to meaninglessness without any intervening period of coherence.
[ترجمه ترگمان]به ندرت یک اصطلاح از گفتمان عمومی به طور مستقیم از ابهام تا پوچی بدون هیچ دوره زمانی انسجام وجود دارد
[ترجمه گوگل]به ندرت یک اصطلاح از گفتمان عمومی به طور مستقیم از بینش به بی معنی رنج می برد بدون هیچ دوره مداخله ای از یکپارچگی
[ترجمه گوگل]به ندرت یک اصطلاح از گفتمان عمومی به طور مستقیم از بینش به بی معنی رنج می برد بدون هیچ دوره مداخله ای از یکپارچگی
13. In the former half century, all giants talked about meaninglessness, outrage, suffering, worry, terror, fear and anxiety.
[ترجمه ترگمان]در نیم قرن گذشته، همه غول ها در مورد پوچی، عصبانیت، رنج، ترس، وحشت، ترس و اضطراب صحبت کردند
[ترجمه گوگل]در نیم قرن گذشته، تمام غولها درباره بی معنا بودن، خشم، رنج، نگرانی، ترور، ترس و اضطراب صحبت کردند
[ترجمه گوگل]در نیم قرن گذشته، تمام غولها درباره بی معنا بودن، خشم، رنج، نگرانی، ترور، ترس و اضطراب صحبت کردند
14. The existential issues of terminal cancer patients with major depressive disorder are death, self-awareness, dignity, meaning and meaninglessness, autonomy and choice, and relations.
[ترجمه ترگمان]مسایل وجودی بیماران سرطانی ترمینال با اختلال افسردگی بزرگ، مرگ، خودآگاهی، عزت، معنی و بی محتوایی، استقلال و انتخاب و روابط است
[ترجمه گوگل]مسائل وجودی بیماران سرطانی سرطانی با اختلال افسردگی عمده مرگ، خودآگاهی، عزت، معنا و بی معنا، استقلال و انتخاب و روابط است
[ترجمه گوگل]مسائل وجودی بیماران سرطانی سرطانی با اختلال افسردگی عمده مرگ، خودآگاهی، عزت، معنا و بی معنا، استقلال و انتخاب و روابط است
15. Yet those who oppose organized religion may be missing out on some of the best tools for staving off meaninglessness.
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن هایی که با مذهب سازمان یافته مخالف هستند ممکن است در برخی از بهترین ابزارهایی که برای دور کردن بی معنایی هستند، گم شوند
[ترجمه گوگل]با این حال، کسانی که با دین سازمان یافته مخالف هستند ممکن است از بعضی از بهترین ابزار برای کنار آمدن با بی معنی بودن استفاده کنند
[ترجمه گوگل]با این حال، کسانی که با دین سازمان یافته مخالف هستند ممکن است از بعضی از بهترین ابزار برای کنار آمدن با بی معنی بودن استفاده کنند
پیشنهاد کاربران
پوچی
کلمات دیگر: