کلمه جو
صفحه اصلی

hit off


معنی : هم عقیده شدن، هم اهنگ بودن
معانی دیگر : هم اهنگ بودن، هم عقیده شدن

انگلیسی به فارسی

هم اهنگ بودن، هم عقیده شدن


انگلیسی به انگلیسی

• describe or represent accurately; produce readily, produce offhand

مترادف و متضاد

هم عقیده شدن (فعل)
hit off

هماهنگ بودن (فعل)
hit off

جملات نمونه

1. You can't hit off the lid that way.
[ترجمه learner] شما اونجوری نمی تونید درش را جفت کنید
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید در آن راه به آن ضربه بزنید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید از روی آن ضربه بزنید

2. I hope the new rules would hit off with my team.
[ترجمه learner] امیدوارم قوانین جدید با گروه من جور باشه
[ترجمه ترگمان]امیدوارم قوانین جدید با تیم من کنار بیاد
[ترجمه گوگل]امیدوارم قوانین جدید با تیم من کنار بیایند

3. Good, you have exactly hit off the writer's style.
[ترجمه داوود شفیعی] خوب است، شما دقیقا با سبک نویسنده یکی هستید.
[ترجمه ترگمان]خوب، شما دقیقا سبک نویسنده را زده اید
[ترجمه گوگل]خوب، دقیقا از سبک نویسنده خسته شده اید

4. She hit off the money in his hand with one blow.
[ترجمه ترگمان]پول را با یک ضربه به دست گرفت
[ترجمه گوگل]او با یک ضربه پول در دست خود ضربه زد

5. He didn't hit off only one run in the first innings.
[ترجمه ترگمان]او تنها کسی نبود که وارد نوبت اول شده بود
[ترجمه گوگل]او تنها در یک نوبت در یک رشته ضربه زد

6. That Caroline ran after a man was hit off by Linda.
[ترجمه learner] اینکه کارولین دنبال اون مرد دوید با لیندا هماهنگ شده بود
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه \"لیندا\" کشته شد، کارولاین فرار کرد
[ترجمه گوگل]این کارولین پس از اینکه یک مرد توسط لیندا کشته شد فرار کرد

7. He was so excited that he hit off a piece of music for me.
[ترجمه ترگمان]اون خیلی هیجان زده بود که یه تیکه موسیقی رو به خاطر من پرت کرد
[ترجمه گوگل]او بسیار هیجان زده بود که او یک قطعه موسیقی برای من گذاشت

8. Such prices hit off with the standard of our life.
[ترجمه learner] این قیمتها با استاندارد زندگی ما جوره
[ترجمه ترگمان]چنین قیمت هایی با استاندارد زندگی ما برخورد می کنند
[ترجمه گوگل]چنین قیمت هایی با استاندارد زندگی ما مقابله می کند

9. I never saw a character so thoroughly hit off.
[ترجمه learner] من هرگز شخصیتی به این هماهنگی ندیده ام
[ترجمه ترگمان]من هرگز کسی را ندیده ام که این همه آدم را از پا در بیاورد
[ترجمه گوگل]من شخصا هرگز شخصیتی را دیدم که کاملا از بین رفت

10. You should hit off the virtures of great and good men.
[ترجمه ترگمان] تو باید با آدم های بزرگ و خوب برخورد کنی
[ترجمه گوگل]شما باید از مردان و مردان خوب و خوب برخورد کنید

11. Joe imitates animal calls and can hit off cows and sheep perfectly.
[ترجمه نیایش سلجوقی] جو صدای حیوانات را تقلید میکند و میتواند صدای گاو و گوسفند را عالی هم اهنگ کند
[ترجمه ترگمان]جو به حیوانات و حیوانات و گوسفندها ضربه می زند
[ترجمه گوگل]جو تقلید تماس حیوانات را می دهد و می تواند کاملا گاو و گوسفند را خاموش کند

12. It was your fault. You hit off the table.
[ترجمه ترگمان]تقصیر تو بود تو از میز پرت شدی بیرون
[ترجمه گوگل]این تقصیر تو بود شما از جدول جدا شدی

13. The writer has hit off the character of a miser to a hair.
[ترجمه ترگمان]نویسنده شخصیت خسیس را به یک مو قطع کرده است
[ترجمه گوگل]نویسنده از شخصیت خجالتی به مو برخوردار است

14. He was so excited hit off a piece of music for me.
[ترجمه ترگمان]اون خیلی هیجان زده بود که یه تیکه موسیقی رو برای من پرت کرد
[ترجمه گوگل]او خیلی هیجان زده بود یک قطعه موسیقی برای من

15. Please live life hit off every day!
[ترجمه ترگمان]! خواهش می کنم هر روز زندگی رو خراب کنید
[ترجمه گوگل]لطفا زندگی زندگی هر روز ضربه!

پیشنهاد کاربران

با هم جور شدن

دلبسته شدن - علاقمند شدن
We kind of hit it off
ما یه جورایی به هم علاقه پیدا کردیم


کلمات دیگر: