(امریکا - خودمانی) 1- به منظور گرفتار سازی نزدیک شدن به 2- غفلتا مورد حمله قرار دادن، عرصه را تنگ کردن
move in
(امریکا - خودمانی) 1- به منظور گرفتار سازی نزدیک شدن به 2- غفلتا مورد حمله قرار دادن، عرصه را تنگ کردن
انگلیسی به فارسی
حرکت در
انگلیسی به انگلیسی
• move oneself and one's possessions into a new home
جملات نمونه
1. Deep rivers move in silence, shallow brooks are noisy.
[ترجمه ترگمان]رودخانه های عمیق در سکوت حرکت می کنند و نهرها پر سر و صدا هستند
[ترجمه گوگل]رودخانه های عمیق در سکوت حرکت می کنند، جریان های کم عمق پر سر و صدا هستند
[ترجمه گوگل]رودخانه های عمیق در سکوت حرکت می کنند، جریان های کم عمق پر سر و صدا هستند
2. You can hardly move in this pub on Saturdays .
[ترجمه ترگمان]روزه ای شنبه به سختی می توانید حرکت کنید
[ترجمه گوگل]شما به سختی می توانید در این میخانه در شنبه ها حرکت کنید
[ترجمه گوگل]شما به سختی می توانید در این میخانه در شنبه ها حرکت کنید
3. She wondered whether she had made the right move in telling the truth.
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که آیا حرکت درستی کرده که حقیقت را بگوید یا نه
[ترجمه گوگل]او تعجب می کند که آیا او حرکت درست را در حقیقت بیان کرده است
[ترجمه گوگل]او تعجب می کند که آیا او حرکت درست را در حقیقت بیان کرده است
4. The sun appears to move in an arc across the sky.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که خورشید در قوس در آسمان حرکت می کند
[ترجمه گوگل]خورشید به نظر می رسد در قوس در سراسر آسمان حرکت می کند
[ترجمه گوگل]خورشید به نظر می رسد در قوس در سراسر آسمان حرکت می کند
5. They will move in next week.
[ترجمه ترگمان]آن ها هفته آینده حرکت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها در هفته آینده حرکت خواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها در هفته آینده حرکت خواهند کرد
6. We've bought the house, but we can't move in until next month.
[ترجمه شیرین] ما خانه را خریده ایم اما نمیتوانیم تا ماه بعد به آن اسباب کشی کنیم.
[ترجمه ترگمان]ما این خانه را خریدیم، اما تا ماه بعد نمی توانیم حرکت کنیم[ترجمه گوگل]خانه را خریداری کرده ایم، اما تا ماه آینده نمی توانیم حرکت کنیم
7. With his feet tied together he could only move in little hops.
[ترجمه ترگمان]پاهایش را به هم گره زده بود و فقط می توانست کمی رازک ها را جابه جا کند
[ترجمه گوگل]با پای خود را با هم گره خورده است، او فقط می تواند در هویج کمی حرکت کند
[ترجمه گوگل]با پای خود را با هم گره خورده است، او فقط می تواند در هویج کمی حرکت کند
8. The plane prepared to move in for the kill.
[ترجمه ترگمان] هواپیما برای کشتن آماده شد
[ترجمه گوگل]هواپیما آماده حرکت برای کشتن است
[ترجمه گوگل]هواپیما آماده حرکت برای کشتن است
9. Steve's going to move in with her.
[ترجمه ترگمان]استیو می خواهد با او کنار بیاید
[ترجمه گوگل]استیو در حال حرکت با او است
[ترجمه گوگل]استیو در حال حرکت با او است
10. My brother and I move in completely different circles .
[ترجمه ترگمان]من و برادرم تو یه دایره کاملا متفاوت حرکت می کنیم
[ترجمه گوگل]برادر من و من در محافل کاملا متفاوت حرکت می کنم
[ترجمه گوگل]برادر من و من در محافل کاملا متفاوت حرکت می کنم
11. Mars, Venus and the other planets move in eccentric orbits.
[ترجمه ترگمان]سیاره مریخ، ونوس و دیگر سیاره ها در مدارهای eccentric حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]مریخ، ونوس و دیگر سیارات در مدارهای غولپیکر حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]مریخ، ونوس و دیگر سیارات در مدارهای غولپیکر حرکت می کنند
12. His parents are going to move in with him.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش دارن میرن پیشش
[ترجمه گوگل]پدر و مادر او در حال حرکت با او هستند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر او در حال حرکت با او هستند
13. We can't move in until the electricity has been laid on.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که برق ادامه پیدا کند، نمی توانیم حرکت کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم حرکت کنیم تا زمانی که برق در آن قرار داشته باشد
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم حرکت کنیم تا زمانی که برق در آن قرار داشته باشد
14. The planets move in circles round the sun.
[ترجمه ترگمان]سیاره ها دایره وار دور خورشید می چرخند
[ترجمه گوگل]سیارات در اطراف دور خورشید حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]سیارات در اطراف دور خورشید حرکت می کنند
15. Sliding doors and windows move in groove.
[ترجمه ترگمان]درها و پنجره ها در groove حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]درب و پنجره کشویی در شیار حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]درب و پنجره کشویی در شیار حرکت می کنند
پیشنهاد کاربران
تحرک
خانه تکانی. . . . . . .
تصرف کردن
تازه اسباب کشی کردن، نقل مکان کردن ( ?moving in )
اسباب کشی به خانه جدید
با نظر دیگران موافقت کردن
زندگی کردن در جایی
تو فیلمای جنایی که گروه ضربت یا پلیسا میگن: "Moving In" به معنی وارد عمل شدن هسش.
نقل مکان کردن
نقل مکان کردن ، اسباب کشی کردن
مثال:
A: Mrs. travers , we want to rent this country house so when can we move in
B Mrs. travers: as soon as you like
مثال:
A: Mrs. travers , we want to rent this country house so when can we move in
B Mrs. travers: as soon as you like
یعنی هم خونه شدن
کلمات دیگر: