کلمه جو
صفحه اصلی

tout


معنی : مشتری جلب کردن، خریدار پیدا کردن، صدای نکره ایجاد کردن، بلند جار زدن، با صدای بلند انتشار دادن
معانی دیگر : (از کسی یا چیزی بسیار) تعریف کردن، ستودن، بازارگرمی کردن، (مشتری یا رای دهنده و غیره) جلب کردن، بابوق و کرنا اعلام یا ادعا کردن، لفت و لعاب دادن، (انگلیس - بلیت سینما و غیره) بازار سیاه ایجاد کردن (امریکا: scalp)، (انگلیس) بلیت فروش بازار سیاه (امریکا: scalper)، دلال بلیت های قاچاق، (اسب دوانی) جاسوس

انگلیسی به فارسی

خریدار پیدا کردن، مشتری جلب کردن، صدای نکره ایجادکردن، بلند جار زدن، باصدای بلند انتشار دادن


تست، مشتری جلب کردن، خریدار پیدا کردن، صدای نکره ایجاد کردن، بلند جار زدن، با صدای بلند انتشار دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: touts, touting, touted
(1) تعریف: to solicit aggressively or persistently; importune.
مترادف: importune, solicit
مشابه: accost, approach

(2) تعریف: to give or sell inside information on (a racehorse, a horse race, or the like) to bettors, or to obtain (information) for this purpose.

(3) تعریف: to publicize flatteringly and boastfully.
مترادف: boost, hype
مشابه: advertise, ballyhoo, bill, brag about, extol, plug, promote, publicize, push, vaunt

- The producer touted his new starlet.
[ترجمه ترگمان] تولید کننده، starlet جدید خود را اعلام کرد
[ترجمه گوگل] تولید کننده ستاره جدیدش را فروخت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to seek customers, votes, or the like by importunate or brazen means.
مترادف: solicit
مشابه: hawk

(2) تعریف: to obtain and dispense information or predictions to bettors on horse races.
مشابه: tip
اسم ( noun )
(1) تعریف: one who obtains and gives or sells information or predictions on racehorses to bettors.
مترادف: tipster

(2) تعریف: a publicist or solicitor, esp. one who uses boastful or importunate means.
مشابه: advertiser, booster, huckster, publicist, solicitor

• one who aggressively solicits business; one who scouts race horses in training in order to gain information to aid betting (british); ticket scalper, one who sells tickets for a price higher than face value (british)
praise, highly recommend; scout race horses during training and to gain information that will aid in betting
if someone touts something, they try to sell it; an informal word.
if someone touts for business or custom, they try to obtain it; an informal word.
a tout is someone who sells things such as tickets unofficially, usually at prices which are higher than the official ones; an informal word.

مترادف و متضاد

مشتری جلب کردن (فعل)
accost, tout

خریدار پیدا کردن (فعل)
tout

صدای نکره ایجاد کردن (فعل)
tout

بلند جار زدن (فعل)
tout

با صدای بلند انتشار دادن (فعل)
tout

brag about, show off


Synonyms: acclaim, ballyhoo, boost, give a boost, herald, laud, plug, praise, proclaim, promote, publicize, push, steer, tip, tip off, trumpet


Antonyms: conceal, hide


جملات نمونه

a highly touted candidate

نامزد انتخاباتی که از او خیلی تعریف کرده‌اند


1. bankers have visited tehran to tout for investment
بانکداران برای جلب سرمایه گذاری از تهران دیدن کرده اند.

2. nowadays athletes are used to tout products
این روزها برای گرم کردن بازار محصولات از ورزشکاران استفاده می کنند.

3. We should tout our wares on television.
[ترجمه ترگمان] باید wares رو تو تلویزیون جمع کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید محصولات ما را در تلویزیون پخش کنیم

4. Britain's best-known ticket tout once boasted that he could get you tickets for anything.
[ترجمه ترگمان]اون بلیت شناخته شده بریتانیا یه بار به من گفته بود که می تونه برای هر چیزی بلیط بیاره
[ترجمه گوگل]یکی از مشهورترین بلیط های بریتانیایی بود که بارها تأکید کرد که می تواند بلیط های شما را برای هر چیزی دریافت کند

5. He visited Thailand and Singapore to tout for investment.
[ترجمه ترگمان]او از تایلند و سنگاپور دیدن کرد تا به دنبال سرمایه گذاری باشد
[ترجمه گوگل]او از تایلند و سنگاپور برای سرمایه گذاری بازدید کرد

6. Minicab drivers are not allowed to tout for business.
[ترجمه ترگمان]رانندگان minicab مجاز به تبلیغ برای کسب وکار نیستند
[ترجمه گوگل]رانندگان مینی کیاب برای کسب و کار مجاز نیستند

7. No one held a news conference to tout this one, and days passed before anyone caught wind of it.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس در این مورد صحبتی نکرد و چند روز گذشت تا کسی متوجه آن نشود
[ترجمه گوگل]هیچ کس کنفرانس خبری را به این موضوع نپرداخت و روزها پیش از آنکه هر کسی آن را گرفت، از آن استفاده کند

8. In sports bars, they tout the splendid qualities of ice-brewing, while posing for photos and signing autographs.
[ترجمه ترگمان]در سالن های ورزشی، آن ها ویژگی های عالی در آبجوسازی را به نمایش می گذارند، در حالی که برای عکس ژست می گیرند و امضا می کنند
[ترجمه گوگل]در میله های ورزشی، آنها از ویژگی های پر زرق و برق یخ دمیدن، در حالی که برای عکس ها و امضا کردن اسناد و مدارک خود را نشان می دهند

9. Persecuting the tout - and, if possible, prosecuting him as well - has become a sport in itself.
[ترجمه ترگمان]در صورت امکان و در صورت امکان، او را تحت پی گرد قانونی قرار دهید - به خودی خود تبدیل به یک ورزش شده است
[ترجمه گوگل]اتهام قضایی - و در صورت امکان - نیز دادرسی او - به خودی خود تبدیل شده است

10. Chef Foley was one of the first to tout Midwestern cuisine.
[ترجمه ترگمان]سر آشپز به نام سر آشپز یکی از اولین غذاهای غرب میانه بود
[ترجمه گوگل]آشپز Foley یکی از اولین غذاهای Midwestern بود

11. Slick ads tout everything from beauty products to electronic gadgets.
[ترجمه ترگمان]تبلیغات Slick همه چیز را از محصولات زیبایی گرفته تا ابزار الکترونیکی ارائه می دهند
[ترجمه گوگل]تبلیغات صریح همه چیز را از محصولات زیبایی به ابزارهای الکترونیکی تکان دهید

12. The tracking programs allow these companies to tout their ability to target specific audiences to potential advertisers.
[ترجمه ترگمان]برنامه های ردیابی به این شرکت ها اجازه می دهد تا توانایی خود را برای هدف قرار دادن مخاطبان خاص به تبلیغ کنندگان بالقوه نشان دهند
[ترجمه گوگل]برنامه های ردیابی این شرکت ها را قادر می سازد تا مخاطبان خاصی را به مخاطبان بالقوه هدف قرار دهند

13. Many career experts tout failure as the castor oil of success.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از متخصصان شغلی به عنوان روغن کرچک به شکست می خورند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارشناسان حرفه ای شکست را به عنوان روغن کرچک موفقیت به وجود آورده اند

14. Ce n 'é tait pas du tout la r é ponse à sa pri è re.
[ترجمه ترگمان]این - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]به این ترتیب شما می توانید با استفاده از این برنامه می توانید از آن استفاده کنید

15. Minicabs are not allowed to tout for hire on the streets.
[ترجمه ترگمان]Minicabs مجاز نیستند که به خاطر استخدام در خیابان ها به شما کمک کنند
[ترجمه گوگل]Minicabs مجاز نیست برای استخدام در خیابان ها

The product is touted as being completely natural.

ادعا شده که این محصول صد‌در‌صد طبیعی است.


Nowadays athletes are used to tout products.

این روزها برای گرم‌کردن بازار محصولات از ورزشکاران استفاده می‌کنند.


Bankers have visited Tehran to tout for investment.

بانکداران برای جلب سرمایه‌گذاری از تهران دیدن کرده‌اند.


A man who touts tickets for a living.

مردی که برای امرار‌معاش در بازار سیاه بلیط‌فروشی می‌کند.


پیشنهاد کاربران

بازارگرمی کردن

بازارگرمی ، ادعا شده

بلند جار زدن،
بازارگرمی کردن،
( مشتری یا رای دهنده و غیره ) جلب کردن

Tuberville regularly 👁️‍🗨️touted👁️‍🗨️ his lack of political experience on the campaign trail

✔️مشتری جلب کردن، خریدار پیدا کردن
Californian firm 👁️‍🗨️touts👁️‍🗨️ mushroom leather as sustainability gamechanger

تبلیغ کردن

tout
این هَمان واژه یِ " داد" پارسی دَر آمیخته هایی هَمچون : داد وُ بیداد ، داد وُ فَریاد اَست.
واتِ " دال " به " تِ" دِگَریده گَشته اَست.

سر و صدا راه انداختن ( از نظر تبلیغاتی )


کلمات دیگر: