کلمه جو
صفحه اصلی

dismissed


معنی : منفصل
معانی دیگر : (verb transitive) روانه کردن، مرخص کردن، معاف کردن

انگلیسی به فارسی

رد، منفصل


انگلیسی به انگلیسی

• military command directing or allowing to leave (military)

مترادف و متضاد

منفصل (صفت)
separate, detached, cutoff, dismissed, disconnected, discharged

جملات نمونه

1. he dismissed the class five minutes too early
او کلاس را پنج دقیقه زودتر (از موعد) مرخص کرد.

2. he dismissed those booke as mere cold-war polemics
او آن کتاب ها را به دلیل اینکه چیزی جز جر و بحث های دوران جنگ سرد نبودند مطرود شمرد.

3. he dismissed us with a head gesture
با تکان سر ما را مرخص کرد.

4. they dismissed this plan as utterly impractical
آنان این نقشه را به خاطر اینکه کاملا غیرعملی است رد کردند.

5. the court dismissed the charges
دادگاه اتهامات وارده را رد کرد.

6. the judge dismissed all the charges brought against him
قاضی کلیه ی اتهامات وارده برعلیه او را مردود اعلام کرد.

7. the unfairly dismissed employees filed a suit against the company
کارمندانی که به ناحق بر کنار شده بودند بر علیه شرکت اقامه ی دعوی کردند.

8. anyone who disagrees with the managers is promptly dismissed
هر کسی که با مدیران مخالفت کند بدون مقدمه اخراج می شود.

9. He dismissed recent rumours about his private life as fictitious.
[ترجمه ترگمان]او شایعات اخیر را در مورد زندگی خصوصی اش به عنوان ساختگی رد کرد
[ترجمه گوگل]او شایعات اخیر در مورد زندگی خصوصی خود را به عنوان فریبنده اخراج کرد

10. The government has dismissed criticisms that the country's health policy is a mess.
[ترجمه ترگمان]دولت انتقادات خود را از سیاست بهداشتی کشور رد کرده است
[ترجمه گوگل]دولت انتقادات را رد کرد که سیاست سلامت کشور یک سر و صدا است

11. Vegetarians are no longer dismissed as cranks.
[ترجمه ترگمان]Vegetarians دیگر به عنوان cranks رد نمی شوند
[ترجمه گوگل]گیاهخواران دیگر به عنوان میلرنگ رد نمیشوند

12. She was late again and was dismissed from her job.
[ترجمه ترگمان]دوباره دیر کرده بود و از کارش مرخص شده بود
[ترجمه گوگل]او دوباره دیر کرد و از کارش اخراج شد

13. The firm reinstated the man who was wrongly dismissed.
[ترجمه حیاتی ] شرکت مردی را که به اشتباه اخراج شده بود به سر کار باز گرداند
[ترجمه ترگمان]شرکت به مقام مردی که به اشتباه مرخص شده بود، بازگشت
[ترجمه گوگل]این شرکت مردی را که به اشتباه اخراج شده است، به حالت عادی بازگردانده است

14. I dismissed the carriage and walked the last mile.
[ترجمه ترگمان]کالسکه را مرخص کردم و از آخرین میل راه رفتم
[ترجمه گوگل]من کالسکه را اخراج کردم و آخرین مایل را راه می انداختم

15. Papa dismissed the idea with a shake of his head.
[ترجمه ترگمان]بابا سرش را تکان داد و گفت: بابا!
[ترجمه گوگل]پاپا این ایده را با لرزش سرش رها کرد

پیشنهاد کاربران

از کار اخراج کردن
He was dismissed for being drunk

مختومه

رهاشده ، مطرود

اخراج شده

مرخص کردن
اجازه رفتن دادن
راهی کردن

نادیده گرفتن


کلمات دیگر: