کلمه جو
صفحه اصلی

overrate


معنی : زیاد براورد کردن، زیاد اهمیت دادن به
معانی دیگر : بیش از واقعیت (یا استحقاق) برآورد کردن، بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن، بزرگتر جلوه دادن، غلو کردن، مبالغه کردن

انگلیسی به فارسی

زیاد براورد کردن، زیاد اهمیت دادن به


بیش از حد، زیاد براورد کردن، زیاد اهمیت دادن به


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overrates, overrating, overrated
• : تعریف: to esteem too highly; overvalue.
متضاد: deprecate, depreciate, underrate, undervalue

- I think he overrates his abilities as a writer.
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم اون توانایی های خودش رو به عنوان یه نویسنده بزرگ کرده
[ترجمه گوگل] من فکر می کنم او توانایی هایش را به عنوان یک نویسنده برتری می دهد
- Her artwork is overrated by the critics.
[ترجمه ترگمان] کار هنری او توسط منتقدان بیش از حد مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل] آثار هنری او منتقدان هستند

• rate too highly; ascribe too much importance; overestimate
if you overrate something, you think it is better or more important than it really is.

مترادف و متضاد

زیاد براورد کردن (فعل)
overestimate, overrate

زیاد اهمیت دادن به (فعل)
overrate

assign too much value, importance


Synonyms: assess too highly, build up, exaggerate, exceed, expect too much of, magnify, make too much of, overassess, overesteem, overestimate, overpraise, overprize, overreckon, oversell, overvalue, rate too highly, think too highly of, think too much of


Antonyms: underrate, undervalue


جملات نمونه

1. I think I overrated him; he can't handle a senior job.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم بهش اهمیت دادم، اون نمیتونه یه شغل ارشد رو تحمل کنه
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او را تحسین کردم او نمی تواند یک کار ارشد را اداره کند

2. Be careful not to overrate the opposition.
[ترجمه ترگمان]مراقب باشید که با مخالفان مخالفت نکنید
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که مخالفت نکنید

3. Frankly, I think the Internet is overrated.
[ترجمه ترگمان]صادقانه بگویم، من فکر می کنم که اینترنت بیش از حد اهمیت دارد
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، من فکر می کنم که اینترنت از بین رفته است

4. If you consider him a miracle man, you're overrating him.
[ترجمه ترگمان]اگر او را یک معجزه تصور کنید، او را فریب می دهید
[ترجمه گوگل]اگر او را یک مرد معجزه می دانید، او را سرزنش می کنید

5. He overrated his abilities as a salesman.
[ترجمه ترگمان]توانایی او به عنوان یک فروشنده بود
[ترجمه گوگل]او توانایی های خود را به عنوان یک فروشنده تحقق می بخشد

6. I believe you overrate his abilities.
[ترجمه ترگمان] فکر کنم توانایی های خودش رو عوض کردی
[ترجمه گوگل]من اعتقاد دارم که توانایی های خود را بالا می برید

7. I think his work is extremely overrated.
[ترجمه ترگمان]به نظر من کارش خیلی مهمه
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم کار او بسیار زیاد شده است

8. Life in the wild is vastly overrated.
[ترجمه ترگمان]زندگی در حیات وحش بیش از حد اهمیت دارد
[ترجمه گوگل]زندگی در وحشی بسیار زیاد است

9. In my opinion, Hirst's work has been vastly overrated.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، کار Hirst بیش از حد اهمیت داشت
[ترجمه گوگل]به نظر من کار هورست خیلی زیاد شده است

10. In my opinion, she's a hugely overrated singer.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، اون یک خواننده فوق العاده مهم است
[ترجمه گوگل]به نظر من، او یک خواننده فوق العاده است

11. I think that film is overrated.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که این فیلم بیش از حد به آن توجه دارد
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که فیلم پررنگ شده است

12. Good table manners, I submit, are largely overrated.
[ترجمه ترگمان]رفتار میز خوب، من تسلیم می شوم، بیش از حد به آن ها توجه دارم
[ترجمه گوگل]من می گویم، منافع استراتژی خوب، بسیار زیاد شده است

13. I think her books are very overrated.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که کتاب های او خیلی اهمیت دارند
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم کتاب های او بسیار متاثر از آن هستند

14. The allegedly good baseball weather is overrated, especially at night.
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که آب و هوای خوب بیسبال به خصوص در شب مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]آب و هوای بیس بال خوب ادعا شده است، به ویژه در شب

15. Vacations prove that a life of pleasure is overrated. Mason Cooley
[ترجمه ترگمان]vacations ثابت میکنه که زندگی لذت زیادی داره میسون Cooley
[ترجمه گوگل]تعطیلات ثابت می کند که یک زندگی لذت بخش بیش از حد است میسون کولی

As a writer , she has been much overrated.

درباره‌ی او به‌عنوان نویسنده بیش‌ازحد مبالغه شده است.


پیشنهاد کاربران

به چیزی بیش از حد بها دادن

دست بالا گرفتن

فرا ارزش گذاری/ فرا ارزندگی


کلمات دیگر: