قرار ملاقات ها، انتصاب، قرار ملاقات، وعده ملاقات، گماشت، کار، منصب، وقت تعيين شده
appointments
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• fittings, equipment, furnishings
جملات نمونه
1. the room had fine appointments
اتاق اثاثیه ی خوبی داشت.
2. hossein is one of the new prime minister's recent appointments
حسین یکی از منصوب شدگان اخیر نخست وزیر جدید است.
پیشنهاد کاربران
اسباب و اثاثیه یا مبلمان ( خانه، اتومبیل و. . . )
تجهیزات
قرار کاری
منصوبین
appointments military: مناصب نظامی
کلمات دیگر: