کلمه جو
صفحه اصلی

confute


معنی : مجاب کردن، رد کردن
معانی دیگر : (استدلال کسی را) رد کردن، (اشتباه کسی را) ثابت کردن، (بطلان عقیده یا چیزی را) اثبات کردن، عقیم کردن

انگلیسی به فارسی

ردکردن، مجاب کردن، عقیم کردن


confute، مجاب کردن، رد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: confutes, confuting, confuted
مشتقات: confutable (adj.), confuter (n.)
• : تعریف: to refute or prove incorrect; disprove.
مشابه: confound, disprove, negative, rebut, refute

• prove wrong, disprove

مترادف و متضاد

مجاب کردن (فعل)
assure, confute

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

disprove, refute


Synonyms: blow sky high, break, bring to naught, confound, contradict, controvert, defeat, demolish, dismay, disprove, expose, invalidate, knocks props out from under, negate, oppugn, overcome, overthrow, overturn, overwhelm, parry, prove false, prove wrong, put down, rebut, set aside, shut up, silence, subvert, tap, upset, vanquish


Antonyms: affirm, attest, confirm, endorse, prove, verify


جملات نمونه

1. He confuted his opponents by facts and logic.
[ترجمه ایمان] او مخالفان خود را با حقایق و منطق مجاب کرد.
[ترجمه ترگمان]او مخالفان خود را با حقایق و منطق می سنجید
[ترجمه گوگل]او مخالفان خود را با حقایق و منطق مخلوط کرد

2. The lawyer confuted the testimony of the witness by showing actual photographs of the accident.
[ترجمه ترگمان]وکیل شهادت شاهد را با نشان دادن عکس های واقعی از این حادثه به تعویق انداخت
[ترجمه گوگل]وکیل شهادت شهادت را با نشان دادن عکس های واقعی از حادثه بیان کرد

3. Face others is deliberately insult should disregard still confute?
[ترجمه ترگمان]دیگران عمد تا از روی عمد نباید still ما را نادیده بگیرند؟
[ترجمه گوگل]دیگران چهره عمدا توهین است باید نادیده بگیرد هنوز confute؟

4. He was unable to confute the debater.
[ترجمه ترگمان]او قادر نبود که در دانشکده، confute کند
[ترجمه گوگل]او قادر به تعصب سخن گفتن نبود

5. Read not to contradict and confute; nor to believe and take for granted; nor to find talk and discourse; but to weigh and consider.
[ترجمه ترگمان]مقاله زیر را بخوانید تا متناقض و متناقض نباشد؛ نه باور کنید و نه باور کنید و نه حرف بزنید، نه حرف بزنید و حرف بزنید؛ اما وزن داشته باشید و فکر کنید
[ترجمه گوگل]خواندن نه به تناقض و تعصب نه به اعتقاد و تصدیق؛ نه برای پیدا کردن بحث و گفتگو؛ اما وزن کردن و در نظر گرفتن

6. In the first part, "Kant's Question" is put out, made clear its confute and basis of aftertime, and showed by which was led to the question and confusion.
[ترجمه ترگمان]در قسمت اول، \"سوال کانت\" مطرح می شود، confute و اساس aftertime را مشخص می کند، و نشان می دهد که این سوال به سوال و سردرگمی منجر شده است
[ترجمه گوگل]در بخش اول، �سوال کانت� خالی شده است، روشنفکر و مبنای آن بعد از ظهور مشخص شد و نشان داد که به این سوال و سردرگمی منجر شد

7. In fact, they provide evidences that support the statements of the Bible, and confute criticisms who doubt the accuracy of biblical descriptions.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، آن ها شواهدی ارایه می دهند که از اظهارات کتاب مقدس پشتیبانی می کنند و انتقادات confute که به دقت توصیف انجیلی شک دارند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، آنها مدارکی را ارائه می دهند که از اظهارات کتاب مقدس حمایت می کنند و انتقادهایی را که به صحت توصیف کتاب مقدس شک دارند شک می کند

8. This is a real challenge for physicalism, but this paper argues that, with some deficiencies, the improved conceivability argument cannot actually confute physicalism.
[ترجمه ترگمان]این یک چالش واقعی برای physicalism است، اما این مقاله استدلال می کند که با برخی کاستی ها، استدلال conceivability بهبود یافته واقعا نمی تواند physicalism باشد
[ترجمه گوگل]این یک چالش واقعی برای فیزیک گرایی است، اما در این مقاله استدلال می کند که با وجود برخی کمبودها، استدلال تصور پذیری بهبود یافته در واقع نمی تواند فیزیک گرایی را مختل کند


کلمات دیگر: