(عامیانه) خویشاوند سببی، قوم و خویش از راه زناشویی، کسی که تحت حمایت قانون است، خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج، خویشاوند سببی
in law
(عامیانه) خویشاوند سببی، قوم و خویش از راه زناشویی، کسی که تحت حمایت قانون است، خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج، خویشاوند سببی
انگلیسی به فارسی
کسی که تحت حمایت قانون است، خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج، خویشاوند سببی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
حالات: in-laws
حالات: in-laws
• : تعریف: a relative by marriage.
- I like most of my in-laws.
[ترجمه مجتبی] من اکثر خویشاوندانمو دوست دارم
[ترجمه Sara] من بیشتر فامیلامون رو دوست دارم
[ترجمه Ayda] من بیشتر خانواده ی همسرم رو دوست دارم
[ترجمه Atiye] من بیشتر خویشاوندانم را دوست دارم
[ترجمه ستایش] من بیشتر خویشاوندان ( سببی ) خودم رو دوست دارم
[ترجمه afshin] من بیشتر خویشاوندان همسرم را دوست دارم
[ترجمه ترگمان] از بیشتر قوانین خودم خوشم میاد[ترجمه گوگل] من بیشتر قوانین را دوست دارم
• return an outlaw to the protection of the law
جملات نمونه
1. Interfering in-laws are the prime sources of the blues.
[ترجمه ترگمان]Interfering در قوانین اصلی بلوز هستند
[ترجمه گوگل]دخالت در قوانین، منابع اصلی بلوز هستند
[ترجمه گوگل]دخالت در قوانین، منابع اصلی بلوز هستند
2. All my in-laws live far away.
[ترجمه M.A.N] همه ی خویشاوندان سببی ( خانواده همسر ) ِمن دور و برم زندگی میکنند
[ترجمه ترگمان]همه قوانین من دور و بر زندگی می کنند[ترجمه گوگل]همه قوانین من زندگی می کنند دور
3. There's no love lost between her and her in-laws.
[ترجمه ترگمان]بین اون و اون هیچ عشقی بین اون و اون وجود نداره
[ترجمه گوگل]هیچ دوستی بین او و او در قوانین وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ دوستی بین او و او در قوانین وجود ندارد
4. We have to spend Christmas with the in-laws.
[ترجمه M.A.N] ما باید کریسمس رو با خانواده همسرم هماهنگ کنیم
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم کریسمس رو با قوانین هماهنگ کنیم[ترجمه گوگل]ما باید کریسمس را با قوانین داخلی صرف کنیم
5. My new in-laws accepted me with open arms .
[ترجمه M.A.N] خانواده همسر جدید من مرا با آغوش باز پذیرفتند
[ترجمه ترگمان]قوانین جدیدم مرا با آغوش باز پذیرفتند[ترجمه گوگل]قوانین جدید من من را با آغوش باز پذیرفت
6. We're visiting my in-laws on Sunday.
[ترجمه M.A.N] ما قرار است روز یکشنبه با خانواده همسرم ملاقات کنیم
[ترجمه ترگمان]یکشنبه با قوانین خودم ملاقات می کنیم[ترجمه گوگل]ما در روز یکشنبه از قوانین من می خواهم
7. She felt uneasy with her new in-laws .
[ترجمه M.A.N] او با خانواده همسر جدید خود احساس ناراحتی میکرد
[ترجمه ترگمان]با قوانین جدید خود احساس ناراحتی می کرد[ترجمه گوگل]او با قوانین جدیدش احساس ناراحتی کرد
8. Sunday lunch with the in-laws has become something of a ritual.
[ترجمه M.A.N] نهار یکشنبه با اعضای خانواده همسر به چیزی شبیه مراسم تبدیل شده
[ترجمه ترگمان]ناهار روز یکشنبه با قوانین در قانون، به چیزی شبیه به یک مراسم تبدیل شده است[ترجمه گوگل]یکشنبه ناهار با قوانین داخلی تبدیل به چیزی از یک مراسم است
9. Rows with one's in-laws often create divided loyalties.
[ترجمه ترگمان]Rows با یک s در قوانین اغلب به ایجاد وفاداری تقسیم می شوند
[ترجمه گوگل]ردیفها با قوانین شخصی اغلب وفاداریهای متفاوتی را ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]ردیفها با قوانین شخصی اغلب وفاداریهای متفاوتی را ایجاد می کنند
10. Providence saw fit to favour me with wonderful in-laws.
[ترجمه ترگمان]مشیت الهی دیده بود که به من لطف کند
[ترجمه گوگل]پراویدنس به نظر من مناسب با قوانین عالی بود
[ترجمه گوگل]پراویدنس به نظر من مناسب با قوانین عالی بود
11. She'd never been away from home before and her new husband and in-laws were virtual strangers.
[ترجمه ترگمان]قبلا هرگز از خانه دور نشده بود و شوهر جدیدش و شوهرش با هم غریبه بودند
[ترجمه گوگل]او هرگز قبل از خانه نبوده است و شوهر جدید و قوانین آن غریبه های مجازی بوده است
[ترجمه گوگل]او هرگز قبل از خانه نبوده است و شوهر جدید و قوانین آن غریبه های مجازی بوده است
12. In fact in-laws, and indeed kin as distant as cousins, seem commonly to be included in these employment networks.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، به نظر می رسد که در قوانین، و به عنوان خویشاوند دور، معمولا در این شبکه های اشتغال گنجانده می شوند
[ترجمه گوگل]در واقع قوانین و حقیقتا به عنوان دیوانه به عنوان عموزاده، به نظر می رسد معمولا در این شبکه های اشتغال شامل می شود
[ترجمه گوگل]در واقع قوانین و حقیقتا به عنوان دیوانه به عنوان عموزاده، به نظر می رسد معمولا در این شبکه های اشتغال شامل می شود
13. Elizabeth and her children were kicked out of the Wartburg castle by the in-laws.
[ترجمه ترگمان]الیزابت و فرزندانش از قصر Wartburg با لگد از قلعه بیرون رانده شدند
[ترجمه گوگل]الیزابت و فرزندانش از قلعه وارتبورگ توسط قانون اساسی اخراج شدند
[ترجمه گوگل]الیزابت و فرزندانش از قلعه وارتبورگ توسط قانون اساسی اخراج شدند
14. Then wash up, change your clothes, and come greet your future in-laws.
[ترجمه ترگمان]بعد هم بشور، لباسات رو عوض کن و بیا به آینده - ت احترام بذار
[ترجمه گوگل]سپس لباس های خود را بشویید، لباس های خود را عوض کنید، و آینده خود را در قوانین خوش آمدید
[ترجمه گوگل]سپس لباس های خود را بشویید، لباس های خود را عوض کنید، و آینده خود را در قوانین خوش آمدید
پیشنهاد کاربران
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج.
Sb that you relate by marriage, esp father, mother, husband, wife
خوشاوند
فامیل
خوشاوند
فامیل
( حقوق ) حکمی یا قانونی
به معنی خانواده همسر ( پدر شوهر ، مادر زن ، . . . . )
Somebody you are related by marrige
خوب دقت کنید
مثال:
شما ازدواج میکنید، برادرِ همسرت، خواهرِ همسرت، و حتی همسرهای اونا 🤦♂️ میشن Brother In - law و Sister In - law. یعنی تو یه خانواده، عروس ها و دامادهای خانواده با همدیگه و با دختر و پسرهای خانواده Brother In - law و Sister In - law میشن.
ریزتر میشیم:
۱. زن: Brother In - law:برادرشوهر، شوهرِ خواهرشوهر
Sister In - law :خواهرشوهر، زنِ برادرشوهر ( جاری )
واسه مرد هم خودتون حساب کنید دیگه. . .
واسه پسر و دختر این لا هم همینطور 🤦♂️
مثال:
شما ازدواج میکنید، برادرِ همسرت، خواهرِ همسرت، و حتی همسرهای اونا 🤦♂️ میشن Brother In - law و Sister In - law. یعنی تو یه خانواده، عروس ها و دامادهای خانواده با همدیگه و با دختر و پسرهای خانواده Brother In - law و Sister In - law میشن.
ریزتر میشیم:
۱. زن: Brother In - law:برادرشوهر، شوهرِ خواهرشوهر
Sister In - law :خواهرشوهر، زنِ برادرشوهر ( جاری )
واسه مرد هم خودتون حساب کنید دیگه. . .
واسه پسر و دختر این لا هم همینطور 🤦♂️
برادر شوهرم ، و شوهر خواهر شوهرم میشن برادر این لا ی من
خواهر شوهرم ، وزن برادر شوهرم میشن سیستر این لا های من
و همینطور من هم براشون همین میشم
ینی میشم سیستر این لای خواهر شوهرم و زن برادر شوهرم و. . .
مادر شوهرم میشه مادر این لای من
پدر شوهرم میشه فادر این لای من
این از زبان دختر بود
حالا پسر
خواهر زنم و زن برادر خواهر زنم میشن سیستر این لاهای من
و برادر زنم و شوهر خواهر زنمم میشن برادر این لا های من
مادر زنم میشه مادر این لای من
پدر زنم میشه فادر این لای من
در کل برای نسبت های فامیلی که با ازدواج به دست میان از این لا استفاده میکنیم
خواهر شوهرم ، وزن برادر شوهرم میشن سیستر این لا های من
و همینطور من هم براشون همین میشم
ینی میشم سیستر این لای خواهر شوهرم و زن برادر شوهرم و. . .
مادر شوهرم میشه مادر این لای من
پدر شوهرم میشه فادر این لای من
این از زبان دختر بود
حالا پسر
خواهر زنم و زن برادر خواهر زنم میشن سیستر این لاهای من
و برادر زنم و شوهر خواهر زنمم میشن برادر این لا های من
مادر زنم میشه مادر این لای من
پدر زنم میشه فادر این لای من
در کل برای نسبت های فامیلی که با ازدواج به دست میان از این لا استفاده میکنیم
کلمات دیگر: