کلمه جو
صفحه اصلی

once in a blue moon


تقریبا هرگز، بندرت، گاه گاهی

انگلیسی به فارسی

رویدادی که خیلی کم و به ندرت اتفاق می‌افتد


انگلیسی به انگلیسی

• infrequently, not often, once in a while

مترادف و متضاد

Something happens extremely rarely or seldom


Synonyms: every now and then, every so often, infrequently, intermittently, now and again, occasionally, periodically, sporadically


Antonyms: frequently, often


جملات نمونه

1. That kind of chance comes once in a blue moon.
[ترجمه یوسف] این نوع شانس ها به ندرت واسه آدم پیش مییاد.
[ترجمه ترگمان]این شانس یک بار در ماه آبی رخ می دهد
[ترجمه گوگل]این نوع شانس یک بار در یک ماه آبی می آید

2. It only happens like this once in a blue moon.
[ترجمه Esi] به ندرت اینطوری اتفاق می افتد
[ترجمه بهار] یه همچین چیزی خیییلی به ندرت اتفاق میفته
[ترجمه ترگمان]فقط یک بار در ماه آبی رنگ اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]این فقط یک بار در یک ماه آبی اتفاق می افتد

3. Once in a blue moon you get some problems.
[ترجمه ترگمان]زمانی در ماه آبی مشکلات را به دست می آورید
[ترجمه گوگل]هنگامی که در یک ماه آبی هستید، مشکلی دارید

4. I see her once in a blue moon.
[ترجمه مهدیه اکبری] من او را خیلی به ندرت میبینم
[ترجمه ترگمان]من او را یک بار در ماه آبی رنگ می بینم
[ترجمه گوگل]من او را یک بار در ماه آبی دیده ام

5. We go out to eat once in a blue moon.
[ترجمه Amin monfared] ما خیلی کم ( به ندرت ) برای غذا خوردن بیرون میرویم
[ترجمه ترگمان]ما میریم بیرون تا یه بار تو ماه آبی غذا بخوریم
[ترجمه گوگل]ما یک بار در یک ماه آبی می خوابیم

6. That happens only once in a blue moon, when the weather is cold enough and thus the ice thick enough.
[ترجمه منا] این اتفاق به ندرت رخ می دهد، وقتی که هوا به اندازه ی کافی سرد بوده و بنابراین ضخامت یخ مناسب باشد.
[ترجمه ترگمان]این اتفاق فقط یک بار در ماه آبی رخ می دهد که هوا به اندازه کافی سرد است و همین طور یخ به اندازه کافی ضخیم است
[ترجمه گوگل]این اتفاق می افتد تنها یک بار در ماه آبی، زمانی که هوا به اندازه کافی سرد و در نتیجه یخ به اندازه کافی ضخیم است

7. Once in a blue moon Eric will offer to help with the dishes, but usually he doesn't do any housework at all.
[ترجمه ترگمان]اریک یک دفعه در ماه آبی، اریک برای کمک به غذاها پیشنهاد کمک خواهد کرد، اما معمولا کاره ای خانه را انجام نمی دهد
[ترجمه گوگل]اریک در یک ماه آبی پیشنهاد برای کمک به ظروف پیشنهاد می دهد، اما معمولا او هیچ کاری در خانه انجام نمی دهد

8. So now he just comes round once in a blue moon.
[ترجمه ترگمان] خب، الان اون فقط یه بار تو ماه آبی میاد
[ترجمه گوگل]بنابراین اکنون او فقط یک بار در یک ماه آبی دور می آید

9. Once in a blue moon the addressing system itself changes.
[ترجمه ترگمان]زمانی که در ماه آبی خود سیستم آدرس خود را تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]هنگامی که در یک ماه آبی، سیستم آدرس دهی خود تغییر می کند

10. That sort of thing only happens once in a blue moon.
[ترجمه ترگمان]این چیزی است که فقط یک بار در ماه آبی اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]این نوع چیزی فقط یک بار در یک ماه آبی اتفاق می افتد

11. He gives us a treat only once in a blue moon.
[ترجمه مریم] اون به ندرت مارو مهمون میکنه
[ترجمه ترگمان]او فقط یک بار در ماه آبی رنگ به ما غذا می دهد
[ترجمه گوگل]او تنها یک بار در یک ماه آبی درمان می کند

12. Eg . Seeing the partial eclipse is once in a blue moon.
[ترجمه ترگمان]Eg دیدن خورشید گرفتگی زمانی در ماه آبی است
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال دیدن یک تکه تکه جزئی در یک ماه آبی است

13. It is once in a blue moon that you get a chance.
[ترجمه ترگمان] یه بار توی ماه آبی که یه شانس نصیبت میشه
[ترجمه گوگل]این یک بار در یک ماه آبی است که فرصتی می دهید

14. Great writers like Mark Twain only appear once in a blue moon.
[ترجمه ترگمان]نویسندگان بزرگ مثل مارک این تو فقط یک بار در ماه آبی ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل]نویسندگان بزرگ مانند مارک تواین فقط یک بار در یک ماه آبی ظاهر می شوند

15. He gets drunk only once in a blue moon.
[ترجمه ترگمان]او فقط یک بار در ماه آبی رنگ مست می شود
[ترجمه گوگل]او تنها یک بار در ماه آبی مست می شود

My sister lives in Dubai, so I only see her once in a blue moon.

خواهرم در دبی زندگی می‌کند، به همین دلیل خیلی به‌ندرت او را می‌بینم.


Once in a blue moon there will be an eclipse of the sun by the moon.

خیلی به‌ندرت اتفاق خورشید گرفتگی رخ می‌دهد.


I read books once in a blue moon.

من خیلی به‌ندرت کتاب می‌خوانم.


پیشنهاد کاربران

هر از گاهی

خیلی به ندرت

سال و ماهی یبار

یکبار در ماه ابی، خیلی کم

Very rarely
خیلی به ندرت
ندرتا

گاهی اوقات

سالی سکندری

Not often

چی بشه که. . .

به ندرت، هر از گاهی

something that happens rarely

سالی به ماهی ( به ندرت )

سال بیاد ماه بره

دری به تخته بخوره


به ندرت چیزی اتفاق افتادن

توضیح درباره اصطلاح once in a blue moon
این اصطلاح از آنجا گرفته شده که هر سه سال یکبار در یک ماه دو بار ماه کامل می شد. این موقعیتی است که به ندرت رخ می دهد.

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: