کلمه جو
صفحه اصلی

puzzlement


معنی : حیرت، سرگشتگی، بغرنجی
معانی دیگر : حیرت، سرگشتگی، بغرنجی

انگلیسی به فارسی

حیرت، سرگشتگی، بغرنجی


تعجب، حیرت، سرگشتگی، بغرنجی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a condition of being mystified or confused.
مشابه: perplexity

(2) تعریف: some thing, person, or situation that causes mystification or confusion.
مشابه: enigma, perplexity

• bafflement; confusion; bewilderment, perplexity
puzzlement is confusion that you feel when you do not understand something.

مترادف و متضاد

حیرت (اسم)
bewilderment, admiration, enthusiasm, wonder, surprise, amazement, wonderment, perplexity, astonishment, consternation, delight, rapture, puzzlement, quandary

سرگشتگی (اسم)
bewilderment, perplexity, astonishment, puzzlement

بغرنجی (اسم)
puzzlement, complexity, complication, intricacy, snarl, complicacy

جملات نمونه

1. He stared at the words in complete puzzlement.
[ترجمه ترگمان]او با حیرت به کلمات خیره شد
[ترجمه گوگل]او در کلمات پریشان شد

2. I'll never forget the look of puzzlement on his face.
[ترجمه ترگمان]هرگز قیافه او را فراموش نخواهم کرد
[ترجمه گوگل]من هرگز فراموش نخواهم کرد که چشمانداز پریشانی چهره اش چطور است

3. I was left with puzzlement as to the existence or non-existence of God.
[ترجمه ترگمان]با سرگشتگی و حیرتی از وجود یا وجود خدا به جا مانده بودم
[ترجمه گوگل]من به خاطر وجود یا عدم وجود خدا مخالفت کردم

4. Slowly the wonder faded, shading into puzzlement.
[ترجمه ترگمان]شگفتی به تدریج محو شد و دست و پایش را میان حیرت فرو برد
[ترجمه گوگل]به آرامی تعجب از بین می رود، سایه زدن به تعجب

5. A state of temporary confusion or puzzlement is at the heart of all learning.
[ترجمه ترگمان]حالت سردرگمی و سردرگمی موقتی در قلب همه یادگیری است
[ترجمه گوگل]حالت سردرگمی یا اختلال موقت در قلب تمام یادگیری است

6. Chuck stared down at him in puzzlement for a moment.
[ترجمه ترگمان]چاک و برای لحظه ای هاج و واج به او خیره شد
[ترجمه گوگل]چاک خجالت زده به نظر می رسید برای یک لحظه

7. She shook her head in puzzlement.
[ترجمه ترگمان]سرش را با حیرت تکان داد
[ترجمه گوگل]او سرش را خفه کرد

8. Mainstream economists profess much puzzlement over the failure of the rate of productivity growth to accelerate so far in this decade.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد دانان از شکست نرخ رشد بهره وری برای تسریع در این دهه بحث می کنند
[ترجمه گوگل]اقتصاددانان اصلی درمورد شکست رشد نرخ رشد بهره وری به سرعت در این دهه تاکید می کنند

9. He frowned in puzzlement.
[ترجمه ترگمان]او با حیرت اخمی کرد
[ترجمه گوگل]او در حیرت فرو رفت

10. Three hours later, to our puzzlement, a small fishing boat scurried up in our wake, firing red distress rockets.
[ترجمه ترگمان]سه ساعت بعد، یک قایق کوچک ماهیگیری کوچک در حالی که از خواب بیدار شده بود، سراسیمه از خواب بلند شد
[ترجمه گوگل]سه ساعت بعد، به دلخواه ما، یک قایق ماهیگیری کوچک در ما بیدار شد، firing موشک قرمز ناراحتی

11. Theodora stood for a moment staring with puzzlement into the dark.
[ترجمه ترگمان]لحظه ای ایستاد و مات و مبهوت به تاریکی خیره شد
[ترجمه گوگل]تئودورا یک لحظه ایستاد و با تکان دادن به تاریکی نگاه کرد

12. Her flag of meanings dimmed in puzzlement.
[ترجمه ترگمان]مسدود کننده معانی او با سرگشتگی از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]پرچم خود را از معانی درهم و برهمی شدن

13. There we found Nina a mixture of puzzlement and impatience after being detained for five very boring hours.
[ترجمه ترگمان]در آنجا نی نا را پس از پنج ساعت سکوت آمیخته با حیرتی و بی قراری پیدا کردیم
[ترجمه گوگل]در آنجا، نینا بعد از اینکه پنج ساعت بسیار خسته کننده را بازداشت کرد، مخلوطی از خجالت و بی حوصلگی را پیدا کرد

14. Puzzlement outside the country has been matched by even greater anxiety within it.
[ترجمه ترگمان]خارج از کشور با نگرانی بیشتری در این زمینه تطبیق داده شده است
[ترجمه گوگل]پازل در خارج از کشور با اضطراب حتی بیشتر در آن همسان شده است


کلمات دیگر: