فرانسوی ماب کردن یا شدن، از فرانسوی ها تقلید کردن، فرانسوی ماب شدن، اداب ورسوم فرانسویها را داشتن
frenchify
فرانسوی ماب کردن یا شدن، از فرانسوی ها تقلید کردن، فرانسوی ماب شدن، اداب ورسوم فرانسویها را داشتن
انگلیسی به فارسی
فرانسوی ماب شدن، اداب ورسوم فرانسوی ها را داشتن
frenchify، فرانسوی کردن، فرانسوی شدن، فرانسوی ماب شدن، اداب و رسوم فرانسویها را داشتن
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: Frenchifies, Frenchifying, Frenchified
حالات: Frenchifies, Frenchifying, Frenchified
• : تعریف: (informal) to cause to become like the French, esp. in manners, customs, character, or dress.
• make or become french in nature or appearance or quality; make someone or something look like or be similar to the french (in customs, manners or dress)
جملات نمونه
He went to France for six months and now he has become completely Frenchified.
شش ماه فرانسه رفت و حالا کاملاً ژست فرانسوی میگیرد.
پیشنهاد کاربران
فرانسَوینیدن.
فرانسِهینیدن.
فرانسِهینیدن.
کلمات دیگر: