کلمه جو
صفحه اصلی

apt


معنی : قابل، مستعد، شایسته، اماده، مناسب، زرنگ، متمایل، در خور
معانی دیگر : مخفف: آپارتمان، بجا، به سزا، محتمل، زودآموز، تیزهوش، زودفهم

انگلیسی به فارسی

مستعد، قابل، درخور، مناسب، شایسته، محتمل، متمایل، آماده، زرنگ


مناسب، مستعد، شایسته، متمایل، در خور، قابل، اماده، زرنگ


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: aptly (adv.), aptness (n.)
(1) تعریف: appropriate; suitable.
مترادف: apposite, appropriate, fitting, meet, suitable, suited
متضاد: inappropriate, inapt
مشابه: applicable, apropos, due, felicitous, germane, pertinent, proper, relevant

- Receiving the award represented an apt conclusion to his illustrious career.
[ترجمه ترگمان] پس از آنکه جایزه را دریافت کرد به این نتیجه رسیده بود که حرفه illustrious را به پایان برساند
[ترجمه گوگل] دریافت این جایزه نشان دهنده یک نتیجه مطلوب برای حرفه ای برجسته آن است
- They came up with an apt solution to the problem.
[ترجمه ترگمان] آن ها راه حل مناسبی برای مشکل پیدا کردند
[ترجمه گوگل] آنها با یک راه حل مناسب برای این مشکل آمدند

(2) تعریف: having ability to learn quickly.
مترادف: agile, intelligent, quick, sharp
متضاد: inept, slow
مشابه: acute, clever, ingenious, keen, perspicacious, ready, smart

- She was an apt student and was soon outperforming the others.
[ترجمه ترگمان] او دانشجوی خوبی بود و به زودی به دیگران ملحق می شد
[ترجمه گوگل] او یک دانشجوی مناسب بود و به زودی از دیگران برتر بود

(3) تعریف: likely.
مترادف: liable, likely
متضاد: unlikely
مشابه: probable

- We are apt to lose again.
[ترجمه ترگمان] ما تمایل داریم که دوباره از دست بدیم
[ترجمه گوگل] ما معتقدیم که دوباره از دست می دهیم

(4) تعریف: inclined or disposed.
مترادف: inclined, leaning, tending
مشابه: disposed, given, prone

- He is apt to reject this idea.
[ترجمه ترگمان] او می خواهد این فکر را رد کند
[ترجمه گوگل] او معتقد است که این ایده را رد کند
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "apartment," a room or set of rooms used as living space by a single household and usu. located in a building containing a number of such rooms or sets of rooms.

• suitable, appropriate; able to learn quickly, intelligent
apt means suitable.
if someone is apt to behave in a particular way, they often behave in that way.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده می شود
[برق و الکترونیک] ای پی تی 1. زبان رایانه ای [ابزارهای برنامه ریزی شده خودکار Automatic proammed tools] که در اصل برای برنامه ریزی ماشینهای با کنترل عددی [سی ان سی] ارائه شده است.ساختار آن راحت و دارای دستورالعملهای عملی نظیر خط(line)،کره(sphere)، و تنژانت (Tangent)است. 2.automatic picture transmission

مترادف و متضاد

suitable


قابل (صفت)
able, capable, good, qualified, apt, thorough-paced

مستعد (صفت)
able, apt, talented, disposed, prepared, fit

شایسته (صفت)
able, good, qualified, apt, fit, worthy, competent, proper, sufficient, suitable, meet, apropos, befitting, intrinsic, seemly, becoming, deserving, meritorious

اماده (صفت)
able, apt, ready, provided, present, stock, handy, beforehand, presentient, fresh, prompt

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

متمایل (صفت)
apt, disposed, amenable, avid, bowed, inclined, prone, liable, fain, predisposed, tendencious, tendentious

در خور (صفت)
appropriate, apt, fit, meet, proportionate, apposite, befitting, tailored, opportune, assorted, becoming, idoneous, congruous

Synonyms: applicable, apposite, appropriate, apropos, befitting, correct, felicitous, fit, fitting, germane, happy, just, pertinent, proper, relevant, seemly, suitable, timely


Antonyms: incorrect, unsuitable


tending, inclined


Synonyms: disposed, given, liable, likely, of a mind, prone, ready


Antonyms: disinclined, inapt


quick to learn


Synonyms: able, adept, astute, bright, clever, expert, gifted, ingenious, intelligent, nobody’s fool, no dummy, not born yesterday, prompt, quick on the trigger, quick on the uptake, ready, savvy, sharp, skilled, skillful, smart, talented, teachable


Antonyms: incapable, stupid, unskilled


جملات نمونه

1. apt to rain
احتمال باریدن

2. an apt remark
اظهار بجا

3. he is apt to say things that offend
احتمال دارد حرف هایی بزند که موجب رنجش شود.

4. julie is apt at making toys
جولی در ساختن اسباب بازی مهارت دارد.

5. david was an apt student
دیوید شاگرد تیزهوشی بود.

6. A man apt to promise is apt to forget.
[ترجمه ترگمان]کسی که قول شرف می دهد این است که فراموش کند
[ترجمه گوگل]مردی که قول می دهد، فراموش می کند

7. This shoe is apt to slip.
[ترجمه ترگمان]این کفش باید لیز بخوره
[ترجمه گوگل]این کفش مناسب برای لغزش است

8. We are apt to wish for what we can't have.
[ترجمه ترگمان]ما تمایل داریم چیزی رو که نمی تونیم داشته باشیم آرزو کنیم
[ترجمه گوگل]ما معتقدیم که چیزی را که نمی توانیم بپذیریم

9. Some of the staff are apt to arrive late on Mondays.
[ترجمه ترگمان]بعضی از کارکنان در روزه ای دوشنبه دیر می رسند
[ترجمه گوگل]بعضی از کارکنان معتقدند که روز دوشنبه در اواخر ظاهر خواهند شد

10. China cups are apt to break.
[ترجمه ترگمان]فنجان های چینی مستعد شکستن هستند
[ترجمه گوگل]فنجانهای چین مناسب برای شکستن هستند

11. 'Scared stiff' is an apt description of how I felt at that moment.
[ترجمه ترگمان]از اینکه در آن لحظه چه احساسی داشتم، خشک و خشن بود
[ترجمه گوگل]'ترس وحشت' توضیحی مناسب است که چگونه در آن لحظه احساس کردم

12. He is apt to raise the roof.
[ترجمه ترگمان]او می خواهد سقف را بالا ببرد
[ترجمه گوگل]او مناسب است که سقف را بالا ببرد

13. My bicycle bell is apt to fall off when I ride too fast.
[ترجمه ترگمان]زنگ دوچرخه من معمولا وقتی خیلی سریع حرکت می کنم از خواب بلند می شود
[ترجمه گوگل]زنگ دوچرخه من وقتی که سوار می شوم خیلی راحت می افتد

14. Her comments on my work were very apt and to the point.
[ترجمه ترگمان]نظرات او درباره کار من خیلی دقیق و واضح بود
[ترجمه گوگل]نظرات او در مورد کار من بسیار مناسب بود و به نقطه

15. 'Love at first sight' is a very apt description of how he felt when he saw her.
[ترجمه ترگمان]عشق در نخستین دیدار، توصیف خیلی دقیق از آن است که وقتی او را می دید چه احساسی داشت
[ترجمه گوگل]'عشق در نگاه اول' یک توصیف بسیار مناسب است که چگونه او احساس کرد که او را دیدم

16. We have some particularly apt students in the class this year.
[ترجمه ترگمان]ما امسال چند دانش آموز مستعد را در کلاس داریم
[ترجمه گوگل]در سال جاری، برخی از دانش آموزان بسیار مناسب را در کلاس داریم

an apt remark

اظهار بجا


apt to rain

احتمال باریدن


He is apt to say things that offend.

احتمال دارد حرفهایی بزند که موجب رنجش شود.


David was an apt student.

دیوید شاگرد تیزهوشی بود.


Julie is apt at making toys.

جولی در ساختن اسباب بازی مهارت دارد.


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Automatic Programmed Tool
موضوع: کامپیوتر
APT یک سیستم برنامه نویسی می باشد که در کاربرُدهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شدهٔ اعمال ماشین، استفاده می شود.
زبان APT به استفاده کننده این امکان را می دهد که نقاط، خطوط، دوایر، سطوح و سطوح مخروطی شکل و سطوح هندسی را تعریف کند.

پیشنهاد کاربران

( Advanced Persistent Threat ) تهدیدات مستمر پیشرفته

appropriate

درخور

شایسته

Arbitrage pricing theory نظریه ی قیمت گذاری سهام شرکتی که در شرف ادغام است

1. مناسب
2. مستعد، محتمل
3. talented

آپارتمان
در آدرس دهی به عنوان مخفف استفاده میشود
مثلا
Apt. 23


کلمات دیگر: