کلمه جو
صفحه اصلی

as


معنی : مانند، چنانکه، بطوریکه، بعنوان مثال، در نتیجه، چون، همچنانکه، هنگامیکه، نظر باینکه، چنانکه، چه
معانی دیگر : پیشوند: معادل ad- (قبل از s به کار می رود)، همان قدر، متساویا، مثل، همچون، در، با، همان طور که، همان جور، در حین، همان وقت، که، باوجود آن که، علیرغم، وقتی که، معیار وزن در روم باستان (معادل حدود دوازده اونس)، مخفف: (شیمی) آرسنیک، انگلوساکسون، بهمان اندازه

انگلیسی به فارسی

چنانکه، به‌طوری که، همچنان‌که، هنگامی‌که، چون، نظر‌به‌اینکه، درنتیجه، به همان اندازه، برای مثال، مانند


مانند، چنانکه، بطوریکه، بعنوان مثال، چون، همچنانکه، چه، هنگامیکه، نظر باینکه، در نتیجه


انگلیسی به انگلیسی

اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: symbol of the chemical element arsenic.
پیشوند ( prefix )
• : تعریف: to.

- associate
[ترجمه ترگمان] هم کار
[ترجمه گوگل] وابسته
- assume
[ترجمه ترگمان] فرض کنیم
[ترجمه گوگل] فرض
- assimilate
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] جذب
قید ( adverb )
(1) تعریف: equally; to the same extent or degree.

- Music is important in a culture, but certainly literature is as important.
[ترجمه ترگمان] موسیقی در یک فرهنگ مهم است، اما قطعا ادبیات به همان اندازه مهم است
[ترجمه گوگل] موسیقی در یک فرهنگ مهم است، اما قطعا ادبیات نیز مهم است
- I felt bad last night, but I don't feel as bad today.
[ترجمه سما] دیشب حالم بد بود، اما امروز اونقدر بد نیستم.
[ترجمه ترگمان] دیشب احساس بدی داشتم، اما امروز احساس بدی ندارم
[ترجمه گوگل] شب گذشته احساس بدی کردم، اما من امروز احساس بدی نمی کنم

(2) تعریف: for example; for instance.

- Some sports, as baseball, require the use of a bat.
[ترجمه Diana] بعضی از ورزش ها، مانند بیس بال، نیاز به استفاده از چماق دارند.
[ترجمه ترگمان] برخی از ورزش ها به عنوان بیسبال به استفاده از چوب نیاز دارند
[ترجمه گوگل] بعضی از ورزش ها، به عنوان بیس بال، نیاز به استفاده از خفاش دارند

(3) تعریف: in the way expected or agreed on.

- He acted as directed.
[ترجمه Diana] او به عنوان کارگردان بازی کرد.
[ترجمه سما] او همانطور که راهنمایی شد عمل کرد.
[ترجمه ترگمان] او طبق دستور عمل کرد
[ترجمه گوگل] او به عنوان کارگردان عمل کرد
حرف ربط ( conjunction )
عبارات: as good as, as if
(1) تعریف: in the same way or manner that; to the same degree that.

- She learns as fast as he does.
[ترجمه Alireza] او یادمیگیرد به همان اندازه ای که او یاد میگیرد
[ترجمه سما] اون خانم به همان سرعتی که اون آقا انجام میدهد یاد میگیرد.
[ترجمه ترگمان] او هر چه می خواهد سریع یاد می گیرد
[ترجمه گوگل] او به همان سرعت می آموزد

(2) تعریف: at the moment; when.

- She stopped as he started.
[ترجمه علیرضا] او متوقف شد زمانی که او شروع کرد
[ترجمه سما] اون خانم ایستاد زمانیکه اون آقا شروع کرد.
[ترجمه ترگمان] او در حین حرکت ایستاد
[ترجمه گوگل] او شروع به کار کرد

(3) تعریف: during the time that; while.

- As I was looking out the window, I saw a rabbit run across the yard.
[ترجمه Diana] همان موقع که به بیرون پنجره نگاه کردم، خرگوشی را در حال دویدن دیدم.
[ترجمه ترگمان] همان طور که از پنجره بیرون را تماشا می کردم، دیدم که یک خرگوش در حیاط می دود
[ترجمه گوگل] همانطور که از پنجره بیرون می رفتم، یک خرگوش را در حیاط دیدم دیدم
- They talked the whole time as the baby slept.
[ترجمه Diana] در تمام مدتی که آن ها صحبت میکردند، کودک خوابیده بود.
[ترجمه ترگمان] تمام مدت زمانی که بچه خوابیده بود حرف می زدند
[ترجمه گوگل] آنها زمانی که نوزاد خوابید، تمام وقت صحبت می کردند

(4) تعریف: though.

- Wicked as he is, we love him still.
[ترجمه Diana] با وجود اینکه او گناهکار است، ما هنوز هم او را دوست داریم.
[ترجمه ترگمان] او شرور است، ما هنوز او را دوست داریم
[ترجمه گوگل] همانطور که او عصبانی است، ما هنوز هم او را دوست داریم

(5) تعریف: because.

- As I did not love him, I left him.
[ترجمه Diana] من او را ترک کردم زیرا دوستش نداشتم.
[ترجمه ترگمان] همان طور که او را دوست نداشتم از او جدا شدم
[ترجمه گوگل] همانطور که من او را دوست نداشتم، او را ترک کردم
ضمیر ( pronoun )
(1) تعریف: that, which, or who (usu. prec. by such or same).

- They have the same temperament as their mother has.
[ترجمه ترگمان] آن ها همان خلق و خوی مادرشان را دارند
[ترجمه گوگل] آنها همان طوری است که مادرشان دارند

(2) تعریف: a fact that.

- As you know, I have resigned.
[ترجمه ترگمان] همونطور که می دونی، من استعفا دادم
[ترجمه گوگل] همانطور که می دانید، من استعفا دادم
حرف اضافه ( preposition )
• : تعریف: in the function or position of.

- He is serving as temporary director.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان رئیس موقت خدمت می کند
[ترجمه گوگل] او به عنوان مدیر موقت خدمت می کند
اسم ( noun )
حالات: asses
(1) تعریف: an ancient Roman unit of weight equal to approximately twelve ounces; libra.

(2) تعریف: an ancient Roman copper coin.

• like, similarly
compared to -, to the extent of -
ancient roman coin
if something happens as something else happens, it happens at the same time.
you use as to introduce a prepositional phrase referring to something's appearance or function.
you use as when you are saying how something is done.
you can also use as to mean `because'.
you use as to introduce a comment that you are making.
you use the structure as...as when you are comparing things.
you use as if and as though when you are comparing one situation to another.
you use as for to introduce a slightly different subject.
if you say that something will happen as of or as from a particular date or time, you mean that it will happen from that time onwards.
you use as to to indicate what something refers to.
you say as it were in order to make what you are saying sound less definite.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] (از ریشه ى فارسی زرنیخ) - آرسنیک - عنصر سمی سفید رنگ - زرنیخ، مرگ موش - ترى اکسید آرسنیک (As2O3) - وابسته به یا داراى آرسنیک
[برق و الکترونیک] osmium-اوزمیوم عنصر فلزی سخت از گروه پلاتین با عدد اتمی 76 از آلیاژ اینعنصر با ایریدیم در ساخت سوزن ضبط کننده های دیسک و گرامافون استفاده می شود.
[ریاضیات] به صورت، وقتی که، هر بار که

مترادف و متضاد

مانند (قید)
as

چنانکه (قید)
as, how

بطوریکه (قید)
as, qua

بعنوان مثال (قید)
as

در نتیجه (حرف اضافه)
from, at, as

چون (حرف ربط)
since, as, when, whereas, insomuch

همچنانکه (حرف ربط)
as, as if

هنگامیکه (حرف ربط)
as, while, whenever

نظر باینکه (حرف ربط)
since, as, as regards, as respects

چنانکه (حرف ربط)
as

چه (حرف ربط)
if, whether, as, or, because

while, when


Synonyms: at the time that, during the time that, in the act of, in the process of, just as, on the point of


in the way that; to a degree


Synonyms: acting as, being, by its nature, comparatively, equally, essentially, for instance, functioning as, in the manner that, in the same manner with, just as, just for, like, serving as, similarly, such as


because


Synonyms: as long as, being, cause, considering, for, for the reason that, inasmuch as, now, seeing that, since, whereas


in the role of


Synonyms: being, in the character of, under the name of


جملات نمونه

a card game, as poker

بازی ورق، مانند پوکر


It flew straight as an arrow.

مانند پیکان، راست پرواز کرد.


1. as a baby, julie was a doll
در کودکی جولی مثل عروسک بود.

2. as a child i used to swim in the raw
بچه که بودم لخت و پتی شنا می کردم.

3. as a child, he had not been nurtured well
در کودکی خوب تغذیه نشده بود.

4. as a child, he was seasoned to a hard life
در کودکی به زندگی مشقت بار خو گرفته بود.

5. as a child, i idealized my father
در کودکی پدرم را بی نقص می پنداشتم.

6. as a mark of their change of opinion
به عنوان نشانه ی تغییر عقیده ی آنها

7. as a matter of fact, i sent his invitation myself
واقعیت این است که خودم دعوتش را فرستادم.

8. as a matter of principle
از نظر اخلاقی

9. as a painter he is really in a class of his own
در نقاشی واقعا همتا ندارد.

10. as a painter he is second to none
از نظر نقاشی رودست ندارد.

11. as a painter, he has lost his touch
از نظر نقاشی مهارت خود را از دست داده است.

12. as a poet, he speaks with clarity and courage
در اشعارش وضوح و بی باکی دارد.

13. as a result of falling in the mountain, his knee was lacerated in several places
در اثر افتادن از کوه چند جای زانویش مجروح شد.

14. as a result of his fall, his head is full of bumps
در اثر افتادن سرش قلمبه قلمبه شده است.

15. as a result of non payment of monthly installments, your insurance policy has lapsed
در اثر عدم پرداخت اقساط ماهیانه بیمه نامه ی شما از اعتبار ساقط شده است (باطل شده است).

16. as a result of the accident, he lost the use of his left hand
در نتیجه ی آن تصادف قدرت استفاده از دست چپش را از دست داد.

17. as a result of the blow his ears ring
در اثر ضربه گوش هایش صدا می کند.

18. as a result of the rain, one side of the curtain has sagged
یک طرف پرده در اثر باران کیس کرده است.

19. as a result of war, all transactions among individuals were embarrassed
دراثر جنگ کلیه ی داد و ستدهای بین افراد دچار اشکال شد.

20. as a rule, i go to bed at eleven
معمولا ساعت یازده به بستر می روم.

21. as a safeguard against unforeseen events
به عنوان حفاظت در مقابل رویدادهای پیش بینی نشده

22. as a teacher, he was a complete failure
به عنوان یک معلم کاملا ناموفق بود.

23. as a writer, she has been much overrated
درباره ی او به عنوان نویسنده بیش از حد مبالغه شده است.

24. as big as possible
هر چه بزرگتر

25. as civilization develops . . .
همانطور که تمدن متحول می گردد . . .

26. as far as drinking is concerned, he is completely out of hand
از نظر میخوارگی،او کاملا از دست در رفته است.

27. as far as i am aware
تا آنجایی که من آگاهی دارم (آگاهم)

28. as far as i know
تا آنجایی که من می دانم.

29. as far as money was concerned she was comfortably circumstanced
از نظر مالی در رفاه بود.

30. as far as skill goes, these two players are on a par with each other
از نظر مهارت این دو بازیکن با هم برابرند.

31. as far as taste is concerned, he is very square
از نظر سلیقه خیلی امل است.

32. as far as the police was concerned, he was a marked man
در نظر پلیس آدم مشکوکی محسوب می شد.

33. as flies to wanton boys, are we to the gods. . .
(شکسپیر) ما در مقابل خدایان همچون مگس در برابر کودکان بازیگوش هستیم. . .

34. as for me . . .
تا آنجا که مربوط به من می شود،در مورد من . . .

35. as for the death penalty, he is in favor and i am anti
در مورد مجازات اعدام،او موافق است و من مخالف.

36. as he is smart and hard-working, he is going to make it big
چون باهوش و پرکار است کارش خواهد گرفت.

37. as he ran, his revolver jogged against his hip
همانطور که می دوید هفت تیرش روی باسنش بالا و پایین می جهید.

38. as he talked, his eyes began to shine
حرف که می زد چشمانش شروع می کردند به درخشیدن.

39. as he was diving into the water, he flexed his muscles
وقتی می خواست در آب شیرجه برود عضلاتش را منقبض کرد.

40. as he was indisposed, he didn't go to the party
چون کسالت داشت به مهمانی نرفت.

41. as he was pattering his prayers, his thoughts were on his money
همانطور که زیر لبی نماز می خواند فکرش متوجه پول هایش بود.

42. as heavy as an elephant
هم وزن فیل

43. as his debts increased, he turned to crime
چون بدهی های او زیاد شد دست به تبهکاری زد.

44. as i entered the room, i had a feeling of deja vu
وارد اتاق که شدم احساس کردم قبلا آنجا بوده ام.

45. as i entered the room, the thief bolted out of the window
وارد اتاق که شدم دزد از پنجره زد به چاک.

46. as i was cold, i burrowed deeper under the blanket
چون سردم بود بیشتر زیر پتو خزیدم.

47. as i was entering the room. . .
هنگامی که داشتم وارد اتاق می شدم. . .

48. as i was imitating the teacher he entered the classroom!
داشتم ادای معلم را در می آوردم که وارد کلاس شد!

49. as i was paying, the shop boy bagged the fruits
من که پول می دادم شاگرد مغازه میوه ها را در پاکت گذاشت.

50. as incisive as a sword's edge
به تیزی لبه ی شمشیر

51. as it approached the building, the parachute started to wilt
چتر نجات ضمن نزدیک شدن به ساختمان شروع کرد به جمع شدن.

52. as it happens, i have the book right here
تصادفا کتاب را همین جا (در اختیار) دارم.

53. as it happens, i know the person you spoke of
از قضا کسی را که درباره اش حرف زدی می شناسم.

54. as it was warm, i took off my coat
چون هوا گرم بود پالتو خود را در آوردم.

55. as late as yesterday
همین دیروز

56. as long as it was politic to profess loyalty
تا زمانی که ادعا به وفاداری به صلاح بود

57. as long as their father was alive, the brothers lived together in concord
مادام که پدرشان زنده بود برادرها با سازگاری با هم زندگی می کردند.

58. as long as this company is under my direction . . .
تا هنگامی که این شرکت تحت مدیریت من است . . .

59. as luck and power are your aides
بخت و دولت چو پیشیار تواند

60. as many as you want
به تعدادی که می خواهید

61. as may be inferred from the picture, he was a happy man
به طوری که از عکس استنباط می شود او مرد شادی بود.

62. as much as . . .
هر مقدار که . . .

63. as near as i could judge, they were married
تا آنجایی که من می توانستم حدس بزنم آنها زن و شوهر بودند.

64. as night drew near the crimson sun drooped slowly in the west
با نزدیک شدن شب خورشید سرخ گون به آرامی در باختر غروب کرد.

65. as night fell, the lights in the sky multiplied
شب که فرارسید نور آسمان (ستارگان) بیشتر شد.

66. as of yesterday
از دیروز

67. as she had no scissors, she ripped the cloth in half
چون قیچی نداشت پارچه را از وسط جر داد.

68. as she walked, her tight skirt swished
راه که می رفت دامن تنگ او صدا می داد.

69. as soon as anything happens he runs to his mother's lap
تا چیزی می شود به دامن مادرش پناه می برد.

70. as soon as he arrived in town, he went to the base and reported for duty
به محض این که وارد شهر شد به پادگان رفت و خود را برای انجام وظیفه معرفی کرد.

This radio is sold as is.

این رادیو به صورتی که هست به فروش می‌رسد.


as of yesterday

از دیروز


We must vacate the house as of September 10.

باید خانه را تا دهم سپتامبر تخلیه کنیم.


As to what goes on inside the brain, that I must leave to the next chapter.

درباره‌ی آنچه در داخل مغز روی می‌دهد در فصل بعدی صحبت خواهم کرد.


chess as contrasted with backgammon

شطرنج در مقایسه با تخته نرد


Do as you are told!

همان‌طور که به تو گفته شده عمل کن!


She laughed as she spoke.

در حین حرف زدن خندید.


As you can see, the horses are tired.

به‌طوریکه مشاهده می‌کنید اسب‌ها خسته‌اند.


I am just as happy at home.

در خانه هم به همان اندازه شادم.


As you object, I won't go.

چون مخالفی، نخواهم رفت.


Your question is so obvious as to need no reply.

پرسش شما آنقدر واضح است که نیازی به پاسخ ندارد.


Tall as he was he couldn't reach the ceiling.

با وجود آنکه قد بلند بود، دستش به طاق نمی‌رسید.


as I was entering the room...

هنگامی که داشتم وارد اتاق می‌شدم...


He is as tall as his father.

او هم قد پدرش است.


as heavy as an elephant

هم وزن فیل


As many as you want.

به تعدادی که می‌خواهید.


as much as ...

هر مقدار که ...


as for me ...

تا آنجا که مربوط به من می‌شود، در مورد من ...


She looked at me as if I were mad.

به من آنچنان نگاه کرد که گویی دیوانه‌ام.


It seems as if she is always complaining.

به نظر می‌رسد که او همیشه شاکی است.


اصطلاحات

as though

رجوع شود به: as if


as to

درباره‌ی، در مورد


as is

(امریکا - عامیانه) همانطور که هست (بیشتر در مورد کالای صدمه دیده)


as it were

ظاهراً، چنانکه گویی


as I understand it

تا آنجایی که من می‌فهمم


as of

(در مورد زمان) تا، در، از


as ... as

برای نشان دادن هم‌سانی به کار می‌رود.


as for

و اما، در مورد


as if

1- گویی، چنانچه گویی، مثل اینکه


as if

2- که


as you like (wish)

هر جور که دلتان بخواهد، به میل شما


as you sow, so shall you reap

هرچه بکاری همان سبز می‌شود، گندم از گندم بروید، جو ز جو


such as

مثل، مانند، مثلاً


کلمات اختصاری

عبارت کامل: left ear
موضوع: پزشکی
گوش چپ
عبارت کامل: American Samoa
موضوع: مکان و موقعیت
مخفف کشور ساموای امریکا

پیشنهاد کاربران

طوریکه

ماننده

با سپاس از دوستان
این واژه در نوشتارهای آریانپور به چم زیر آمده:
as1

همان قدر، متساویا
I am just as happy at home
در خانه هم به همان اندازه شادم . ‏

مانند، مثل ، همچون
a card game, as poker
بازى ورق ، مانند پوکر

it flew straight as an arrow
مانند پیکان ، راست پرواز کرد. ‏

در، با
chess as contrasted with backgammon
شطرنج در مقایسه با تخته نرد

همان طور که ، همان جور
do as you are told!
همان طور که به تو گفته شده عمل کن !

as you can see, the horses are tired
به طورىکه مشاهده مى کنید اسب ها خسته اند. ‏

در حین ، همان وقت
she laughed as she spoke
در حین حرف زدن خندید. ‏

چون
as you object, I won't go
چون مخالفى ، نخواهم رفت . ‏

که
your question is so obvious as to need no reply
پرسش شما آن قدر واضح است که نیازى به پاسخ ندارد. ‏

باوجود آن که ، علیرغم
tall as he was he couldn't reach the ceiling
با وجود آنکه قد بلند بود دستش به طاق نمى رسید. ‏

هنگامى که ، وقتى که
as I was entering the room. . .
هنگامى که داشتم وارد اتاق مى شدم . ‏. ‏. ‏



- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

* as . . . as
براى نشان دادن همسانى به کار مى رود
he is as tall as his father
او هم قد پدرش است . ‏

as heavy as an elephant
هم وزن فیل

as many as you want
به تعدادى که مى خواهید

as much as . . .
هر مقدار که . ‏. ‏. ‏

* as for
و اما، در مورد
as for me . . .
تا آنجا که مربوط به من مى شود، در مورد من . ‏. ‏. ‏

* as if
گویى ، چنانچه گویى ، مثل اینکه
she looked at me as if I were mad
به من آنچنان نگاه کرد که گویى دیوانه ام . ‏

که
it seems as if she is always complaining
به نظر مى رسد که او همیشه شاکى است . ‏

* as is
( امریکا - ‏ عامیانه ) همان طور که هست ( بیشتر در مورد کالاى صدمه دیده )
this radio is sold as is
این رادیو به صورتى که هست به فروش مى رسد. ‏

* as it were
ظاهرا، چنانکه گویى
* as I understand it
تا آنجایى که من مى فهمم
* as of
( در مورد زمان ) تا، در، از
as of yesterday
از دیروز

we must vacate the house as of September 10
باید خانه را تا دهم سپتامبر تخلیه کنیم . ‏

* as though
رجوع شود به :‏ f‏i‏ s‏a‏
* as to
درباره ى، در مورد
as to what goes on inside the brain, that I must leave to the next chapter
درباره ى آنچه در داخل مغز روى مى دهد درفصل بعدى صحبت خواهم کرد. ‏

* as you like ( wish )
هر جور که دلتان بخواهد، به میل شما
* as you sow, so shall you reap
هرچه بکارى همان سبز مى شود، هرکه نان از عمل خویش خورد
* such as
مثل ، مانند، مثلا

x
as2
asses

معیار وزن در روم باستان ( معادل حدود دوازده اونس )
سکه ى مسى روم باستان
ولی در برخی گزاره ها برابرست با وایگان:
همچون، همانند، بمانند، همانگونه که، همچنانکه را میتوان به کاربرد.
در برخی گزاره ها واژه "به عنوان" که بخشی از آن عربی است به کار برده شده که باز برابر "بانام یا همچون" تا اندازه ای کارگشا هستند. ولی به گزاره زیر بنگرید:
He acted as a director.
در نگاه نخست می توان نوشت: او به عنوان یک کارگردان فعالیت کرد. ( دارای واژگان عربی )
پارسی> اوهمچون ( بمانند ) یک کارگردان به کار پرداخت.
باز با تیزبینی در این گزاره کاستی آن روشن می شود.
اکنون بدین روی برمی گردانیم:
او با نام ( پیشه ) کارگردان به کار پرداخت.
با درود به پارسی نگاران



در قالب

به میزان

چون=becaus

به اندازه
مثال: nothing is powerful as a changed mind
هیچ چیز به اندازه یک ذهن تغییریافته، قدرتمند نیست.

از اونجایی که

شبیه
مثلا
طوریکه
جوریکه
و. . .

تا

به این صورت که . . .
چندان !

در نقش ، به نقش ، با نقش

درست زمانیکه , سربزنگاه

به عنوان

چون ( مترادف با
since, when, whereas, insomuch )

همانگونه_تا_مانند_شبیه_مانند کردن_هنگامی که

به محض اینکه

به موازات این که

هر طور

به مثابه

به نامِ ، با نامِ

شبیه. مثلا. طوری که. جوری که. به این صورت که. تا. در نقش . به نقش. سربزنگاه.

بعنوان - درحالیکه - هنگامیکه - درحالیکه

بعنوان - درحالیکه - هنگامیکه - درحالیکه - با اینحال. اما بعنوان.

مانند

Since
از آنجا که، از آنجاییکه
As he was dreaming in class, he didn't finished the test

Since
از آنجا که
از آنجاییکه
As he was dreaming in class, he hadn't finished the test

ضمنِ

همانطور که، بطوریکه، درحالیکه

همزمان

به صورت

1 در مقامِ، در جایگاهِ، به شکلِ، به منزله ی، در حکمِ، با نامِ، با عنوان، به معنای
2 چراکه
3 ضمن این که

این کلمه به معنای مختلفی است :
مانند
به عنوان
مثلا
به طوریکه
جوریکه

درباره ی، دربابِ در موضوعِ، راجع به، عطف به

زیرا ، همانگونه که ، به عنوان، هر چقدر، مثل ، شبیه ، طوری که ، به منزله ی ، در حالی که ، انگار که

همین طور
به این جمله دقت کنید:
And as for you
و همین طور برای ( درباره ) شما
به نظرم جالبه. محمدرضا ایوبی صانع

به خاطر اینکه ، به عنوان و. . .

آنقدرها

وقتی که 🇸🇷🇸🇷
I saw him as I was walking in the park
او را دیدم وقتی که در پارک می دویدم

علیه السلام

به عنوان
She works as cashier in grocery store.
آن خانم به *عنوان* صندوقدار در میوه فروشی کار میکند.
معناهای دیگر:
آنقدر، به خاطر، زیرا، هر چقدر، مثل، شبیه، به میزان و. . . . . .

همانطور که

As the ice at the poles melts
همانطور که یخ های قطب آب میشود

بسان، به مثابه

در مقامِ

به گونه ای که
به شیوه ای که

طبق
اگر
در
It should be started as children
باید در بچه ها شروع شود

در همین آبادیس برید و نگاه کنید به فرهنگ عمید معنی یِ واژه یِ - اَز -

چون زبان انگلیش و فارسی از یک ریشه هستن برای یافتن برابرِ واژگان فارسی، باید در انگلیسی جستجو کرد!واژهas همان اَز فارسیه در اینجا as در فارسی می شه : اَزِ من یادمه در گذشته می گفتن : اینو اَزِ اون ببرش یعنی تاخت بزنیم در همین آبادیس به فرهنگ عمید نگاه کنید معنی یِ واژه یِ - اَز - را . به همین سادگی!

بعنوانِ ( در جایگاهِ ) ، همانطوریکه، در اثنائیکه، چونکه
توضیح اجمالی به همراهِ مثالها:
as در جملات و عبارات در دو جایگاهِ حرف اضافه یا حرف ربط مورد استفاده قرار میگیرد.
معنای as در جایگاهِ حرفِ اضافه: بعنوانِ ( در جایگاهِ )
مثال: He works as an engineer in the factory
معنای as در جایگاهِ حرف ربط: همانطوریکه، در اثنائیکه، چونکه
مثال:
As i predicted, it is raining
The police arrived as the thieves were leaving the building
All the shops were closed as we were too late

درفرهنگ عمید معنی واژه اَز آمده که دقیقن برابری می کنه با as :
[قدیمی] از روی، از سرِ، به حکمِ.
[قدیمی] در قبالِ، درمقابلِ، در برابرِ.
[قدیمی] در، اندر
از جهتِ، از حیث، از لحاظِ، از نظرِ
به وسیلۀ، با کمک، با
به سبب، به علتِ، به جهتِ
اینهامعنی واژه - اَز - در همین آبادیس درفرهنگ عمید هستن نا شدنیه که واژه as برابرش و برادرش که همون - اَز - هستش در زبان فارسی نباشه چون واژه - اَز - جزو واژگان نژاده وبنیادین هر2زبان هندو اُروپایی یِ فارسی و انگلیسی هستش



کلمات دیگر: