کلمه جو
صفحه اصلی

frantically


دیوانه وار، باشدت خشم

انگلیسی به فارسی

فریبنده


انگلیسی به انگلیسی

• wildly, madly, hysterically

جملات نمونه

1. She tore open the envelope and frantically read the letter.
[ترجمه ترگمان]او پاکت را باز کرد و دیوانه وار نامه را خواند
[ترجمه گوگل]او پاکت را باز کرد و نامه را فورا خواند

2. The staff is working frantically on final arrangements for the summit.
[ترجمه ترگمان]کارکنان در حال کار دیوانه وار در مورد ترتیبات نهایی برای این نشست هستند
[ترجمه گوگل]کارکنان به طور فزاینده ای در ترتیب نهایی اجلاس سران فعالیت می کنند

3. She bid frantically for the old chair.
[ترجمه ترگمان]با عجله صندلی کهنه را صدا کرد
[ترجمه گوگل]او به طور مرتب برای صندلی قدیمی سوار می شود

4. He dashed frantically across the road.
[ترجمه ترگمان]دیوانه وار به سوی جاده دوید
[ترجمه گوگل]او در همه جاده ها فوران کرد

5. The dogs continued to paw and claw frantically at the chain mesh.
[ترجمه ترگمان]سگ ها دیوانه وار پنجه نرم می کردند و به زنجیر زنجیر چنگ می زدند
[ترجمه گوگل]سگ ها همچنان به زانو در می آیند و در جیب زانو می زنند

6. We have been frantically trying to save her life.
[ترجمه ترگمان]ما دیوانه وار سعی کردیم جونش رو نجات بدیم
[ترجمه گوگل]ما احمقانه تلاش کرده ایم زندگی خود را نجات دهیم

7. This year has been frantically busy for us I need a holiday just to wind down.
[ترجمه ترگمان]امسال دیوانه وار برای ما مشغول بوده و من به تعطیلات نیاز دارم تا فقط باد بیاید
[ترجمه گوگل]این سال برای ما احمقانه بوده است من فقط برای تعطیلات نیاز به تعطیلات دارم

8. She raced frantically towards the train.
[ترجمه ترگمان]دیوانه وار به سوی قطار دوید
[ترجمه گوگل]او به سمت قطار فرماندهی کرد

9. The wings of the sea gull were beating frantically.
[ترجمه ترگمان]بال های مرغ دریایی دیوانه وار در حال کتک زدن بودند
[ترجمه گوگل]بال جادو دریا فریاد زدند

10. She clutched frantically at Emily'sarm.
[ترجمه ترگمان]او دیوانه وار به امیلی sarm چنگ زد
[ترجمه گوگل]او در Emily'sarm خشمگین شد

11. The birds wings were beating frantically.
[ترجمه ترگمان]بال های پرندگان دیوانه وار می نواختند
[ترجمه گوگل]بال های پرنده بی رحم بودند

12. He took off his spectacles and rubbed frantically at the lens.
[ترجمه ترگمان]عینکش را برداشت و دیوانه وار به عدسی چنگ زد
[ترجمه گوگل]او عینک های خود را بیرون آورد و به صورت لکه ای به صورت قهوهای فرو ریخت

13. She cast about frantically for an excuse.
[ترجمه ترگمان]دیوانه وار دنبال بهانه ای می گشت
[ترجمه گوگل]او در مورد انتقام گیری بهانه ای داد

14. He frantically searched for the key.
[ترجمه ترگمان]دیوانه وار دنبال کلید می گشت
[ترجمه گوگل]او فریب خورده کلید را جستجو کرد

پیشنهاد کاربران

با هیجان بیش از حد

دیوانه وار

به نقل از فرهنگ پویا:
1. دیوانه وار، شتابزده، سراسیمه
2. از روی استیصال

شتاب زده و با هیجان بالا

هول هولکی

سراسیمه

What can I do now?’ he thought frantically
او در حالی که سراسیمه بود و عجله داشت با خودش فکر کرد؛ الان چیکار میشه کرد؟

با بی تابی

هراسان


کلمات دیگر: