کلمه جو
صفحه اصلی

trammel


معنی : پا بند، محدود ساختن
معانی دیگر : هر چیز دست و پا گیر، کند و زنجیر، محدودیت، کند ساز، بند، تور ماهیگیری سه جداره، تور پرنده گیری، دام (trammel net هم می گویند)، (جمع - مهجور - زن) گیسوی بافته، پرگار بازو دار (برای رسم بیضی)، بیضی کش، بیضی نگار (ellipsograph هم می گویند)، به تور انداختن، یکجور دام یا تور، کملاف، الت ترسیم بیضی، تعدیل، تعدیل کردن، بدام افتادن

انگلیسی به فارسی

یکجور دام یا تور، پابند، کملاف، الت ترسیم بیضی،تعدیل، تعدیل کردن، بدام افتادن، محدود ساختن


خرد کن، یکجور دام یا تور، کملاف، الت ترسیم بیضی، پا بند، محدود ساختن، بدام انداختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: (usu. pl.) a restraint or impediment to free movement.
مترادف: bond, chain, check, cramp, curb, fetter, hindrance, impediment, leash, manacle, rein, restraint, shackle
مشابه: bar, barrier, block, clog, constriction, control, handicap, hold, muzzle, obstruction, restriction, tie

(2) تعریف: a restraint used on a horse's feet to teach it to amble; fetter.
مترادف: clog, cramp, fetter, hobble
مشابه: chain, encumbrance, impediment, restraint, shackle

(3) تعریف: a device used to gauge and adjust the alignment of machinery parts; tram.
مترادف: tram

(4) تعریف: a net for catching fish or wild birds.
مترادف: dragnet, net
مشابه: mesh, seine, snare, toil, trap, trawl
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: trammels, trammeling, trammeled
(1) تعریف: to impede, restrict, or confine; hobble.
مترادف: confine, fetter, hamper, hinder, hobble, impede, restrict
مشابه: bind, chain, constrain, curb, handicap, hold, obstruct, shackle

(2) تعریف: to ensnare with, or as if with, a net.
مترادف: enmesh, mesh, net
مشابه: capture, catch, ensnare, entangle, entrap, hold, snare, take, trap, web

• catch, ensnare, net

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نوعی تور جهت صید ماهی

مترادف و متضاد

پا بند (اسم)
anklet, trammel, shackle, clog, fetter, gyve, hindrance, hobble, jess

محدود ساختن (فعل)
bound, limit, trammel, delimit, de-escalate

جملات نمونه

1. He felt himself trammelled by convention.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که زنجیر بسته شده است
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که با توافق به سر می برد

2. No longer trammel by his responsibility as chairman, he can say what he wish.
[ترجمه ترگمان]او دیگر مسئولیت خود را به عنوان رئیس انتخاب نمی کند، می تواند آنچه را که می خواهد بگوید
[ترجمه گوگل]او دیگر نمی تواند با مسئولیت خود به عنوان رییس کار کند، می تواند بگوید چه چیزی را می خواهد

3. No longer trammelled by his responsibilities as chairman, he could say what he wished.
[ترجمه ترگمان]به عنوان رئیس، دیگر زنجیر بسته نمی شد و می توانست آنچه را که می خواست بگوید
[ترجمه گوگل]دیگر مسئولیت های خود را به عنوان رییس دیگر نمی پذیرفت، او می توانست بگوید چه چیزی را می خواست

4. Their life was trammelled.
[ترجمه ترگمان]زندگی آن ها بسته شده بود
[ترجمه گوگل]زندگی آنها درهم ریخت

5. Lori Trammel skanked her way through the entire football team!
[ترجمه ترگمان] لری trammel \"داره میره تو تیم فوتبال\"
[ترجمه گوگل]Lori Trammel راه خود را از طریق کل تیم فوتبال از بین برد

6. The invention discloses a fishing type trammel net.
[ترجمه ترگمان]اختراع یک نوع ماهیگیری به نام تور trammel را آشکار می کند
[ترجمه گوگل]این اختراع یک نوع ماهی خالصی را برای ماهیگیری می سازد

7. But of course they were only the symptoms: her self was troubled and trammelled.
[ترجمه ترگمان]اما البته آن ها فقط علائم بودند: خود او آشفته و زنجیر بسته بود
[ترجمه گوگل]اما البته آنها فقط علائمی بودند که او خود را ناراحت و ناراحت کرده بود

8. An instrument for gauging and adjusting machine parts; a trammel .
[ترجمه ترگمان]ابزاری برای اندازه گیری و تنظیم قطعات ماشین؛ یک trammel
[ترجمه گوگل]ابزار برای اندازه گیری و تنظیم قطعات ماشین؛ یک پایه

9. To adjust or align ( mechanical parts ) with a trammel.
[ترجمه ترگمان]برای تنظیم یا align (قطعات مکانیکی)با یک trammel
[ترجمه گوگل]برای تنظیم یا تراز (قطعات مکانیکی) با یک پایه

Modern poetry tries to throw off the trammels of tradition.

شعر نو سعی می‌کند که پابندهای سنت را دور بیندازد.


We were all bound by the trammels of human nature.

ما همه‌ی گرفتار محدودیت‌های سرشت انسانی بودیم.



کلمات دیگر: