کلمه جو
صفحه اصلی

dogmatic


معنی : متعصب، جزمی، کوته فکر
معانی دیگر : (وابسته به دگما) اندیش پایه ای، جزم اندیش، فریور، آیینی، فرازمانی، فردادی، (ادعا شده بدون اثبات) خشک اندیشانه، خشک اندیش، (نظری و غیرتجربی) قیاسی (dogmatical هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

جزمی، متعصب، کوته‌فکر


دگماتیک، جزمی، متعصب، کوته فکر


انگلیسی به انگلیسی

• authoritative, opinionated, intolerant, rigid
someone who is dogmatic about something is convinced that they are right and does not consider other points of view.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] قاطع، متعصب، جزمی، کوتاه فکر

مترادف و متضاد

متعصب (صفت)
furious, bigoted, fanatical, zealous, intolerant, rabid, dogmatic, hard-shell

جزمی (صفت)
categorical, dogmatic, categoric

کوته فکر (صفت)
narrow, dogmatic, narrow-minded, illiberal, provincial, low-minded

dictatorial, opinionated


Synonyms: arbitrary, arrogant, assertive, bigoted, bullheaded, categorical, cocksure, confident, definite, despotic, determined, dictative, doctrinaire, domineering, downright, egotistical, emphatic, fanatical, fascistic, formal, high and mighty, imperious, intolerant, magisterial, narrow-minded, obdurate, obstinate, one-sided, overbearing, peremptory, pigheaded, prejudiced, stiff-necked, stubborn, tenacious, tyrannical, unequivocal, wrong-headed


Antonyms: amenable, doubting, flexible, indecisive, manageable, obedient, questioning, skeptical, submissive


based on absolute truth


Synonyms: a priori, as a matter of course, assertive, authoritarian, authoritative, axiomatic, by fiat, by natural law, by nature, canonical, categorical, deducible, deductive, derivable, doctrinaire, doctrinal, eternal, excathedra, formal, imperative, inevitable, on faith, oracular, orthodox, peremptory, positive, pragmatic, prophetic, reasoned, systematic, theoretical, unchangeable, unerring, unqualified


Antonyms: ambiguous, doubtful, dubious, equivocal, fluctuating, indecisive, not positive, uncertain, vacillating


جملات نمونه

dogmatic philosophy

فلسفه‌ی جزمی


1. dogmatic philosophy
فلسفه ی جزمی

2. dogmatic statements
اظهارات تعصب آمیز

3. a dogmatic writer
نویسنده ی خشک متعصب

4. the dogmatic writings of the early church fathers
نوشتارهای اصولی اولیای آغازین کلیسا

5. their radios kept drumming their dogmatic ideas into the people's heads
رادیوهای آنها عقاید تعصب آمیز آنان را به کله ی مردم فرو می کردند.

6. Many writers at this time held rigidly dogmatic views.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نویسندگان در این زمان دیدگاه های متعصبانه داشتند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نویسندگان در این زمان دیدگاه های سختگیرانه دگرگونی داشتند

7. You can't be dogmatic in matters of taste.
[ترجمه ترگمان]تو نباید در مسایلی که با ذوق و سلیقه حرف می زنی سختگیر باشی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید در مسائل مربوط به طعم و مزه حساس باشید

8. I am no pedant and avoid being dogmatic concerning English grammar and expression.
[ترجمه ترگمان]من فضل فروشی نیستم و از لحاظ دستور زبان و بیان انگلیسی متعصب نیستم
[ترجمه گوگل]من هیچ حرفی برای گفتن ندارم و از گرامر و بیان زبان انگلیسی اجتناب می کنم

9. You can't is dogmatic in matters of taste.
[ترجمه ترگمان]تو نباید براساس ذوق و سلیقه باشی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید در مسائل طعم و مضرات دگماتیک باشد

10. To insist on a dogmatic policy is unworkable.
[ترجمه ترگمان]برای پافشاری بر یک سیاست متعصبانه، unworkable است
[ترجمه گوگل]برای اصرار بر یک سیاست دگماتیک غیر عملی است

11. The dogmatic resistance to entrenchment would raise its arid and pedantic head.
[ترجمه ترگمان]مقاومت متعصبانه در برابر سنگرها، سر خشک و pedantic آن را بالا می برد
[ترجمه گوگل]مقاومت دگماتیک به تداخل می تواند سر و صدای خشک و پنهانی خود را افزایش دهد

12. In 1867 he was appointed professor of dogmatic and moral theology at Maynooth, in 1878 vice-president, and in 1880 president.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۸۶۷ وی به عنوان استاد الاهیات متعصبانه و اخلاقی در Maynooth، در سال ۱۸۷۸ به عنوان معاون رئیس جمهور منصوب شد و در سال ۱۸۸۰ رئیس جمهور شد
[ترجمه گوگل]در سال 1867 او به عنوان استاد علوم دینی و اخلاقی در Maynooth، در سال 1878 معاون رئیس جمهور، و در سال 1880 رئیس جمهور منصوب شد

13. It is therefore impossible to be dogmatic about the precise beginnings of modern democratic thinking and politics.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ممکن است در مورد شروع دقیق تفکر دموکراتیک مدرن و سیاست متعصبانه باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین، غیرممکن است که در مورد آغاز دقیق تفکر و سیاست مدرن دموکراتیک، دائمی باشد

14. Religious people are more likely to be prejudiced, dogmatic and closed-mind, and not all believers are faithful to the moral percepts and principles taught by religion. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد افراد مذهبی متعصب، متعصب و ذهن بسته هستند، و همه مومنان به ادراکات اخلاقی و اصول اخلاقی پایبند نیستند دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]مردم مذهبی احتمال بیشتری دارند که مورد سوءاستفاده قرار گیرند، دگماتیزه و منحرف شوند، و نه همه مؤمنان، به اعتقادات اخلاقی و اصول آموزه های دینی اعتقاد دارند دکتر T P Chia

15. And both are gripped by the same dogmatic delusion.
[ترجمه ترگمان]و هر دوی ما با همان توهم یکسانی گرفتار شدیم
[ترجمه گوگل]و هر دو با یک توهین دینی همگانی روبرو می شوند

16. Scepticism is dogmatic when assent is withheld on the basis of prior conviction without considering the evidence.
[ترجمه ترگمان]Scepticism هنگامی متعصبانه است که بر مبنای محکومیت قبلی بدون در نظر گرفتن مدرک منع شده است
[ترجمه گوگل]اسکپیتیسم زمانی که موافقت با اعتقاد قبلی بدون توجه به شواهد تایید می شود، دائمی است

the dogmatic writings of the early church fathers

نوشتارهای اصولی اولیای آغازین کلیسا


a dogmatic writer

نویسنده‌ی خشک متعصب


dogmatic statements

اظهارات تعصب‌آمیز


پیشنهاد کاربران

inflexible
متعصب
خشک


- close - minded
- کوته فکر

dogmatisieren. شیوه ی اندیشیدنی بر بنیاد ایمان به اصولی که پیشاپیش و بی پژوهش درست انگاشته شده است. *دگماتیسم*روش دستگاه فلسفه ای ست که اصول ان از راه عقل ورزی ناب پایه ریزی شده باشد, در برابر شک اوری. به یک معنای کلی تر شیوه ی اندیشه ای ست بر مبنای اصولی که به محک سنجش نخورده است. *کانت*ایمان به مفهوم های ناب ناسنجیده را *دگماتیسم* میخواند.


کلمات دیگر: