کلمه جو
صفحه اصلی

traveller


معنی : سیار، سایر، رهنورد، پی سپار رهنورد، پی سپار
معانی دیگر : مسافر

انگلیسی به فارسی

مسافر، پی سپار، رهنورد


مسافر، سیاح، رهنورد، سیار، پی سپار رهنورد، پی سپار، سالک، سایر، عابر، غریب


انگلیسی به انگلیسی

• person or thing traveling, one who makes a journey, voyager
a traveller is a person who is making a journey or who travels a lot.
a traveller is also someone who travels from place to place, often living in a van or other vehicle, rather than living in one place.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] شیطانک - غلتک گردان در ماشین کارد

مترادف و متضاد

سیار (اسم)
traveler, wanderer, traveller

سایر (اسم)
traveler, traveller

رهنورد (اسم)
wayfarer, traveler, roadster, traveller

پی سپار رهنورد (اسم)
traveler, traveller

پی سپار (اسم)
traveler, traveller

جملات نمونه

1. a solitary traveller
یک مسافر تنها

2. an armchair traveller
مسافر تخیلی

3. a country from whose bourne no traveller returns
(شکسپیر) کشوری که از کران آن هیچ مسافری بازگشت نمی کند.

4. The traveller set forward last Monday.
[ترجمه ترگمان]این مسافر روز دوشنبه گذشته به راه افتاد
[ترجمه گوگل]مسافر دوشنبه گذشته پیش رفت

5. Her father was a commercial traveller who sold kitchenware.
[ترجمه ترگمان]پدرش مسافری بود که kitchenware را فروخته بود
[ترجمه گوگل]پدرش یک مسافر تجاری بود که وسایل آشپزخانه را فروخت

6. The traveller took the wrong train and finished up at a country village after many hours.
[ترجمه ترگمان]مسافر قطار اشتباهی را گرفت و پس از چند ساعت در دهکده ای روستایی به پایان رسید
[ترجمه گوگل]مسافر قطار اشتباه را برداشت و بعد از چندین ساعت در یک روستای روستایی به پایان رسید

7. She is a frequent traveller to Belgium.
[ترجمه ترگمان]او مسافری زیاد اهل بلژیک است
[ترجمه گوگل]او مسافرتی مکرر به بلژیک است

8. The traveller thrilled us with his stories.
[ترجمه ترگمان]مسافر ما را با stories خود به هیجان آورد
[ترجمه گوگل]مسافر ما را با داستانهایش هیجان زده کرد

9. Is there any room to squash my traveller?
[ترجمه ترگمان]آیا جایی برای خراب کردن مسافر من هست؟
[ترجمه گوگل]آیا برای مسافرت مسافرتی وجود دارد؟

10. A prudent traveller never disparages his own country.
[ترجمه ترگمان]یک مسافر محتاط هرگز کشور خود را ترک نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک مسافر محتاطانه هرگز کشور خود را نفی نمی کند

11. The traveller bargained his watch for food.
[ترجمه ترگمان]مسافر در انتظار غذا چانه می زد
[ترجمه گوگل]مسافر چمدان خود را برای غذا مقرر کرد

12. The traveller mistook the house for a hotel.
[ترجمه ترگمان]مسافر خانه را با هتل اشتباه گرفت
[ترجمه گوگل]مسافر خانه را برای یک هتل مینوشید

13. A glass of wine revived the tired traveller.
[ترجمه ترگمان]یک گیلاس شراب از مسافر خسته شد
[ترجمه گوگل]یک لیوان شراب مسافر خسته را زنده کرد

14. I bedded the traveller for a night.
[ترجمه ترگمان]من برای یک شب با مسافر خوابیدم
[ترجمه گوگل]من یک مسافر را برای یک شب گذاشتم

15. Mark's is the uniform of the young male traveller — green Army trousers, T-shirt and shirt.
[ترجمه ترگمان]مارک یونیفرم مرد جوان مرد جوان - سبز رنگ، تی شرت و تی شرت است
[ترجمه گوگل]مارک لباس یک مرد مسافر جوان است - شلوار ارتش سبز، تی شرت و پیراهن

پیشنهاد کاربران

Travellerمسافر ارمسافرت می باشد یا سیاح . . . . . . Traveller اسم از فعل مسافرت کردن است ولی passenger معتی سرنشین وسلیه خودرو یا عامیانه مسافر ماسین

سیاح


معترض
Faith leaders have condemned proposed laws that would crack down on protest
and target Travellers
هدف قرار دادن معترضین


کلمات دیگر: