کلمه جو
صفحه اصلی

silk


معنی : پارچه ابریشمی، ابریشم، حریر، نخ ابریشم، لباس ابریشمی، پارچه ابریشم طبیعی، نخ ابریشم مخصوص طراحی
معانی دیگر : ابریشمی، پرند، کژ، تخم ابریشم، پارچه ی ابریشمی، پرنیان، جامه ی ابریشمی، (جمع) اونیفورم ابریشمی (سوارکاران و برخی وکلا در دادگاه های انگلیس)، کرک یا الیاف ابریشم مانند (مانند تارهای عنکبوت یا ریش ذرت)، (ذرت) ریش درآوردن، کاکل درآوردن، ن  ابریشم، ن  ابریشم مخصوص طراحی

انگلیسی به فارسی

ابریشم، نخ ابریشم، نخ ابریشم مخصوص طراحی، پارچه ابریشمی، لباس ابریشمی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a fine, soft, shiny fiber produced by certain insects, esp. by the silkworm in spinning a cocoon.

(2) تعریف: thread, cloth, or clothing made of this material.

(3) تعریف: other similar fibers or threadlike materials, such as the fine strands on a near of corn.
صفت ( adjective )
مشتقات: silklike (adj.)
(1) تعریف: made of or pertaining to silk.

(2) تعریف: like silk in smoothness and luster; silky.

• fibers produced by silkworms; thread or fabric made from silk fibers; garment of silk; gown worn by a king's or queen's counsel; king's or queen's counsel (british); hairlike fibers that cover an ear of corn
resembling silk; pertaining to silk; made from silk
silk is a very smooth, fine cloth made from a substance that is produced by a kind of moth.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] ابریشم - کالای ابریشمی - ابریشم خام - ابریشم پرورده - ابریشم طبیعی

مترادف و متضاد

پارچه ابریشمی (اسم)
sarcenet, silk, sarsenet

ابریشم (اسم)
silk

حریر (اسم)
silk

نخ ابریشم (اسم)
silk

لباس ابریشمی (اسم)
silk

پارچه ابریشم طبیعی (اسم)
silk

نخ ابریشم مخصوص طراحی (اسم)
silk

جملات نمونه

1. a silk canopy standing on four posts arched over the bed
آسمانه ای از حریر که بر چهار پایه استوار بود در بالای بستر قرار داشت.

2. a silk dress
پیراهن ابریشمی

3. black silk with white spots
پارچه ی ابریشم سیاه با خال های سفید

4. chatoyant silk
ابریشم نورتاب

5. lustrous silk materials
پارچه های ابریشمی براق

6. shot silk
ابریشم رنگارنگ

7. soft silk
ابریشم نرم

8. synthetic silk
ابریشم هم نهشته

9. this silk drapes beautifully
این پارچه ی ابریشمی خوب آویخته و چین دار می شود.

10. this silk material creases easily
این پارچه ی ابریشمی زود چروک می شود.

11. thrown silk
ابریشم تافته

12. hit the silk
(خودمانی) با چتر نجات (از هواپیما) پریدن

13. a dress of silk
پیراهن ابریشمی

14. a selection of silk ties
مجموعه ای از کراوات های ابریشمی

15. women arrayed in silk
زن های آراسته به (لباس) ابریشم

16. (as) smooth as silk
مثل حریر،بسیار نرم و لطیف

17. ladies paraded in their silk dresses
خانم ها با پیراهن های ابریشم خود جولان می دادند.

18. the iron singed my silk shirt
اطو پیراهن ابریشمی مرا کز داد.

19. a carpet woven of pure silk
فرش بافته شده از ابریشم خالص

20. during the heyday of the silk trade
در دوران رونق تجارت ابریشم

21. my overcoat is lined with silk
پالتو من با ابریشم آستر شده است (آستر ابریشمی دارد).

22. the nonpareil beauty of this silk carpet
زیبایی بی مانند این قالیچه ی ابریشم

23. he was elegantly attired in a silk jacket
او با خوش سلیقگی به کت ابریشم ملبس بود.

24. the inside of the suitcase was lined with silk
درون چمدان لفاف ابریشمی داشت.

25. Her silk dress rustled as she moved.
[ترجمه Noha] پیراهن ابریشمی او در حین حرکت صدای خش خش میداد
[ترجمه ترگمان]وقتی حرکت می کرد، لباسش خش خش می کرد
[ترجمه گوگل]لباس های ابریشمی او را به حرکت درآورد

26. She piped the skirt with blue silk.
[ترجمه ترگمان]چین های پیراهن آبی رنگ را زیر لب زمزمه کرد
[ترجمه گوگل]او دامن را با ابریشم آبی پوشانده بود

27. Workers weave silk thread into beautiful shirts.
[ترجمه ترگمان]کارگران نخ ابریشمی را به پیراهن های زیبا می بافند
[ترجمه گوگل]کارگران بافتن موضوع ابریشم به پیراهن های زیبا می پردازند

28. This silk scarf is the perfect accessory for stylish summer evenings.
[ترجمه ترگمان]این روسری ابریشمی، لوازم جانبی کامل برای عصرهای تابستان شیک است
[ترجمه گوگل]این روسری ابریشم لوازم جانبی کامل برای شبهای شیک در تابستان است

29. This old Silk Road linked China with the West in ancient times.
[ترجمه ترگمان]این جاده قدیمی ابریشم چین را در روزگار باستان با غرب پیوند می دهد
[ترجمه گوگل]این جاده ابریشم قدیمی چین را با غرب در دوران باستان مرتبط می کند

30. He was wearing a suit made from pure silk.
[ترجمه ترگمان]کت و شلواری به تن داشت که از ابریشم خالص ساخته شده بود
[ترجمه گوگل]او کت و شلوار ساخته شده از ابریشم خالص پوشید

a silk dress

پیراهن ابریشمی


اصطلاحات

hit the silk

(عامیانه) با چتر نجات (از هواپیما) پریدن


پیشنهاد کاربران

نرم کننده ( شامپو )

درخشان کننده ( شامپو )

وکیل ارشد

ابریشمی ، نج ابریشمی یا جنس اریشم

ابریشم
مثال = this scarf is made of silk

هو
باسلام، ابریشم ، نام تپه ای در کاشان و تمدنی بزرگ در ان ناحیه، نوعی نخ بخیه از جنس ابریشم.
سپاس

Silk: thin smooth cloth made from the fiders producted by an insect called a silkworm

پارچه ابریشمی

مثال: The shirt was made of pure Chinese silk
ترجمه: تیشرت با پارچه ابریشمی خالص چین درست شده است.

ابریشمی
silk carpet = قالی ابریشمی


کلمات دیگر: