1. A 19th-century painting of a girl in a muslin dress hung on the wall.
[ترجمه ترگمان]یک نقاشی قرن ۱۹ از یک دختر در لباس حریر بر روی دیوار آویخته بود
[ترجمه گوگل]یک نقاشی قرن نوزدهم یک دختر در لباس مسلمان روی دیوار آویزان شد
2. The soured milk is strained through muslin to leave a soft ball of cheese ready to be shaped.
[ترجمه ترگمان]شیر ترش از زیر موسلین کشیده می شود تا یک گلوله نرم پنیر را که آماده باشد ترک کند
[ترجمه گوگل]شیر مرغی از طریق موسلن از بین می رود تا یک توپ نرم از پنیر آماده شود تا شکل بگیرد
3. Cover the containers with the muslin making certain that there are no small crevices through which the beetles could escape.
[ترجمه ترگمان]the را با موسلین بگیرید و اطمینان حاصل کنید که سوسک ها از آن عبور می کنند که سوسک ها می توانند از آن فرار کنند
[ترجمه گوگل]ظروف را با قارچ بسته بندی کنید و مطمئن شوید که هیچ شکافی کوچک وجود ندارد که سوسک ها بتوانند فرار کنند
4. Each day she pulled muslin tarpaulins from sculptures and sprayed them with water to keep them wet and workable.
[ترجمه ترگمان]هر روز او حریر گل دار را از مجسمه ها بیرون کشید و آن ها را با آب اسپری کرد تا آن ها را خیس و کار ساز نگه دارد
[ترجمه گوگل]هر روز او را از مجسمه های تزیینی مسلمان برداشت و آنها را با آب اسپری کرد تا آنها را مرطوب و کارآمد نگه دارد
5. Conchis plucked the muslin away from one of the plates with the quick aplomb of a conjurer.
[ترجمه ترگمان]او با اطمینان و اطمینان یک جادوگر آن را از یکی از بشقاب ها بیرون کشید
[ترجمه گوگل]Conchis از یکی از صفحات با فریبندگی سریع یک فریبنده خارج شد
6. The muslin gown was ornamented with knitted work crossing the shoulder.
[ترجمه ترگمان]پیراهن چیت بر روی شانه گلدوزی شده بود
[ترجمه گوگل]لباس مجلسی با کار بافتنی از طریق شانه تزئین شده بود
7. She wore a white muslin dress because, with her long black hair, white was thought so striking on her.
[ترجمه ترگمان]پیراهن حریر سفیدی به تن داشت، چون با موهای بلند و سیاهش، که به نظر او سفید می آمد، به او خیره شده بود
[ترجمه گوگل]او لباس مشلنی سفید پوشانده بود، زیرا با موهای بلند سیاه خود، سفید به نظر می رسید تا آن را قابل توجه است
8. How ridiculous, even for a fantasy, white muslin curtains!
[ترجمه ترگمان]چه مضحک، حتی برای یک پرده حریر سفید!
[ترجمه گوگل]حیله گر، حتی برای فانتزی، پرده های موصل سفید!
9. He scrubbed the floor, put white muslin curtains at the windows.
[ترجمه ترگمان]کف اتاق را تمیز کرد پرده حریر سفید را کنار پنجره گذاشت
[ترجمه گوگل]او کف را پاره کرد، پرده های موزن سفید را در پنجره ها گذاشت
10. We sit on plump couches covered in white muslin, a bleached wooden coffee table between us.
[ترجمه ترگمان]روی کاناپه های پوشیده از حریر سفید نشسته بودیم و یک میز قهوه ای سفید بین ما قرار داشت
[ترجمه گوگل]ما روی نیمکت های چاق و چله ای که روی موزن سفید پوشانده شده اند، یک میز قهوه ای ملایم سفید بین ما است
11. Strain the liquid through a colander covered with muslin, and retain the liquid.
[ترجمه ترگمان]سپس مایع را از طریق صافی که از چیت پوشیده شده بود، پنهان کرد و مایع را از آن بیرون کشید
[ترجمه گوگل]مایع را از طریق حلقه ای که با مشلین پوشیده شده است، مایع کنید و مایع را نگه دارید
12. Muslin fell between arches which overlooked a garden of palms and fountains and citrus trees.
[ترجمه ترگمان]Muslin بین arches که به باغ نخل و فواره و درختان مرکبات توجه داشتند افتاد
[ترجمه گوگل]موسلین بین آرک سقوط کرد و به باغچه های کف دست و چشمه ها و درختان مرکبات نادیده گرفت
13. Pass through a muslin cloth and finish with the butter.
[ترجمه ترگمان]از میان یک پارچه ابریشمی رد شد و کره را تمام کرد
[ترجمه گوگل]از پارچه مسلمان عبور کنید و با کره بریزید
14. Groves wedged a muslin snake bag behind his belt.
[ترجمه ترگمان]خانم \"گروز\" یه کیسه پر از muslin رو پشت کمربندش جا داد
[ترجمه گوگل]گراوس یک کیسه مار موزنی را در پشت کمربند خود قرار داد