کلمه جو
صفحه اصلی

polished


معنی : مبادی ادابی
معانی دیگر : صیقلی، براق، جلادار، صاف و براق، پرداخت شده، بی عیب و نقص، تمام و کمال، فرهیخته، مهذب، پیراسته، پرداخته، جلا داده، زدوده، اراسته، متمدن

انگلیسی به فارسی

پرداخته،جلا داده،صیقلی،زدوده،مهذب،اراسته،متمدن


جلا، مبادی ادابی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: sleek and glossy, either from buffing or from natural causes.
متضاد: dull, tarnished
مشابه: buffed, burnished, finished, glossy, lustrous, shiny, sleek

(2) تعریف: refined, elegant, or flawless.
مترادف: fine
متضاد: gauche, inexpert
مشابه: accomplished, consummate, couth, cultivated, cultured, debonair, elegant, expert, finished, flawless, genteel, graceful, impeccable, refined, sleek, smooth, urbane

- a polished actor
[ترجمه ترگمان] یک هنرپیشه آراسته
[ترجمه گوگل] یک بازیگر جلا
- a polished speech
[ترجمه ترگمان] یک سخنرانی براق
[ترجمه گوگل] سخنرانی جلا

• shiny, glossy; improved, refined; brushed, buffed
someone who is polished shows confidence and sophistication.
if you describe an ability, skill, or piece of work as polished, you mean that it is sophisticated and of a high standard.
see also polish.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] براق - جلادار - درخشان - صیقلی

مترادف و متضاد

مبادی ادابی (صفت)
polished

جملات نمونه

1. polished silverware
ظروف نقره که برق انداخته شده است

2. a polished performance
هنر نمایی بی عیب و نقص

3. a polished surface
سطح صیقلی (شده)

4. he polished off both of his competitors
او هر دو رقیب خود را کاملا شکست داد.

5. he polished off the whole pot of rice in five minutes!
ظرف پنج دقیقه همه ی دیگ پلو را خورد!

6. his polished shoes gleamed
کفش های واکس زده اش برق می زد.

7. she polished the table with a cloth
میز را با پارچه برق انداخت.

8. the polished surface shone in the sun
سطح جلا خورده در آفتاب برق می زد.

9. his son is an educated and polished youth
پسر او جوانی تحصیل کرده و مهذب است.

10. He polished the table until it gleamed.
[ترجمه ترگمان]میز را تمیز کرد تا آن که برق زد
[ترجمه گوگل]او میز را تا جایی که درخشید، مالش داد

11. He is polished, charming, articulate and an excellent negotiator.
[ترجمه ترگمان]او مهذب، جذاب، فصیح و مذاکره کننده خوبی است
[ترجمه گوگل]او جلا، جذاب، بیان و مذاکره عالی است

12. He polished off his work in order to see his girlfriend.
[ترجمه ترگمان]برای دیدن دوست دخترش کارش را تمیز می کرد
[ترجمه گوگل]او کار خود را به منظور دیدن دوست دخترش انجام داد

13. Manilow gave the slick, polished performance that we've come to expect.
[ترجمه ترگمان]manilow، عملکرد صاف و صیقلی را که ما انتظار داشتیم به دست آوردیم
[ترجمه گوگل]مانیلو به عملکرد صاف و صیقلی که ما انتظار داریم را دادیم

14. He polished the brass till it shone.
[ترجمه ترگمان]آن قدر سکه را صیقل داد که برق زد
[ترجمه گوگل]او برنج را تا جایی که می درخشید، جلا داد

15. The dentist scaled and polished my teeth.
[ترجمه ترگمان]دندان پزشک بالا رفت و دندان هایم را به هم سایید
[ترجمه گوگل]دندانپزشک دندان های من را بزرگ و جلا داد

16. His shoes were always well polished.
[ترجمه ترگمان]کفش هایش همیشه صیقل یافته بود
[ترجمه گوگل]کفش او همیشه خوب جلا بود

polished silverware

ظروف نقره که برق انداخته شده است


a polished performance

هنرنمایی بی‌عیب‌و‌نقص


پیشنهاد کاربران

شسته و رفته

با کلاس - شیک - حرفه ای
براق و درخشان و صیقل داده شده


کلمات دیگر: