1. If these triangles were placed one on top of the other, they would coincide.
اگر این مثلث ها روی یکدیگر قرار داده شوند,بر هم منطبق می شوند
2. Because Pete's and Jim's working hours coincide, and they live in the same vicinity, they depart from their homes at the same time.
چونکه ساعت کاری پیت و جیم هم زمان است و در همسایگی هم زندگی می کنند,هر دو همزمان خانه هایشان را ترک می کنند
3. My verdict on the film coincides with Adele's.
رای من درباره فیلم با رای آدله مطابقت دارد
4. our interests coincide
علایق ما شبیه است.
5. they timed the attack to coincide with a holiday
زمان حمله را طوری تنظیم کردند که با یک روز تعطیل همزمان باشد.
6. the political ideas of that (married) couple coincide completely
عقاید سیاسی آن زن و شوهر کاملا متوافق اند.
7. The centres of concentric circles coincide.
[ترجمه ترگمان]مراکز حلقه های متحد المرکز همزمان هستند
[ترجمه گوگل]مراکز محافل متمرکز هماهنگ هستند
8. The strike was timed to coincide with the party conference.
[ترجمه ترگمان]این اعتصاب برای همزمان با کنفرانس حزب برنامه ریزی شده بود
[ترجمه گوگل]این اعتصاب همزمان با کنفرانس حزبی بود
9. I timed my holiday to coincide with the children's school holiday.
[ترجمه ترگمان]من تعطیلات خود را با تعطیلات مدرسه بچه ها برنامه ریزی کردم
[ترجمه گوگل]من تعطیلات خود را به تعطیل رساندم
10. The show is timed to coincide with the launch of her new book.
[ترجمه ترگمان]این برنامه همزمان با شروع کتاب جدیدش برنامه ریزی شده است
[ترجمه گوگل]نمایش نشان می دهد که همزمان با راه اندازی کتاب جدید او است
11. My ideas coincide with his.
[ترجمه ترگمان]عقاید من با او منطبق است
[ترجمه گوگل]ایده های من با او سازگار است
12. If our schedules coincide, we'll go to Spain together.
[ترجمه ترگمان]اگر زمان بندی ما با هم مصادف شود با هم به اسپانیا خواهیم رفت
[ترجمه گوگل]اگر برنامه های ما همزمان شوند، ما با هم به اسپانیا می رویم
13. A referendum next year would coincide explosively with the election campaign.
[ترجمه ترگمان]یک رفراندوم در سال آینده با تبلیغات انتخاباتی همزمان خواهد شد
[ترجمه گوگل]رفراندوم سال آینده با انفجار مبارزات انتخاباتی همخوانی دارد
14. The show is timed to coincide with the launch of a new book on the subject.
[ترجمه ترگمان]این برنامه همزمان با راه اندازی یک کتاب جدید در این زمینه برنامه ریزی شده است
[ترجمه گوگل]نمایش نشان می دهد که همزمان با راه اندازی یک کتاب جدید در مورد موضوع است
15. Publication of his biography was timed to coincide with his 70th birthday celebrations.
[ترجمه ترگمان]انتشار نامه او همزمان با هفتادمین سالگرد تولد او برنامه ریزی شده بود
[ترجمه گوگل]انتشار بیوگرافی او به زمان مشابه با روز هفدهمین جشن تولد خود رسیده است
16. Her book was timed to coincide with an exhibition of Goya's paintings at the National Gallery.
[ترجمه ترگمان]این کتاب برای همزمان با نمایشگاهی از نقاشی های گویا در گالری ملی برنامه ریزی شده بود
[ترجمه گوگل]کتاب او به زمان مشابه با نمایشگاه نقاشی های گویا در گالری ملی همزمان بود
17. He timed the election to coincide with new measures to boost the economy.
[ترجمه ترگمان]او انتخابات را همزمان با اقدامات جدید برای تقویت اقتصاد برنامه ریزی کرد
[ترجمه گوگل]او انتخابات را به زودی همزمان با اقدامات جدید برای تقویت اقتصاد انتخاب کرد
18. The singer's arrival was timed to coincide with the opening of the festival.
[ترجمه ترگمان]ورود این خواننده همزمان با افتتاح این جشنواره انجام شد
[ترجمه گوگل]ورود خواننده به زمان برگزاری جشنواره همزمان شد
19. Our views coincide on a range of subjects.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های ما با گستره ای از موضوعات منطبق می شوند
[ترجمه گوگل]دیدگاه های ما در مجموعه ای از موضوعات مطابق است
20. Her taste in music coincides with her husband's / Their tastes in music coincide.
[ترجمه ترگمان]ذوق و سلیقه او در موسیقی همزمان با سلیقه شوهرش در موسیقی همزمان بود
[ترجمه گوگل]طعم و مزه اش در موسیقی با همسرش / سلیقه اش در موسیقی همخوانی دارد