کلمه جو
صفحه اصلی

conglomerate


معنی : اختلاط، جوش سنگ، کلوخه شده، گرد شدن
معانی دیگر : به هم فشردن و به شکل گوی درآوردن، هم فشرده کردن یا شدن، همجوش کردن یا شدن، گندله شدن، گرد آمدن، (متشکل از مواد یا بخش های متفاوت که به صورت توده واحدی درآمده باشد) مرکب، آمیزه، گروه تولیدی، فرآورگان (مجموعه ی صنعتی یا تجارتی بزرگی که از چند شرکت و واحد تولیدی در زمینه های مختلف تشکیل شده است)، مجتمع، توده، کپه، (زمین شناسی) جوش سنگ (سنگ موزائیک مانند متشکل از سنگ ریزه های گوناگونی که با هم متحجر شده اند - conglomeratic و conglomreitic هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

اختلاط، کلوخه شده، گرد شدن، جوش سنگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a mass of various components, esp. stony material composed of various kinds of rock.

(2) تعریف: a company made up of several smaller companies engaged in diverse or unrelated areas of industry.
صفت ( adjective )
• : تعریف: consisting of various elements clustered together.
مشابه: concrete
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: conglomerates, conglomerating, conglomerated
• : تعریف: to gather (various components) into a single body or mass.
مشابه: consolidate, mass
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: conglomeratic (conglomeritic) (adj.)
• : تعریف: to collect and adhere in a body or mass.
مشابه: mass

• group or mass formed from diverse elements; large corporation formed by the merge of separate companies; (geology) detrital sedimentary rock that is coarse grained and composed of round fragments cemented together
accumulate, gather; form from diverse elements
a conglomerate is a large business consisting of several different companies.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مجتمع
[عمران و معماری] جوش سنگ - کنگلومرا - سنگ جوش - سنگ جوش دانه درشت - سنگ دج
[خاک شناسی] سنگ جوش
[نفت] جوش سنگ
[آب و خاک] جوش سنگ

مترادف و متضاد

composite


Synonyms: amassed, assorted, blended, clustered, heterogeneous, indiscriminate, massed, melded, miscellaneous, mixed, motley, multifarious, promiscuous, varied, variegated


Antonyms: individual, separate, single


composite organization


اختلاط (اسم)
integration, synthesis, mix, brew, mixture, melange, intermixture, medley, conglomerate, welter, commixture, macedoine

جوش سنگ (اسم)
conglomerate

کلوخه شده (صفت)
conglomerate, glomerate

گرد شدن (فعل)
conglomerate

Synonyms: agglomerate, agglomeration, aggregate, aggregation, cartel, chain, combine, conglomeration, group, multinational, pool, syndicate, trust


جملات نمونه

1. people conglomerate around his statue
مردم دور مجسمه ی او جمع شدند.

2. a pharmaceutical conglomerate
یک مجتمع تولید دارو

3. english is a conglomerate language
انگلیسی زبانی متنوع است.

4. An American conglomerate holds a major share in the company.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت تولیدی آمریکایی سهم عمده ای در این شرکت دارد
[ترجمه گوگل]یک شرکت آمریکایی دارای سهم عمده ای در این شرکت است

5. The chemical companies had amalgamated into a vast conglomerate.
[ترجمه ترگمان]شرکت های شیمیایی amalgamated را تبدیل به یک مجتمع تولیدی عظیمی کرده بودند
[ترجمه گوگل]شرکت های شیمیایی به یک کنگلومراس بزرگ متصل شدند

6. Fiat is Italy's largest industrial conglomerate.
[ترجمه ترگمان]فیات بزرگ ترین شرکت بزرگ صنعتی ایتالیا است
[ترجمه گوگل]فیات بزرگترین شرکت صنعتی ایتالیا است

7. The conglomerate dismembered the business.
[ترجمه ترگمان]مجتمع تولیدی کار را مختل کرده بود
[ترجمه گوگل]کنگلومرا این کسب و کار را تقسیم کرد

8. The conglomerate really hit its stride in the third quarter.
[ترجمه ترگمان]مجتمع تولیدی در طبقه سوم به راه خود ادامه می داد
[ترجمه گوگل]این کنگلومرا واقعا در سه ماهه سوم به موفقیت خود ادامه داد

9. Yet Pomgol was little more than a conglomerate made up of other relevant state departments.
[ترجمه ترگمان]با این حال، Pomgol کمی بیش از یک شرکت بزرگ بود که از سایر بخش های دولتی مربوطه تشکیل شده بود
[ترجمه گوگل]با این حال Pomgol کمی بیشتر از یک کنگلومرا بود که از دیگر ادارات دولتی مربوطه تشکیل شده بود

10. His bedside locker held the conglomerate of offerings, necessities and minor diversions considered indispensable to a brief spell in hospital.
[ترجمه ترگمان]کمد کنار تختش یک مجتمع تولیدی لوازم را در نظر گرفته بود که برای یک افسون مختصر برای یک افسون مختصر در بیمارستان ضروری بود
[ترجمه گوگل]قفسه بستر او کنگلومرا ارائه، ضرورت و تنوع جزئی را در نظر گرفت که ضروری برای یک طلسم کوتاه در بیمارستان است

11. The misuse of inside information within the new conglomerate structure is singled out for specific analysis.
[ترجمه ترگمان]سو استفاده از اطلاعات درون ساختار مجتمع تولیدی جدید برای تحلیل خاص انتخاب شده است
[ترجمه گوگل]سوء استفاده از اطلاعات داخلی در ساختار جدید کنگلومرا برای تجزیه و تحلیل خاص مشخص شده است

12. He wanted to have an international entertainment conglomerate, which was MainMan.
[ترجمه ترگمان]او می خواست یک شرکت تولیدی بین المللی داشته باشد که از آن بدتر بود
[ترجمه گوگل]او می خواست یک کنگلومراسیون بین المللی سرگرمی داشته باشد که MainMan بود

13. Since 197 the global conglomerate 3M has saved $ 500 million while reducing pollution 50 percent per unit of production.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که ۱۹۷ شرکت جهانی ۳ M در حین کاهش آلودگی ۵۰ درصد در هر واحد تولید، ۵۰۰ میلیون دلار ذخیره کرده است
[ترجمه گوگل]از سال 1973 کنگلومرا 3M جهانی 500 میلیون دلار صرفه جویی کرده است و در نتیجه کاهش آلودگی 50 درصد برای هر واحد تولیدی است

14. A vast American conglomerate has announced plans to buy the site at a cost of well over a billion dollars.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت بزرگ آمریکایی طرح هایی را برای خرید این سایت با هزینه بیش از یک میلیارد دلار اعلام کرده است
[ترجمه گوگل]یک کنفرانس بزرگ آمریکایی اعلام کرده است که قصد دارد سایت را با قیمت بیش از یک میلیارد دلار خریداری کند

15. Conglomerate Williams Holdings disappointed the City with the interim dividend unchanged.
[ترجمه ترگمان]شرکت هلدینگ conglomerate ویلیامز این شهر را با سود سهام موقت تغییر داد
[ترجمه گوگل]شرکت سرمایه گذاری ویلیامز، شهر را با سود سهام موقت، بدون تغییر، ناامید کرد

People conglomerate around his statue.

مردم دور مجسمه‌ی او جمع شدند.


English is a conglomerate language.

انگلیسی زبانی متنوع است.


a pharmaceutical conglomerate

یک مجتمع تولید دارو


پیشنهاد کاربران

[زمین شناسی]

سنگ جوش خورده ، سنگ جوشه

شرکت های معظم ( البته این معادل کاملا دقیق نیست )

گروه تولیدی. مجتمع تجاری یا صنعتی

آگلومره

شرکتهای هلدینگ ( یا گروه تولیدی ) که مالک چندین کسب وکار متفاوت و در حوزه های مختلف می شوند ( مثلا شرکت خودروسازی که شرکت زیرمجموعه تولید شکر داره و یک شرکت زیرمجموعه تولید محصولات بهداشتی آرایشی داره )

یک نوع سنگ به نام کنگلومرا

کلوخ، گندله، جوش سنگ، مخلوط

شرکت خوشه ای



mix
mixture

Union

شرکت های بزرگ که در بردارنده شرکت های کوچکتره

Large company that owns amaleer companies

هلدینگ

conglomerate ( اقتصاد )
واژه مصوب: بنگاه چندپیشه
تعریف: کسب وکاری که به چیدمان افقی بنگاه هایی با فعالیت های متفاوت و با مشترکات بسیار کم می پردازد


کلمات دیگر: