کلمه جو
صفحه اصلی

commercial


معنی : تجاری، تجارتی، برای فروش، بازرگانی
معانی دیگر : (وابسته به) بازرگانی، سوداگرانه، وابسته به مغازه و ساختمان اداری، (خرید و فروش به مقدار زیاد) عمده، (برای مصرف) صنعتی یا بازرگانی، انتفاعی، سودگرای، بهره گرای، سوداگرای، (رادیو و تلویزیون و فیلم) آگهی (بازرگانی)

انگلیسی به فارسی

بازرگانی، تجاری، تجارتی


اقتصادی، پول‌ساز، مقرون به صرفه، سود‌دهنده


(به طعنه) بازاری


(رادیو، تلویزیون) آگهی تجارتی، آگهی تبلیغاتی، آگهی بازرگانی


تجاری، بازرگانی، تجارتی، برای فروش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to trade or business.
مترادف: business, mercantile
مشابه: marketable, merchant, vendible

- Our offices are in the commercial district.
[ترجمه ترگمان] ادارات ما در منطقه تجاری قرار دارند
[ترجمه گوگل] دفاتر ما در منطقه تجاری واقع شده اند
- Do you have a commercial account with our bank?
[ترجمه ترگمان] تو یه حساب تجاری با بانک ما داری؟
[ترجمه گوگل] آیا در حساب بانکی ما حساب تجاری دارید؟

(2) تعریف: having profit or wealth as the primary aim.
مترادف: profitable
مشابه: mercenary

- There is a good deal of commercial fishing in the gulf.
[ترجمه ترگمان] در خلیج مقدار زیادی ماهی گیری تجاری وجود دارد
[ترجمه گوگل] معامله خوبی در ماهیگیری تجاری در خلیج فارس وجود دارد
- These are purely commercial novels.
[ترجمه ترگمان] این ها صرفا رمان های تجاری هستند
[ترجمه گوگل] این رمانهای صرفا تجاری هستند
- As a commercial endeavor, the project was a failure.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک تلاش تجاری، این پروژه یک شکست بود
[ترجمه گوگل] به عنوان یک تلاش تجاری، این پروژه یک شکست بود
- The film was hailed by the critics, but it was not a commercial success.
[ترجمه ترگمان] این فیلم توسط منتقدان مورد تحسین قرار گرفت، اما این یک موفقیت تجاری نبود
[ترجمه گوگل] این فیلم توسط منتقدان مورد ستایش قرار گرفت، اما این موفقیت تجاری نبود

(3) تعریف: supported by advertising rather than by government or public money.
مشابه: private

- She doesn't watch much commercial television.
[ترجمه Hsh] او تبلیغات تلویزیونی را زیاد نگاه نمیکند
[ترجمه ترگمان] او تلویزیون تجاری زیادی را تماشا نمی کند
[ترجمه گوگل] او تلویزیون زیادی را تماشا نمی کند
اسم ( noun )
مشتقات: commercially (adv.)
• : تعریف: an advertisement broadcast on television or radio.
مترادف: ad, advertisement

- This is a very convincing commercial for their product.
[ترجمه ترگمان] این برای محصول آن ها بسیار قانع کننده است
[ترجمه گوگل] این محصول تجاری بسیار محرمانه است
- He got himself a snack during the commercials.
[ترجمه ترگمان] او در طول تبلیغات یک اسنک در اختیار خودش قرار داد
[ترجمه گوگل] او در طول بازرگانان یک میان وعده خود را به دست آورد

• pertaining to buying and selling, pertaining to business
television or radio advertisement
commercial means relating to commerce and business.
a commercial activity involves producing goods to make a profit.
commercial television and radio are paid for by the broadcasting of advertisements between programmes.
a commercial is an advertisement broadcast on television or radio.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تجارتی - تجاری
[صنعت] تجاری، بازرگانی
[حقوق] تجاری، بازرگانی، قابل داد و ستد
[نساجی] بازرگانی - تجارتی - اقتصادی - تجاری
[ریاضیات] صنعتی، غیر دقیق، تجاری، بازاری، تجارتی
[نفت] رس های تجارتی

مترادف و متضاد

تجاری (اسم)
commercial, joinery

تجارتی (صفت)
commercial, mercantile

برای فروش (صفت)
merchant, commercial

بازرگانی (صفت)
commercial, mercantile

concerning business, marketing


Synonyms: across the counter, bartering, commissary, economic, exchange, financial, fiscal, for sale, in demand, in the market, market, marketable, mercantile, merchandising, monetary, pecuniary, popular, profitable, profit-making, retail, retailing, saleable, sales, supplying, trade, trading, wholesale, wholesaling


Antonyms: noncommercial


intended for financial gain


Synonyms: exploited, for profit, investment, materialistic, mercenary, monetary, money-making, pecuniary, profitmaking, venal, Wall Street


Antonyms: noncommercial, not-for-profit


جملات نمونه

1. commercial advertisements have completely saturated the city
شهر از آگهی های تبلیغاتی کاملا اشباع شده است.

2. commercial advertising is a device for stimulating sales
تبلیغ بازرگانی وسیله ای است برای افزایش فروش.

3. commercial agriculture
کشاورزی در سطح گسترده

4. commercial papers
اوراق بهادار بازرگانی

5. commercial sulfuric acid
اسید سولفوریک صنعتی

6. a commercial and industrial bank
بانک بازرگانی و صنعت

7. a commercial package
بسته ی تجارتی

8. entrenched commercial interests
علایق بازرگانی دارای ریشه های عمیق

9. self-liquidating commercial papers
اوراق بهادار خود واریز

10. the commercial section of the french embassy
بخش بازرگانی سفارت فرانسه

11. their commercial demands became so imperious that the government had to act
خواسته های تجارتی آنان آنقدر تحکیم آمیز شد که دولت را مجبور به اقدام کرد.

12. political and commercial relations
روابط سیاسی و بازرگانی

13. residential and commercial property
املاک مسکونی و تجاری

14. the city's commercial area
محله ی بازرگانی شهر

15. the city's commercial zone
محله ی بازرگانی شهر

16. a hiatus in commercial activities
رکود فعالیت های بازرگانی

17. london is a commercial center
لندن مرکز بازرگانی است.

18. miami became the commercial vortex of north and south america
میامی مرکز بازرگانی امریکای شمالی و جنوبی شد.

19. the book was a commercial success
کتاب از نظر مالی پر سود بود.

20. wealth aggregated by their commercial skill
ثروتی که به خاطر مهارت آنها در بازرگانی انباشته شده است

21. educational films as opposed to commercial films
فیلم آموزشی در مقایسه با فیلم تبلیغاتی

22. she works for a large commercial corporation
او برای یک موسسه ی بزرگ بازرگانی کار می کند.

23. the bazaar had honed his commercial skills
بازار،استعداد بازرگانی او را پرورش داده بود.

24. one of the pioneer proponents of commercial aviation
یکی از هواداران پیشتاز هواپیمایی کشوری

25. the city luxuriated into a huge commercial center
شهر به صورت یک مرکز بزرگ بازرگانی شکوفا شد.

26. the mastermind of the world's first commercial jet airliner
پیشگام اولین سرویس بازرگانی هواپیماهای جت در جهان

27. the beauty of the coastal road is marred by commercial signs
تابلوهای تبلیغاتی،زیبایی جاده ی کرانه را مخدوش می کند.

28. They levied religious taxes on Christian commercial transactions.
[ترجمه ترگمان]آن ها مالیات های مذهبی را بر معاملات تجاری مسیحی وضع کردند
[ترجمه گوگل]آنها مالیات مذهبی را برای معاملات تجاری مسیحی تحمیل کردند

29. It calls for the exclusion of all commercial lending institutions from the college loan program.
[ترجمه ترگمان]این برنامه خواستار حذف همه موسسات وام دهنده تجاری از برنامه وام دانشگاه شد
[ترجمه گوگل]آن را برای حذف همه موسسات وام های تجاری از برنامه وام کالج درخواست می کند

30. Existing commercial broadcasters claim the new stations are illegal.
[ترجمه ترگمان]شبکه های خبری موجود مدعی هستند که ایستگاه های جدید غیرقانونی هستند
[ترجمه گوگل]پخش کننده های تلویزیونی موجود ادعا می کنند که ایستگاه های جدید غیرقانونی هستند

commercial paper

اوراق بهادار بازرگانی


پیشنهاد کاربران

تبلیغات تلوزیونی یا رادیویی

صنعتی

آگهی تبلیغاتی

تبلیغات تلویزیونی

پیام بازرگانی

تجاری

بازاری. سودبرانگیز

اگهی تلوزیون یا رادیو


کلمات دیگر: