کلمه جو
صفحه اصلی

glumly


بطورافسرده، بطورکدر

انگلیسی به فارسی

با افسردگی


مشتاق


انگلیسی به انگلیسی

• gloomily, sullenly; despondently

جملات نمونه

1. She stared glumly at her plate.
[ترجمه ترگمان]به بشقاب او خیره شده بود
[ترجمه گوگل]او در صفحه اش شکوفایی می کرد

2. 'Another rainy day,' he remarked glumly.
[ترجمه ترگمان]با افسردگی گفت: یه روز بارونی دیگه
[ترجمه گوگل]او یکی دیگر از روز بارانی است

3. The three of us sat glumly looking out to sea.
[ترجمه ترگمان]هر سه افسرده نشسته بودیم و به دریا نگاه می کردیم
[ترجمه گوگل]سه نفر از ما نشسته اند و به دنبال دریا هستند

4. When Eleanor returned, I was still sitting glumly on the settee.
[ترجمه ترگمان]وقتی الی نور برگشت، هنوز هم روی کاناپه نشسته بودم
[ترجمه گوگل]وقتی Eleanor بازگشت، من هنوز نشسته بود با نشاط بر روی صندلی

5. I think they did it glumly, without hope: as if they knew they were dead men.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، آن ها این کار را با ناراحتی انجام می دادند، انگار که آن ها می دانستند که مرده باشند
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که آنها بدون شک امیدوار بودند: مثل اینکه می دانستند آنها مرده اند

6. Now, it looks glumly at the rather banal office block which serves as the headquarters of Montgomery Ward.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر به سمت بلوک دفتر نسبتا پیش پاافتاده که به عنوان مقر of وارد عمل می کند، افسرده و افسرده به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، به نظر می رسد در دفتر بلوک دفتر نهفته است که به عنوان دفتر مرکزی دفتر مونتگومری خدمت می کنند

7. If that unbidden calamity befell them, they would glumly accept what looked to be a hellish process.
[ترجمه ترگمان]اگر آن فاجعه ناخواسته برای آن ها پیش می آمد، هر چیزی را که به نظر می رسید یک فرآیند جهنمی بود، قبول می کردند
[ترجمه گوگل]اگر این فاجعه غیرقابل انکار، آنها را تحقق بخشید، به طرز شگفت انگیزی پذیرفتن آنچه که فرآیند جهنمی بود، پذیرفت

8. He returned to the quad, glumly debating with himself what to do next.
[ترجمه ترگمان]او با حالتی گرفته باخود بحث می کرد که چه باید کرد
[ترجمه گوگل]او به چهار نفر بازگشت، به طرز وحشیانه ای با خود می اندیشد چه کاری باید انجام دهد

9. Hargreave stared glumly into the steaming mug set before him.
[ترجمه ترگمان]اسنیپ با حالتی افسرده به لیوان پر از بخار که جلوی رویش قرار گرفته بود خیره شد
[ترجمه گوگل]هارگریا به طرز شگفت انگیزی به گلدان بخار قبل از او نگاه کرد

10. Simon nodded glumly. He had hoped an apprenticeship might start on a more auspicious note.
[ترجمه ترگمان]سیمون با اندوه سر تکان داد او امیدوار بود که او یک دوره کارآموزی more را شروع کند
[ترجمه گوگل]سایمون خجالت زده او امیدوار بود که یک کارآموزی بتواند بر روی یک یادداشت موفق تر آغاز شود

11. The President sat glumly rubbing his upper molar, saying nothing.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در حالی که لب بالایش را می مالید و چیزی نمی گفت، نشسته بود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور نشسته لبخند را مالش مولر فوقانی خود را، چیزی گفت

12. They were in a real jam, Bob thought glumly.
[ترجمه ترگمان]باب با افسردگی فکر کرد: آن ها در یک مربای واقعی بودند
[ترجمه گوگل]آنها با یک قورباغه واقعی مواجه شده بودند، باب فکر خجالت کشید

13. They just sat there eatjng glumly.
[ترجمه ترگمان]فقط با ناراحتی آنجا نشسته بودند
[ترجمه گوگل]آنها فقط نشسته بودند و غذا میخورند

14. I picked up the bottle shore walked glumly.
[ترجمه ترگمان]ساحل بطری را برداشتم و با حالتی افسرده به راه افتادم
[ترجمه گوگل]من ساحل بطری را برداشتم


کلمات دیگر: