(معماری - قسمتی از سر ستون شامل کتیبه و گلویی) بالاستون، روسوار (ستون)، قسمتی از سر ستون که شامل کتیبه وگلویی است درماشین بخارکشتی قاب اهن محکمی
entablature
(معماری - قسمتی از سر ستون شامل کتیبه و گلویی) بالاستون، روسوار (ستون)، قسمتی از سر ستون که شامل کتیبه وگلویی است درماشین بخارکشتی قاب اهن محکمی
انگلیسی به فارسی
قسمتی از سر ستون که شامل کتیبه و گلویی است (در ماشین بخار کشتی) قاب آهن محکمی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: in classical temples or derivatives, the part of the building between the columns and the roof, consisting of the architrave, frieze, and cornice.
• wall that rests on top of columns (architecture); platform of a pedestal that supports a statue
جملات نمونه
1. The greater ornamentation, however, is reserved for entablature.
[ترجمه ترگمان]با این حال زیور آلات بیشتری برای entablature رزرو شده است
[ترجمه گوگل]با این حال تزئینات بیشتر برای انعطاف پذیری محفوظ است
[ترجمه گوگل]با این حال تزئینات بیشتر برای انعطاف پذیری محفوظ است
2. A plain or decorated horizontal part of an entablature between the architrave and cornice.
[ترجمه ترگمان]یک قسمت افقی و یا تزیین شده به طور افقی تزیین شده بین architrave و cornice است
[ترجمه گوگل]یک بخش افقی ساده یا تزئینی یک مجسمه بین architrave و نگین دار
[ترجمه گوگل]یک بخش افقی ساده یا تزئینی یک مجسمه بین architrave و نگین دار
3. A plain or decorated horizontal part of entablature between the architrave and cornice.
[ترجمه ترگمان]یک قسمت افقی و یا تزیین شده به طور افقی تزیین شده بین the و cornice
[ترجمه گوگل]بخش افقی ساده و یا تزئینی انطباق بین architrave و النگو
[ترجمه گوگل]بخش افقی ساده و یا تزئینی انطباق بین architrave و النگو
4. Entablature: Assemblage of horizontal moldings and Bands supported by the columns of Classical Buildings.
[ترجمه ترگمان]entablature: Assemblage از moldings افقی و باندها تحت حمایت ستون های ساختمان های کلاسیک
[ترجمه گوگل]Entablature: مجموعه ای از قالب های افقی و گروه های پشتیبانی شده توسط ستون های ساختمان های کلاسیک
[ترجمه گوگل]Entablature: مجموعه ای از قالب های افقی و گروه های پشتیبانی شده توسط ستون های ساختمان های کلاسیک
5. Its portico of six Corinthian columns exists, as does the finely sculptured frieze of its entablature.
[ترجمه ترگمان]رواق آن با شش ستون قرنتیان وجود دارد که the sculptured finely آن را می سازد
[ترجمه گوگل]ستون آن از شش ستون کورینتیک وجود دارد، همانطور که فریحا از مجسمه سازی مجذوب آن است
[ترجمه گوگل]ستون آن از شش ستون کورینتیک وجود دارد، همانطور که فریحا از مجسمه سازی مجذوب آن است
6. The character and proportions of the orders changed: columns were slenderer, taller and spaced further apart and entablatures became narrower.
[ترجمه ترگمان]خصوصیات و نسبت های سفارشات تغییر کرد: ستون ها slenderer، بلندتر و دورتر از هم قرار گرفتند و entablatures باریک تر شدند
[ترجمه گوگل]شخصیت و نسبت سفارشات تغییر کرد: ستونها لاغر، بلندتر و فاصله بیشتری از هم جدا شدند و انتلپرتکیشن ها شدیدتر شد
[ترجمه گوگل]شخصیت و نسبت سفارشات تغییر کرد: ستونها لاغر، بلندتر و فاصله بیشتری از هم جدا شدند و انتلپرتکیشن ها شدیدتر شد
7. The plinths below the columns, the arch spandrels, friezes and entablatures were enriched with carved ornament and sculpture.
[ترجمه ترگمان]The زیر ستون ها، طاق قوسی، friezes و entablatures با تزیینات چوبی حکاکی شده و مجسمه سازی غنی شدند
[ترجمه گوگل]پایه های زیر ستون ها، فنرهای قوس، فریز ها و انطباق ها با تزئین و مجسمه سازی حک شده بود
[ترجمه گوگل]پایه های زیر ستون ها، فنرهای قوس، فریز ها و انطباق ها با تزئین و مجسمه سازی حک شده بود
8. The Doric order is characterized by the series of triglyphs and metopes on the entablature.
[ترجمه ترگمان]ردیف دوریک با سری of و metopes در the مشخص می شود
[ترجمه گوگل]نظم Doric توسط مجموعه ای از triglyphs و metopes در انطباق مشخص شده است
[ترجمه گوگل]نظم Doric توسط مجموعه ای از triglyphs و metopes در انطباق مشخص شده است
9. A standing or kneeling figure of a man used as a supporting column for an entablature.
[ترجمه ترگمان]یک شکل ایستاده یا زانو زده از مردی که به عنوان ستون پشتیبان برای یک entablature استفاده می شود
[ترجمه گوگل]شکل ایستاده یا زانو از مردی که به عنوان یک ستون حمایت کننده برای انطباق استفاده می شود
[ترجمه گوگل]شکل ایستاده یا زانو از مردی که به عنوان یک ستون حمایت کننده برای انطباق استفاده می شود
کلمات دیگر: